به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: تردید

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردید

    سلام دوستان
    یه مسأله ای برام پیش اومده که واقعاً سر یه جور دو راهی موندم.
    حدود 2 ماه پیش خانمی که در محیط کاری باهاش آشنا شده بودم، از من برای خواستگاری برادرشون اجازه خواستند. با مشورت خانواده آنها به منزل ما آمدند و با خانواده شان آشنا شدیم و یک گفتگوی مختصر یک ساعته هم با برادرشون داشتم.
    ایشون فوق لیسانس مهندسی هستند و 2سال در دانشگاه تدریس می کردند ولی اکنون 1 سال است که به دلیل برخی شرایط دانشگاه (اینطور که می گفتند : عدم نیاز دانشگاه به مدرک فوق لیسانس) بیکارند.
    این آقا متولد 57 هستند و بنده 64.از لحاظ ظاهری هم قیافشون معمولیه و قدشون متوسط. طی صحبتی که با هم داشتیم پی بردم غیر از مسأله ی کار بیشتر خصوصیات مورد نظرم را دارند بسیار اهل مطالعه هستند، روشنفکر ، معتقد و بسیار با ادب هستند. خانوادشون هم از نظر مالی شرایط خوبی دارند.
    بنده هم ترم آخر مهندسی کامپیوتر را می گذرانم. به گفته ی دیگران از چهره ی زیبایی هم بهره مندم.خانواده ام فرهنگی هستند. اهل دوستی با جنس مخالف و از این جور چیزها در طول عمرم نبوده و نیستم، البته در محیط های کاری و یا دانشگاه یک ارتباط معمولی و در حد همکار یا همکلاسی با پسرها دارم.
    خلاصه اینکه قرار شد فکر کنیم و جوابمان را دو هفته بعد بگوییم. ولی کاملا مشهود بود که خودش و خانواده اش در همان جلسه مرا کاملاً پسندیدند. (نا گفته نماند که آنها قبل از آمدن به منزل ما کاملا تحقیقاتشان را انجام داده بودند.)
    پدر و مادرم آنها را تأیید کردند و جواب نهایی را به عهده ی من گذاشته اند.
    خواهرشونم جند بار با من ارتباط تلفنی داشت و آدرس وبلاگ برادرش رو به من داد تا با هم بیشتر آشنا شویم.
    من هم سعی کردم کاملا منطقی و عاقلانه و نه احساساتی با این قضیه برخورد داشته باشم و وبلاگشون رو خوندم. تحقیقاتمون هم نتیجه اش خوب بود و همه از این خانواده به خوبی یاد می کردند و ...
    امـــا بنده هر چقدر فکر کردم نتونستم بیکاری ایشون رو حضم کنم . گفتم یه حداقل درآمدی حتما باید باشه و ایشون با 30 سال سن لازمه دستش تو جیب خودش باشه.احساس می کنم ایشون در مورد کارشون جدی نیستند و فرصت ها را غنیمت نمیشمارند. خلاصه پاسخ ما منفی شد و اصلی ترین علت ما بیکاری ایشون بود.
    ایشون هم بعد ازاین قضیه مطالبی رو تو وبلاگشون نوشتند اعم از اینکه بسیار دلگیرند و ...
    مرتب تو وبلاگشون یه جورایی غیر مستقیم خطاب به من می نویسند که منتظرم هستند و من عشق اولشان بودم و اینکه در طول زندگی همه چیز جور می شود و نباید نگران مادیات بود و ...
    چند بار دیگه خانوادشون (خواهر و مادرش) با مادرم تماس گرفتند و با اصرار فراوان گفتند فرصت دیگری به ما بدهید. مادرم گفتند ما قولی به شما نمی دهیم ولی باشد کمی بیشتر فکر می کنیم . همچنین عنوان کردند پسر بزرگترشان نیز 3 سال پس از ازدواجش چون دانشجو بود، بیکار بود و بعدا شغل مناسبی پیدا کرد و الان هم خوشبخت است و ...
    ما خواستیم بگوییم که آنها یک بار دیگر بیایند و دوباره با ایشون صحبت کنم و دقیق تر همدیگر را بشناسیم ولی پیش خودم که فکر میکنم می بینم تا مسأله ی کار حل نشود صحبت فایده ای ندارد. و نمیخواهم امیدواری بیهوده برای آنها ایجاد شود. از طرفی 1 ماه است که در مناسبت های مختلف به بهانه ای مادرشان با ما تماس میگیرد و بیان میکند که ما همچنان منتظریم. (تقریبا هفته ای 3-2 بار) و اصرار دارند که پاسخ مثبت بدهیم.
