برام این جدایی هم سخته و هم مجبورم وقتی مشکلاتی مثل خیانت و ...
رو میبینم میگم زندگی من سر هیچی و بهترین لحظاتم رفت.
در مقابل احساساتم گیجم ولی مجبورم.هیچ کس کاری نکرد خیلی ساده تموم شد
خستم.بهم میگه بغعد از طلاق ببینیم همو مثل دوست.دلم میخاد ولی عقلم نه.نمیتونم تصمیم قطعی بگیرم
از اینده میترسم و اینکه حسش از دلم نمیره و دیگه نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم
میدونم میگذره ولی برام شب سختیه:(
علاقه مندی ها (Bookmarks)