به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 شهریور 92 [ 22:49]
    تاریخ عضویت
    1392-2-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    336
    سطح
    6
    Points: 336, Level: 6
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دارم از بین میرم اینقدر حرص بچگی شوهرم و رفتارهای خانوادشو میخورم

    دایم فکرم درگیره خسته شدم دیگه دلم میخواد اروم باشم بیخیال باشم اما فکرم رهام نمیکنه
    3ساله ازدواج کردیم 1سال عقد بودیم.من توی یه خانواده تحصیلکرده پولدار به دنیا اومدم 2تا بچه هستیم و من اولیم طبیعتا خیلی نازم خریدار داشت از طرفی با این همه بروبیا و ظاهر دهن پرکن یه خانواده کاملا ساده و همه بی سیاست هستیم به کار هیشکی هم کاری نداشتیم.من با همسرم که از یکی از مناطق اطراف تهرانه اشنا شدم و چون به شدت ادم اروم و بی سروصدایی بود مهرش به دلم نشست باوجود اینکه همه میگفتن تو کجا و اینا کجا از هیچ لحاظ بهم نمیخورید گوش ندادم و گفتم مومنه و خوش اخلاق.از اولشم سعی میکردم مادر شوهرمو مثل مادر خودم دوست داشته باشم و محبت میکرم اما ایشون باوجود اینکه خیلی مذهبی هست و شبها نماز شب و روزها مسجد و جلسه اما یه لحظه نیست که یه جمله نگه و توش غیبت یا تهمت نباشه کلا به کار همه کار داره.موقع عقد که تمام هدیه ها و کادوهای منو ناقص میاوردن که ببخشید دستمون خالیه ماهم باروی باز تازه میگفتیم همین هم نیازی نیست بعدش کم کم فهمیدم عمدا کم میذاره و میبره خرج فرش و موکت خونه اش میکنه و میگه قسطی اوردم که دروغ بود.موقه حنابندونم یه مقدار پول داد منم چیزایی که نیاز داشتم خریدم اما همون صبح زنگ زد من آرایشگاه بودم جیغ و داد که این آت آشغالها چیه خریدی ابروی مارو بردی حالا همه فامیل هم اونجا نشستن منم فقط اشک ریختم اونم کم نذاشت و تا2سال هرجا میرفتیم میگفتن مادر شوهرت اینجا بود از حنابندونت میگفت شوهر منم چوب چوب یه کلمه اعتراض نکرد حتی خواهر شوهرم گفت تو بااین پول واسه داداشم کت شلوار خریدی که کم اومده.....داشتم میترکیدم از حرفش....تو این مدت دعوا و قهر زیاد بوده بیشترشم به خاطر بی عرضگی شوهرم و وابستگیش به مادرشه یه بار جلوش اینقدر گریه کردم از حرفهاش شوهرمم بود هیچی نگفت...برادر شوهرم بخاطر طلاق زنش پول میخواس پدرم علی رغم حرف من10تومان داد که 3ماهه پس بدن 3سال ندادن گفتن نداریم اما توی این مدت خونه اشو کوبید نو کرد بعد 3سالم جاری من چون شوهرش شدید پشتشه نیومده با همه سر دعوا گذاشت با منم قهر بود به اصرار مادر شوهر گفت بیاید صحبت کنید منم از اینکه بهم گفته بود پولتونو پس نمیدیم ناراحت بودم بهش گفتم عوض تشکرتونه...خان اینو چرخوند زد زیر گریه آی میگه باید بیاید از بابای من تشکر کنید....به همه فامیل هم گفتن من موندم تک و تنها با برادر شوهر و مادر شوهر....موقع عید که برادر شوهرمو دیدم اینقدر سرد برخورد کرد انگار نیستم اما شوهرم صمیمی با اونها منم داشتم میترکیدم میدونم نباید میگفتم اما 2تا کلمه حرف زدیمو اونم جوابو منم جواب بغضم ترکیدو اشککککک....اه
    خیلی دارم خودمو میخورم از شوهرم بدم میاد از بی عرضگیش از بی سیاستی خودم...دایم فکرم درگیره ازشون بدم میاد متنفرم نمیدونم چی کار کنم که فکر نکنم که ببخشم نمیشه سخته تنهام
    ببخشید زیاد شد

    - - - Updated - - -

    توی این 3سال همه جوره منو تحقیر کردن اینهمه حرف پشتم زدن من 2تا گفتم دایم میگن تو اینو گفتی اونو گفتی هرچی به شوهرم میگم تنهام تا تو حرفی نزنی دهن اینها بسته نمیشه.جاری من وقتی اومد برادر شوهرم زن داشت اینقدر پیچید به پاش زنشو طلاق داد اینو گرفت اما اینقدر ازش حمایت کرد که همه مخالف بودن الان توی سرشون میذارن فقط کافیه چپ نگاش کنن برادر شوهرم چند ماه قطع رابطه میکنه اما شوهرم به من میگه تو اهل دعوایی میخوای همه اش منو بفرستی جنگ انگار تاحالا چیکار کرده...خیلی بغض دارم از اینکه بی ارزش شدم درگیر ادمهای خاله زنک شدم منم اینجوری شدم جرات اعتراض یا حرف ندارم حرفم 10تا میشه ولی جاریم هرچی میگه شوهرش پشتشه و میگه تا حالا دیدی این حرفی بزنه...