    من امــا نمیدانم که آیا در صورت حل مسأله ی کاری آیا جوابم مثبت خواهد بود یا نه؟ چون زیاد با هم صحبت نکردیم و آنطور که باید و شاید ایشون رو نشناختم، نمیخواهم ایشان را دوباره امیدوار کنم و بعد به نتیجه نرسیم. همچنین گاهی عذاب وجدان پیدا میکنم که شاید من بهشون زیاد سخت گرفتم ( از مطالب وبلاگشون متوجه شدم پاسخ من خیلی تو روحیش اثر گذاشته و نمیتونه من رو فراموش کنه).حالا مانده ام اگر اینبار آمدند چه بگویم؟ آیا عقایدم و شروطم درست است یا نه.
    البته این را هم بگویم که خودم در زندگی شغلی و اجتماعی موفق هستم و با اینه درسم به پایان نرسیده یک سالی هست که در یکی دو آموزشگاه تدریس می کنم . کلاَ همه روی من حساب می کنند و مسایل و مشکلاتشون رو با من در میون میگذارن و ازم راهنمایی میخوان. اما احساس می کنم که هنوز برای ازدواج آماده نیستم. ناگفته نمونه که این اولین موردی بود که به خاطر طولانی شدن قضیه و اصرار بیش از حدشون فکرم را مشغول کرد. (قبلا چون احساس می کردم آمادگی ندارم، خیلی راحت حتی به آنهایی که شرایطشون بهتر از ایشون هم بود نه می گفتیم و معمولا همه چیز تمام می شد.)
    مسآله ی دیگه اینه که تو وبلاگش بارها غیر مستقیم گفتند که عاشق من شدند و ... اما من سعی کردم احساساتی تصمیم نگیرم. کلاَ من در زمینه ی ازدواج واقع گرا هستم و وقتی با عقلم به کسی اعتماد کردم، آنوقت با دل و جان پذیرای او خواهم بود. به نظرم همانطور که مدیر سایت گفتند عشق میوه است و با آگاهی و شناخت ایجاد میشه نه با یک بار گفتگو و ... اصلا نمیدانم کسی که اینگونه عاشق میشه قابل اعتماد هست یا نه؟ می خوام از آقایون بپرسم که ایا میشه تو 3-2 ساعت کسی رو شناخت یا ایشون از روی ظواهر تصمیم گرفته و عاشق شده !؟
    ببخشید فکر کنم رمان شد. لطفاَ مدیر همدردی ،اعضای پیشکسوت و افرادی که در این زمینه ها تجربه دارند راهنمایی کنند.
    بسیار متشکرم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 18 مرداد 87 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1387-5-18
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,318
    سطح
    35
    Points: 3,318, Level: 35
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    با سلام
    شناخت خواستگار برای ایجاد بادوام ترین رابطه ی زندگی نیاز به فرایندی دارد که اصطلاحا به آن دوران نامزدی می گویند. شما نگران بیکاری فعلی ایشون هستید و از طرفی طبیعتا نیاز به دانستن درباره ی خصوصیات دیگر ایشان هم دارید. صحبت و تاکید شما درباره ی شغل یعنی اینکه تلویحا ایشان را پسندیدید اما مثل همه ی آنان که در معرض انتخاب کردن یا انتخاب شدن هستند، تردید دارید. من فکر می کنم در درجه ی اول شما و خانواده نباید اجازه دهید که تماسهای آنان به شکل اصرارگونه ای دربیاید که تمرکز را از شما بگیرد. آنچه که برای شما اولویت دارد شناخت بیشتر خصوصیات روان شناختی ایشان در کنار بررسی راهکارهایی برای پیدا کردن غل می باشد. مطمئن باشید اگر ایشان اهل ازدواج و تشکیل زندگی مشترک باشد فعالیت جدی برای پیدا کردن کار خواهد کرد. منتها شما باید انتظارات خودتان را بطور شفاف بیان کنید. دیگر اینکه قرار برای صحبت کردن لزوما به معنای ازدواج نیست یعنی هر ارتباط عاطفی حتما به درگیری عاطفی یا ازدواج ختم نمی شود که نگران تماس های بعدی و جلسات خانوادگی باشید هرچند که بهتر است خانواده ها را در این مرحله درگیر نکرد و زیر نظر مشاور خانواده یا روان شناس عمل کرد.
    در حال حاضربیکاری مهم نیست بلکه علت زیربنایی آن مهم هست یعنی باید تلاش کنید تا بفهمید که متعهد به پیدا کردن شغل و تشکیل زندگی هستند یا خیر؟ البته از بابت انگیزه ی کاریابی ایشان کوتاه نیایید و روی آن تاکید کنید.
    در ضمن یادتان باشد که همیشه مسائل اساسی زندگی تان را جزءشرایط ضمن عقد قید کنید.مثل:کارکردن خودتان، محل زندگی، ارتباطات و ....
    موفق باشید. میر سعید جعفری

