سلام. با مطالبی که تو این قسمت دیدم فهمیدم فقط من قهرام طولانی نشده بقیه هم هستن:)
4 ساله که ازدواج کردم و کوچولوی 8 ماهه ای که تو بغلمونه زندگیمون رو خیلی شیرین میکنه اما اما اما...
همدیگرو خیلی دوست داریم. اما نمیتونیم حرف همو بفهمیم. قهر میکردیم 1 ساعت 2 ساعت. 1 روز 2 روز اما نه یک هفته.
تقریبا یک ساله که احساس میکنم زیاد بهم اهمیت نمیده. دعوامون که میشه خیلی بد با هم حرف میزنیم. آخرین بار موضوع کمک مالی به خواهراش بود که زیاد نبود اما الان در وضعیت بدی که هستیم به نحوی که تمام پس انداز و طلا و سکه و ... خرج شد برام سنگین بود. بدتر اینکه به من نگفت و من از جاریم خبر دار شدم. باز بدتر اینکه وقتی اعتراض کردم بهم گفت بهت ربطی نداره! این حرفش مثل پتک رو سرم اومد. خواستم فراموش کنم اما نشد. کم کم بهش سرد و بی تفاوت شدم. انگار داشتم تلافی مشورت نکردنهاشو میکردم. چون اکثرا اخبار وضعیت مالی و بده بستانهاشو از جاری هام میشنیدم. از برادراش راضیم و مشکلی با اونا ندارم. اما این نگفتن هاش خیلی آزارم میده. با این نازنینم و برگشت به کار بعد از مرخصی و کارای خونه و اهمیت ندادناش به وضع افسرده من اعصابم حسابی داغونه. دیروز تازه بعد یک هفته رابطه مون داشت بهتر میشد که دیشب باز زدیم به سیم آخر و باقی رو که خودتون بهتر میدونین. نمیدونم دیگه حتی حوصله بحث کردن رو هم باهاش ندارم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)