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    من توی یه خانواده تحصیلکرده پولدار به دنیا اومدم 2تا بچه هستیم و من اولیم طبیعتا خیلی نازم خریدار داشت از طرفی با این همه بروبیا و ظاهر دهن پرکن یه خانواده کاملا ساده و همه بی سیاست هستیم به کار هیشکی هم کاری نداشتیم.من با همسرم که از یکی از مناطق اطراف تهرانه اشنا شدم و چون به شدت ادم اروم و بی سروصدایی بود مهرش به دلم نشست باوجود اینکه همه میگفتن تو کجا و اینا کجا از هیچ لحاظ بهم نمیخورید گوش ندادم و گفتم مومنه و خوش اخلاق.
    شما با کسی ازدواج کردی که از نظر اقتصادی و فرهنگی با شما هماهنگ نیست. به حرف و راهنمایی دیگران هم توجه نکردید. خب این هم تبعات اون تصمیم است.
    پس اولین قدم این است که بپذیرید که این مشکلات مربوط به تصمیم اشتباه شماست.
    اونها آدمهای بد و عجیبی نیستند فقط با شما متفاوتند. ارزشهاتون با هم فرق داره. چیزی که برای شما مهمه، ممکنه به نظر اونها مسخره بیاد و ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    موقع عقد که تمام هدیه ها و کادوهای منو ناقص میاوردن که ببخشید دستمون خالیه ماهم باروی باز تازه میگفتیم همین هم نیازی نیست بعدش کم کم فهمیدم عمدا کم میذاره و میبره خرج فرش و موکت خونه اش میکنه و میگه قسطی اوردم که دروغ بود.
    کادوی ناقص یعنی چی؟ من متوجه نشدم.
    اما این که اون خانم بخشی از پولشون را صرف خرید فرش و لوازمات زندگیش می کرده، طبیعیه. مبلغی پول داشته که با مقداریش برای شما کادو خریده و با مقداریش نیازهای دیگه اش را رفع کرده. بدهکارتون نبوده که. چرا فکر می کنید باید برای خونش فرش نمی خرید و برای شما کادوی گرون یا بیشتری می خرید؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    موقه حنابندونم یه مقدار پول داد منم چیزایی که نیاز داشتم خریدم اما همون صبح زنگ زد من آرایشگاه بودم جیغ و داد که این آت آشغالها چیه خریدی ابروی مارو بردی
    همان تفاوتی که گفتم. چیزایی برای شما ضروریه که به نظر ایشون الکیه و برعکس چیزهایی به نظر اونها لازم و عادیه که ممکنه شما دوست ندارید.


    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    تو این مدت دعوا و قهر زیاد بوده بیشترشم به خاطر بی عرضگی شوهرم و وابستگیش به مادرشه
    همون صفتی که بالا اسمش بود آروم و بی سروصدا بودن و خوش اخلاقی، اینجا اسمش شده بی عرضگی و وابستگی به مادر

    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    برادر شوهرم بخاطر طلاق زنش پول میخواس پدرم علی رغم حرف من10تومان داد که 3ماهه پس بدن 3سال ندادن گفتن نداریم
    اما توی این مدت خونه اشو کوبید نو کرد
    پدرشما به میل خودش به کسی پول قرض داده. شما هم که تذکر لازم را دادید. دیگه به بقیه اش چکار دارید؟ به شما چه که پدرتون به کی پول قرض داده یا نداده؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط khorshid_banoo نمایش پست ها
    بعد 3سالم جاری من چون شوهرش شدید پشتشه نیومده با همه سر دعوا گذاشت با منم قهر بود به اصرار مادر شوهر گفت بیاید صحبت کنید منم از اینکه بهم گفته بود پولتونو پس نمیدیم ناراحت بودم بهش گفتم عوض تشکرتونه...خان اینو چرخوند زد زیر گریه آی میگه باید بیاید از بابای من تشکر کنید....به همه فامیل هم گفتن من موندم تک و تنها با برادر شوهر و مادر شوهر....موقع عید که برادر شوهرمو دیدم اینقدر سرد برخورد کرد انگار نیستم اما شوهرم صمیمی با اونها منم داشتم میترکیدم میدونم نباید میگفتم اما 2تا کلمه حرف زدیمو اونم جوابو منم جواب بغضم ترکیدو اشککککک....اه
    خیلی دارم خودمو میخورم از شوهرم بدم میاد از بی عرضگیش از بی سیاستی خودم...دایم فکرم درگیره ازشون بدم میاد متنفرم
    جاری شما از همون فرهنگ و طبقه است. می دونه چطوری باهاشون کنار بیاد.
    البته ممکنه برادرشوهرتون هم با شوهر شما متفاوت باشه و حمایت بیشتری از همسرش بکنه یا ...
    ولی این درست نیست که شما انتظار دارید همسرتون مثل برادرش باشه و دائم اون را بزنید تو سرش.
    این مقایسه را کلا بذار کنار.