  3. کاربر روبرو از پست مفید مشاورتحصیلی تشکرکرده است .

    مشاورتحصیلی (شنبه 19 مرداد 87)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    سلام
    بسیار متشکرم آقای جعفری.
    منم دنبال یه راهی هستم که فعلا خانواده ها کمتر درگیر شوند و ...
    در مورد مسأله ی کاری هم ظاهرا با تأکیید من روی این مسأله انگیزه پیدا کردند و طی تماسی که مادرشان داشتند گفتند کارشان در 2 دانشگاه دیگه جور شده و ...
    این را هم میدانم که قرار برای صحبت کردن لزوما به معنای ازدواج نیست و هر ارتباط عاطفی حتما به درگیری عاطفی یا ازدواج ختم نمی شود و لزوما تعهد ایجاد نمی کند ولی این را آنها نیز باید درک کنند.
    البته مطمئنا باید شناخت بیشتری از ایشون کسب کنم تا بتوانم تصمیم بگیرم.
    بازم تشکر میکنم - شاد باشید

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    سلام دوستان عزیز
    حدود 3 ماه پیش موضوع قبلی رو مطرح کردم. سر انجام پس از 3جلسه گفتگو پاسخ منفی به آن آقا دادم و قضیه هفته ی اول ماه مبارک رمضان تمام شد. اما من به شدت ناراحت بودم (البته نه اینکه پشیمان باشم، بلکه به این خاطر که مدت زیادی برای این مسأله وقت گذاشته بودم و از کار و زندگی و درسام افتادم و حتی چند کیلو وزن کم کردم!). اما خدا کمک کرد و در ماه رمضان از نظر روحی تجدید قوا کردم. حالا بماند که خواهر ایشان هنوز هم گاهی با من تماس میگیرد و از من میخواهد باز هم فکر کنم و ...
    پس از این فرد، پدر و مادرم احساس کردند که من تا حدودی آمادگی ازدواج را دارم و در مورد خواستگارهای بعدی در صورت مثبت بودن نتایج تحقیقاتشان، از من حتما می خواستند با آنها صحبت داشته باشم و روی آنها فکر کنم.
    حالا مشکل اینست که نمیدانم چرا نمی توانم کسی را بپسندم. بعد آن قضیه تاکنون 2نفر دیگر آمده اند و گفتگویی نیم ساعته داشتیم. اولی مهندسی ... خوانده بود ، 2سال از بنده بزرگتر بود و خانواده ی خوب و تحصیل کرده ای هم داشت. و چون از دوستان پدرم بودند از نظر خانوادگی هم کاملا شناخت داشتیم. اما مشکل من این بود که ایشان وقتی صحبت می کردند، احساس میکردم با پسربچه ای که 2-3 سال از من کوچکتر است دارم صحبت میکنم و آنقدرها افکارشان عمیق نبود. البته در رشته ی خودشان فرد موفقی هستند و خدمت سربازی را نیز به پایان رسانده بودند. البته خودم جزء آن دسته افرادی هستم که همیشه دوستانی بزرگ تر از خودم را انتخاب میکردم و از کودکی حوصله ی بچه بازی و ... را نداشتم و معمولا مستقل بودم و مثل یک آدم بزرگ رفتار میکردم و اکنون همه روی حرف ها و نظراتم حساب میکنند. خلاصه ایشان را رد کردیم البته اصلی ترین دلیلم این بود که احساس میکردم هنوز بزرگ نشده. باز هم همان قصه ی همیشگی پیش آمد، یعنی آنها (خود پسر و خانواده اش) کاملا ما را پسندیدند و از جواب ما به شدت ناراحت شدند.
