دلم گرفته.
مشکلات بزرگی ندارم اندازه ی بعضی از شماها.
ولی بازم دلم گرفته.
.
نمی خوام کمکم کنین. چون دوباره میگین که حساسم و این حرفا. فقط می خوام دردو دل کنم.
.
همسرم هیچ حرفی رو بی منظور نمی زنه. مث یه زن 70 ساله سیاست داره. دوپهلو حرف می زنه. تیکه میندازه. همه چیز رو به خاطر میسپاره و حواسش به همه چیز هست.
.
دلم صمیمیت و سادگی میخواد. دلم میخواست باهام یکی باشه. همینطوری که الان با خانواده اش هست...
.
ظاهرش رو ببینی میگی عجب ادم ساده ای! چه مظلوم! درست مث مادرش! خودش رو میزنه به کوچه علی چپ و طوری حرف میزنه که نمی فهمی از کجا خوردی!
.
این صفتش رو به لج بازی، کینه ای بودن و چاخان هاش اضافه کنید.
.
می دونه چه چیزی رو بگه چه چیزی رو نگه. کی بگه چطوری بگه. این توی دعواهامون نیست توی همه ی زندگیمونه. توی بهترین لحظه های عاشقانه یه حرفی بهم میزنه که سال بعدش می فهمم چی گفته!
.
نمی دونین چقدر دلم شکسته. دلم می خواد براتون مثال بزنم ولی همه زندگی من مثاله. از وقتی از در خونه میاد تو تا زمانی که می خوابیم و بعدش پا میشیم میریم سر کار....
- - - Updated - - -
خسته ام.
.
ازش متنفرم.
.
از خودش .. از خانواده اش.
.
از این که باور کنم هیچ وقت براش مهم نبودم، بپذیرم که دوستم نداره، فقط به شرایط،منافع و امتیازات و بهره ای که می بره فکر می کنه.
حتی اگر بخوام بپذیرم که دوستم داره اوضاع بدتر میشه. چطوری میشه کسی رو دوست داشت و دائما به منافع شخصی و سوء استفاده فکر کرد؟
.
- - - Updated - - -
خسته ام.
.
ازش متنفرم.
.
از خودش .. از خانواده اش.
.
از این که باور کنم هیچ وقت براش مهم نبودم، بپذیرم که دوستم نداره، فقط به شرایط،منافع و امتیازات و بهره ای که می بره فکر می کنه.
حتی اگر بخوام بپذیرم که دوستم داره اوضاع بدتر میشه. چطوری میشه کسی رو دوست داشت و دائما به منافع شخصی و سوء استفاده فکر کرد؟
.
- - - Updated - - -
مثلا فرض کنین .. چقدر مثال زدن سخته ... همون حرفای روزمره است آخه...
.
مثلا یه چیزی خریده بخورم. یه کیلو لیمو شیرین! یه دونه میذاره برای من. بعد صد دفعه میگه بخور بخور همه اش رو بخور، به زور بخور! برات خوبه، همه اش رو بخور! (بعد بقیه دونه های میوه رو در چشم به هم زدن میخوره.)
یا مثلا اگه خانواده ام خدای نکنه سالی یه دفعه بیان : سر سفره اینقدر میگه بخورید بخورید قابل نداره نوش جان همه اش برای شماست! (همه گرسنه هم که باشند اعصابشون خورد میشه و نمی خورن.)
انوقت وقتی خانواده خودش میان حرف نمی زنه آخر سفره میگه : ببخشید هیچی نبود بخورین، ببخشین گرسنه موندین. دستپخت she خوبه ها. حالا یه کم میخوردین! (خانواده اش اول همه گوشت ها رو میخورن بعد برنج خالی و آب خورشت. آخرش هم هیچی از سفره نمی مونه. کمتر از دوجور غذا هم درست نمی کنم.)
.
مثلا حلقه اش گم شده بود بهش با محبت میگم یکی استیل بیا بخریم : میگه با عصابانیت و تندی، زودتر باید میخریدم! همه مردا دوتا حلقه دارند.
.
- - - Updated - - -
من همیشه بدهکارم.
سه ساله یک بار نگفته ببخشید.
یکبار نگفته she جان اگه یه چیزایی رو نمی تونم تهیه کنم برات بعدن ایشالا درست میشه. همیشه میگه باید خدا رو هم شکر کنی که همچین شوهری داری و من بیشتر از هر مرد دیگه ای زحمت می کشم.
میگه بار زندگی رو دوش من بوده و من همه کاری برات کردم. هیچی کم و کسری نداشتی.
.
اینا به جهنم. وقتی باهاش حرف می زنم بهم نگاه نمی کنه. تلویزیون نگاه می کنه ولی اگه موقع حرف زدن اون من از جام یه تکون بخورم داد میزنه که به من بی احترامی نکن!
.
روز به روز پررو تر میشه و طلبکارتر. هر چی اوضامون و شرایط کارش بهتر میشه (هنوز البته تازه قراره باهاش قرارداد ببندن! بعد از سه سال)
هر چی اوضاع مادی رو به بهبودی میره، اون خودش رو بیشتر گم میکنه. وقتی عید واسه چند ساعت ماشین باباش دستش بود فکر می کرد خداست.
.
ظرفیت نداره.
.
اطرافیان هم متوجه تغییر رفتارش شدن. خصوصن فامیل و خانواده من. میگن این چرا اینطوری شده؟ میگن من پرروش کردم.
- - - Updated - - -
دیگه به اندازه قبل به من و خانواده ام احترام نمی ذاره. اولش که اومده بود تهران طوری بود که از پله برقی می ترسید! من براش رزومه کار نوشتم، الانم ...
.
حریف زبونش اگه میشدم ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)