    الان هم باید مهارتهای ارتباطیت را بالا ببری. سیاست رفتاری را یاد بگیری و سعی کنی با درایت آرامش را به زندگیت برگردونی.
    مثل این است که یک لباس تنگ خریدی.
    اگر لج کنی و هی فشار بدی که بپوشی، هر بار یک گوشه اش پاره می شه و دائم در عذابی. هر جاش را رفو کنی، یه ور دیگه اش پاره می شه.
    بهتره یک کم به اندازه های خودت دست بزنی. لاغر کنی.

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (یکشنبه 01 اردیبهشت 92), khorshid_banoo (یکشنبه 01 اردیبهشت 92), maryam123 (دوشنبه 02 اردیبهشت 92), tamanaye man (سه شنبه 03 اردیبهشت 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    پدر و مادرتون بهتون چی میگن و چه راهنمایی هایی تون می کنن؟
    حتما بهتون گفتن چی کار بکنید و بهتون مشاوره دادند
    اونها چی صلاح می دونند ؟
    شما چون خودتون توی مسئله درگیر هستید یه مقداری اتفاقات رو مغرضانه می بینید و احساسی تر قضاوت می کنید. در این شرایط خیلی خوبه که از پدر و مادرتون کمک بگیرید و ببینید اونها چی راهنمایی تون می کنند
    از اون طرف هم که گفتید خانواده تحصیل کرده هستید خیلی می تونند کمک تون کنند

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 شهریور 92 [ 22:49]
    تاریخ عضویت
    1392-2-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    336
    سطح
    6
    Points: 336, Level: 6
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بابک و شیدا جون ممنونم از راهنماییتون.پدر و مادر من فقط همیشه میگن سکوت کن گذشت کن هیچی نگو.چون شوهرم مرد ارومیه از همین راضی هستن اما شوهرم برای خانواده اش و بقیه ارومه وقتی خونه است اصلا یه کلمه انتقاد هم نمیپذیره.شیدا جان من توقع کادو زیادی نداشتم مادرشوهر من باوجود مشکلات شدشد مالی اما عقده خرج کردن داره سرهمین موضوع هم با شوهرش مشکل داره هم بچه هاش مثلا میخواد مدرن باشه ...دخترش از شانس خوبش با یه بازاری ازدواج کرده اینقدر تعریف میکنه و پز میده خفه انگار من ندیدم یه روز به من زنگ زد گفت تو چرا به دختر من حسودی میکنی خودت که همه چی داری چشمام گرد شد داشتم خفه میشدم.پدر من برام خونه و ماشین خرید توی مهمونیاشون همه میخ 2کیلو طلای اویزون سروگردن من میشن اونوقت این حرف...تا یه مدت داشتم از بغض میترکیدم بیشتر از این میسوختم که همین کذبیاتو به همه فامیل هم میگه در حالی که من حتی 1ثانیه هم ارزوی زندگی دخترشو ندارم اخرش به شوهرم گفتم من که نمیخوام دعوا کنی برو ناز مامانتو بکش با ارامش بهش بگو چرا این حرفو زدی...ایشونم با کلی سرخ سفید شدن در ارامش 2نفره خودشون بهش گفته ایشونم کلا منکر شده که من اصلا همچین حرفی نزدم در حالی که همه میدونن مادرشوهرم به شدت دروغگوست حتی یبار جاریم صداشو ضبط کرد باوجود قسمهاش علنا دستش رو شد اما من اهل این کارا نیستم از این میسوزم جاریم اینجوری اون شوهرشه من حق اعتراضم ندارم شوهرم میگه اهل دعوایی

  6. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ببین عزیز من
    میدون جنگ نیست که بخوای پیروز بشی
    دادگاه نیست که صدا ضبط کنی و حرفت را اثبات کنی
    زندگیته

    پس دنبال اثبات حرفهای مادر شوهر یا اصلاح ایشون نباش. یک سر سوزن هم نمی تونی مادرشوهرت را تغییر بدی.
    شوهرت هم کاری نمی تونه بکنه. اگر هم غر بزنی بهش که برو با مادرت بجنگ یا صحبت کن یا نصیحتش کن، یک مدت ممکنه سکوت کنه یا گوش کنه،
    اما در بلند مدت ازت دور می شه.