    فرد دوم هم چند روز قبل آمد. در مورد این فرد ما کاملا خانواده را می شناختیم (پدرانمان همکار بودند) و فقط مسأله ما دوتا بودیم که باید صحبت میکردیم مطرح بود. ایشان دانشجوی ارشد در دانشگاه سراسری هستند و 2سال از بنده بزرگترند. وقتی در جلسه ی خواستگاری برای اولین بار ایشان را دیدیم کمی توی ذوقم خورد و ایشان را از نظر ظاهری نپسندیدم. مادرشان در آن جلسه به طور خصوصی کمی با من صحبت کردند که اگر از نظر ظاهری پسرشان را پسندیدم، کمی با هم صحبت کنیم.(ناگفته نماند که مادرشان در دوران دبیرستان معلم بنده بودند و بسار مرا قبول دارند و حدس هم میزدند که شاید من پسرشان را از نظر ظاهری نپسندم.) .
    من هم از آنجا که معمولا روی ظاهر افراد قضاوت نمیکنم و معتقدم ار رفتارها و عقاید فرد باید او را شناخت، همین مطلب را به ایشان گفتم و با پسرشان نیم ساعتی صحبت کردیم. البته ایشان از نظر فکری و شخصیتی بسیار کامل بودند و در همان جلسه هم عنوان کردند که مرا پسندیدند و ...
    همه چیز تا حدودی خوب بود و من در مورد عدم استقلال مالی فعلی ایشان و سایر موارد زیاد سعی کردم سخت گیر نباشم(البته این مسأله برای من بسیار مهم بود اما از آنجا که همه گفتند سخت میگیرم، سعی کردم زیاد روی این مسأله فوکوس نداشته باشم.) امـــــــــا نمیدانم چرا از نظر ظاهری ایشان را نمی توانم بپسندم، باور کنید زیاد سخت نگرفتم.(حرف هایش به دلم نشست اما قیافه اش نه). اگر حمل بر ... نباشد اطرافیانم می گویند زیبا هستم. اما من واقع بین هستم و به دنبال پسری با جمال یوسف نیستم و یک چهره ی معمولی را می پسندم و به نظرم مسایل زیادی مهمتر از زیبایی چهره وجود دارد. اما با تمام اینها فکر میکنم از نظر ظاهری اصلا به هم نمیخوریم. آخه صحبت یک عمر زندگی است و نمی توانم در مورد همه چیز کوتاه بیایم.
    دوستانم می گویند که سخت میگیرم، آیا این دلایل برای جواب منفی کافی نیست؟
    با دوستان و اطرافیان که در مورد ازدواجشان صحبت میکردم، متوجه شدم که در مورد یکی دو مورد جزئی گذشت کردند و به ازدواج رسیدند، اما راستش خودم فکر میکنم به اندازه ی کافی گذشت داشته ام ولی به جواب مثبت نرسیده ام. (وای که چقدر ازدواج و فکر کردن به اینجور مسایل سخت است!)
    نمیدانم آیا ابراز اینکه مورد پسندشان واقع شدم (در مورد هر 3 نفر در همان جلسه ی اول) موجب غرور و یا سخت گیری من شده یا اینکه شاید لایق این پسند هستم ! واقعا نمیدانم.
    یک هفته فرصت دارم تا پاسخشان را بدهم. از افراد با تجربه ی سایت و مدیر همدردی خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.
    بسیار متشکرم

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 خرداد 98 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1387-6-22
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    8,904
    سطح
    63
    Points: 8,904, Level: 63
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 80 در 36 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: تردید

    دوست من
    اگر هنوز ترديد داري و فكر ميكني به زمان بيشتري نياز داري رودربايستي نكن .. بيشتر فكر كن و باهاش صحبت كن ... مشاوره خيلي ميتونه بهتون كمك كنه....
    مراقب باش فرصتهات رو از دست ندي خوب فكر كن و بعد جواب بده
    اصلا عجله نكن كه زودتر جواب نه رو بدي
    موفق باشي

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    سلام دوست عزیز winter
    بسیار متشکرم که راهنماییم کردید.
    چند روز پیش که پاسختون رو خوندم گفتم شاید با یه صحبت دیگه بتونم بهتر تصمیم بگیرم اما وقتی با خودم فکر کردم دیدم سر همون خواستگار قبلی هم من به امید اینکه اگه بیشتر باهم صحبت کنیم و شناختمون از هم بیشتر بشه،اون وقت موافق بشم، 3 جلسه باهاش صحبت کردم و یه جلسه هم مشاوره رفتیم و مشاوره هم ازدواج موفقی رو برامون پیش بینی کرد اما من نتونستم با یک سری مسایلی که در ایشون وجود داشت کنار بیام و پاسخم منفی شد.

    الانم خانواده ام میگن یه بار دیگه هم باهاش صحبت کن اما من میگم وقتی جوابم معلومه چرا دوباره باهاش صحبت کنم.
    فعلا من رو 3 چیز موندم. یکیش لاغری بیش از حدشه ! دومی اینکه زیبایی چهره اش به نظرم از حد معمولی هم کمتر است و سومی نداشتن کار و منبع در آمد ثابت. که البته با آخریش سعی میکنم یه جورایی کنار بیام چون پسر فعالی هست و مطمئنم بالاخره کار مناسبی پیدا می کند.
    دوستان به نظر شما آدم باید چقدر گذشت کنه و یه سری چیزا رو نادیده بگیره؟ چون به هر حال هیچ آدمی کامل نیست و همه چیز 100% بر وفق مراد نیست. میخوام بدونم آیا منم باید اینا رو نادیده بگیرم.
    نمیدانم چه تصمیمی بگیرم. فردا قرار است پاسخشان را بدهیم. ای کاش افراد بیشتری نظر بدهند و راهنماییم کنند. خیلی خیلی زیاد تردید دارم.
    دوست دارم نظر مدیر سایت رو هم در صورت امکان بدونم.


    خدایا

    چه گم کرد آنکه تو را یافت

    و چه یافت آنکه تو را گم کرد ...