    بچسب به زندگیت و خودت را بکش کنار از این حرفها.
    زنگ زد گفت حسودی می کنی به زندگی دخترم. گوشی را که گذاشتی فراموش کن. دنبالش را نگیر.
    وقتی یک چیزی اینقدر بعید است، شما چرا ازش ناراحت می شی و جدی می گیری.

    چاره کار شما ندیده گرفتنشون است.
    از شوهرت هم انتظار نداشته باش که بخاطر شما با مادرش دعوا کنه یا حتی صحبت کنه.
    شوهرت را بین خودت و مادرش نذار. ضررش به زندگی مشترکتون برمیگرده.

    البته شما هم خیلی سعی در مطرح کردن برتری هات داری.
    دو کیلو طلا به خودت آویزون می کنی؟!!!
    شما یه چیزی می گی که اونها هم این عکس العملها را دارند.
    بهتر هست روی خودت کار کنی تا روی اونها.

  7. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    khorshid_banoo (دوشنبه 02 اردیبهشت 92), she (دوشنبه 02 اردیبهشت 92)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    مثل این است که یک لباس تنگ خریدی.
    اگر لج کنی و هی فشار بدی که بپوشی، هر بار یک گوشه اش پاره می شه و دائم در عذابی. هر جاش را رفو کنی، یه ور دیگه اش پاره می شه.
    بهتره یک کم به اندازه های خودت دست بزنی. لاغر کنی.


    خانواده شوهر همین است که هست. هر چی دلت می خواد بیا اینجا غر بزن. ولی به شوهرت غر نزن! بی فایده است.
    تنها کسی که می تونه تغییر کنه خودت هستی.

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 شهریور 92 [ 22:49]
    تاریخ عضویت
    1392-2-01
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    336
    سطح
    6
    Points: 336, Level: 6
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه من اصراری به اثبات خودم ندارم قصدم از گفتنش این بود که من کم و کسری ندارم که بخوام حسادت کنم نمیخواستم خودم را برتر جلوه بدهم اگر اینجور ادمی بودم ار اول چنین انتخابی نداشتم.مرسی از راهنماییتون

  10. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام عزیزم
    اصلا خودت و زندگی خودت رو با جاریت مقایسه نکن
    اون اگه آدم درستی بود با به آدم متاهل ازدواج نمی کرد البته نمی خوام قضاوت کنم اما به چه دلیل پاشو تو زندگیه یه آدم متاهل گذاشته ؟؟
    شما هم هیچ وقت سرکوفت بهش نزن نه تو روش نه پشت سرش
    فقط گفتم بدونی ارزشت خیلی بیشتر از این رفاست که بخوای خودتو با اون مقایسه کنی
    مطمئن باش اون هم توی دلش حسرت تو رو می خوره و شوهرش برای این که این قدر جلوی تو که خانومی کم نیاره هی پشتش در میاد
    تو از یه خانواده خوب تحصیلکرده ازدواج اول و به نظر اون موفق هستی
    به هیچ عنوان مقایسه نکن و خودت رو درگیر این افکار نکن
    شوهرت کار خوبی می کنه به مادرش بی احترامی نمی کنه مطمئن باش بعد از چند سال که تازگیتو براش از دست دادی هواتو داره و به تو هم بی احترامی نمی کنه
    اما برادرشوهرت به همین سادگی که با مادرش قطع رابطه می کنه و تو روشون وا می سته به همین راحتی قید همسر اولش رو زد و متاسفانه احتمال این که این همسرش هم تازگیشو بعد چند سال از دست بده و از دل برادرشوهرتون بره زیاد ....
    این خطرناکه
    اونی که حرمت مادرش رو نگه می داره و باهاش دعوا نمی کنه حرمت همسرش رو هم نگه می داره و کنار نمی ذارتش
    صبر داشته باش چند سال دیگه می فهمی صبرت چه ارزشی داشت
    اما در مورد کادوها مطمئن باش اگه خیلی پولدار بودن هدیه های بهتری برات میاوردن هر کسی آرزو داره برای بچه هاش هیچ کم و کسری نذاره اما امان از نداری
    وقتی کسی نداره هزار تومن هم براش هزار تومنه و روش برنامه ریزی می کنه
    پای عشقت بمون به همسرت و خانوادش محبت کن صبر داشته باش
    می بینی که قدرتو می فهمند و درک می کنند
    از رفتار خوب و مهربونیت دست برندار مهربان باش لحظات شادی برای همسرت ایجاد کن و با فکر قدیم (حنابندون و ....) آیندتو خراب نکن
    موفق باشی

  11. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    khorshid_banoo (دوشنبه 09 اردیبهشت 92), she (شنبه 07 اردیبهشت 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.