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 فروردین 88 [ 14:32]
    تاریخ عضویت
    1387-7-22
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    3,233
    سطح
    35
    Points: 3,233, Level: 35
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    دوست خوبم
    من چند ماهی است که عقد کرده ام . اما الان با شرایطی که دارم پشیمانم . ما همکار بودیم . من هم مثل تو اصلا اهل دوست پسر نبودم . شوهرم همکارم بود به یکی از بچه ها گفت که غیر مستقیم از من خواستگاری کند . من اول قبول نکردم . ولی بعد گفتم برای اینکه به اخلاق هم آشنا شویم باید دوست باشیم ولی نه اینکه هر شب و هر روز با هم بریم بیرون قبول کرد . اول خیلی من رو دوست داشت . و مرتب می گفت که ما باید زودتر با هم ازدواج کنیم . من واقعا فکر کردم اون آدم خوبیه . اما حالا شوهرم کاملا عوض شده . مرتب من رو تحقیر می کنه به صراحت هر چه تمامتر میگه که دوستت ندارم. تو اصلا نباید عجله کنی خواهش می کنم که از روی احساساتت تصمیم نگیر . اگه فکر می کنی که فعلا آمادگی ازدواج رو نداری جواب رد بهش بده و به پدرو مادرت بگو که ازشون بخوان دیگه بهت زنگ نزنه برای اینکه بتونی فراموشش کنی دیگه تو وبلاگش نرو . اینهم از نظر من مشکوکه که چطور 1 استاد دانشگاه کارشو از دست بده . اگه می دونی برای کدوم دانشگاه بوده خودت یا پدرت به اونجا مراجعه کنید و از طریق روسای دانشگاه کار او را بررسی کنید. در نهایت دوست قشنگم برای تو موقعیتهای زیادی موجود هست من با چند ماه دوستی با همسرم نتوانستم او را بشناسم . تو با 1 ساعت می خوای چه تصمیمی بگیری . خوب فکراتو بکن . حتی اگه تونستی پیش 1 مشاور خوبم برو . من می دونم که تو بهترین تصمیم رو می گیری. قربانت نسیم

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 88 [ 12:54]
    تاریخ عضویت
    1387-6-07
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,197
    سطح
    41
    Points: 4,197, Level: 41
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 33 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    امیدورام بهترین تصیمیم رو بگری

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    سلام دوستان خوبم
    متشکرم از پاسخ ها و راهنمایی هاتون. در ضمن نسیم جان، من بعد اون 1ساعت 3 جلسه ی دیگه با اون آقا صحبت کردم و نزد مشاور هم رفتم که با اینکه نظر مشاور این بود که ما ازدواج موفقی خواهیم داشت اما من هنوز ته دلم راضی به این وصلت نبود و پاسخ منفی به ایشون دادم.
    من هم درسته تو عمرم با هیچ پسری دوست نبودم اما چشم و گوش بسته هم نیستم و در محیط کارم و دانشگاه با بسیاری از آقایان برخورد داشتم و اینگونه نیست که بخواهم سریع تصمیم بگیرم. مورد قبلی (همان استاد دانشگاه) حدود 4ماه با هم آشنا بودیم و از طریق ایمیل هم در ارتباط بودیم و با همه ی شناختی که پیدا کردم باز هم مردد بودم و سر انجام جوابم منفی شد.
    تحقیق هم کردیم درباره ی علت بیکاریشان. خودشان هم تا حدودی ماجرا را گفتند که به دلیل یک سری بحث های سیاسی غیر درسی بود که در کلاس پیش می آمده و ایشان جانبداری حزب خاصی را می کردند و این ظاهرا به مذاق دانشگاه خوش نیامده بود و ... البته طی صحبت هایمان به ایشان متذکر شدم که من مخالف هر گونه فعالیت سیاسی هستم. ایشان ابتدا گفتند که فعالیتشان را کم می کنند اما پس از اینکه دیدند این مطلب برایم خیلی مهم است گفتند دیگر طرف هیچ فعالیت سیاسی ای نخواهم رفت. البته این که ایشان به خاطر من این مسأله را پذیرفتند کمی مشکوک بود!
    حالا مشکل 2تا شد. هم خواهر ایشان دوباره تماس گرفته و هم این مورد جدیدی که در 2شنبه 23 مهر آنرا ارسال کرده ام.


    نقل قول نوشته اصلی توسط diamond
    سلام دوستان عزیز

    فرد دوم هم چند روز قبل آمد. در مورد این فرد ما کاملا خانواده را می شناختیم (پدرانمان همکار بودند) و فقط مسأله ما دوتا بودیم که باید صحبت میکردیم مطرح بود. ایشان دانشجوی ارشد در دانشگاه سراسری هستند و 2سال از بنده بزرگترند. وقتی در جلسه ی خواستگاری برای اولین بار ایشان را دیدیم کمی توی ذوقم خورد و ایشان را از نظر ظاهری نپسندیدم. مادرشان در آن جلسه به طور خصوصی کمی با من صحبت کردند که اگر از نظر ظاهری پسرشان را پسندیدم، کمی با هم صحبت کنیم.(ناگفته نماند که مادرشان در دوران دبیرستان معلم بنده بودند و بسار مرا قبول دارند و حدس هم میزدند که شاید من پسرشان را از نظر ظاهری نپسندم.) .
    من هم از آنجا که معمولا روی ظاهر افراد قضاوت نمیکنم و معتقدم ار رفتارها و عقاید فرد باید او را شناخت، همین مطلب را به ایشان گفتم و با پسرشان نیم ساعتی صحبت کردیم. البته ایشان از نظر فکری و شخصیتی بسیار کامل بودند و در همان جلسه هم عنوان کردند که مرا پسندیدند و ...
    همه چیز تا حدودی خوب بود و من در مورد عدم استقلال مالی فعلی ایشان و سایر موارد زیاد سعی کردم سخت گیر نباشم(البته این مسأله برای من بسیار مهم بود اما از آنجا که همه گفتند سخت میگیرم، سعی کردم زیاد روی این مسأله فوکوس نداشته باشم.) امـــــــــا نمیدانم چرا از نظر ظاهری ایشان را نمی توانم بپسندم، باور کنید زیاد سخت نگرفتم.(حرف هایش به دلم نشست اما قیافه اش نه). اگر حمل بر ... نباشد اطرافیانم می گویند زیبا هستم. اما من واقع بین هستم و به دنبال پسری با جمال یوسف نیستم و یک چهره ی معمولی را می پسندم و به نظرم مسایل زیادی مهمتر از زیبایی چهره وجود دارد. اما با تمام اینها فکر میکنم از نظر ظاهری اصلا به هم نمیخوریم. آخه صحبت یک عمر زندگی است و نمی توانم در مورد همه چیز کوتاه بیایم.
    دوستانم می گویند که سخت میگیرم، آیا این دلایل برای جواب منفی کافی نیست؟
    با دوستان و اطرافیان که در مورد ازدواجشان صحبت میکردم، متوجه شدم که در مورد یکی دو مورد جزئی گذشت کردند و به ازدواج رسیدند، اما راستش خودم فکر میکنم به اندازه ی کافی گذشت داشته ام ولی به جواب مثبت نرسیده ام. (وای که چقدر ازدواج و فکر کردن به اینجور مسایل سخت است!)
    نمیدانم آیا ابراز اینکه مورد پسندشان واقع شدم (در مورد هر 3 نفر در همان جلسه ی اول) موجب غرور و یا سخت گیری من شده یا اینکه شاید لایق این پسند هستم ! واقعا نمیدانم.
    یک هفته فرصت دارم تا پاسخشان را بدهم. از افراد با تجربه ی سایت و مدیر همدردی خواهش می کنم راهنمایی ام کنید.
    نمیدانم چه تصمیمی بگیرم. از طرفی کمی نگران هستم که نکند فرصت ها را از دست بدهم. اطرافم افرادی را دیده ام که بعد از چند سال از سخت گیری های زیاد گذشته شان پشیمان بودند.
    آیا منم سخت گیرم؟

    برام دعا کنید.

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 03 دی 90 [ 09:35]
    تاریخ عضویت
    1387-3-15
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    3,792
    سطح
    38
    Points: 3,792, Level: 38
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 28 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    سلام

    متشكرم از دوستان. اين قضايا تقريبا تمام شد و فعلا بي خيال اين امر شدم. از اونجايي كه دارم براي ارشد ميخونم ؛ خانواده ام فعلا اصراري به آمدن كسي ندارند. اما اين قضايا به شدت ذهنم را درگير كرده و خسته ام. چقـــــــدر تصميم گيري در اينگونه موارد سخته.

    ضمناً خدمت آقاي مدير سايت هم عرض كنم كه: خيــــــــــــلي انتظار راهنمايي شما رو كشيدم، اما شما ... البته كاملا درك ميكنم كه احتمالا وقت نداشته ايد به همه پاسخ دهيد.

    آرزوي سلامتي و بهروزي رو براي همه ي دوستان خوب تالار همدردي دارم.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.