سلام دوستان. من یه مشکلی دارم که توی این ۳ سالی که ازدواج کردم همیشه همراهم بوده.
همسرم تک پسر هست و به جز اون یه خواهر دیگه هم هست که ازدواج کرده و خارج از ایران زندگی میکنه. من با خانواده همسرم توی ۲ شهر زندگی میکنیم، از اول ازدواجم با این اخلاق شوهرم که بدون توجه به نظر من خانوادش رو دعوت میکرد مشکل داشتم. یعنی اینقدر در غیابِ من بهشون زنگ میزنه بیاین بیاین که میان البته وقتی بعد از دو ما ه وقتی میخوان برن هم به همین منوال هست نمیذاره برن، یعنی کمتر از یک ماهی ۲ماه نمیمونن، من هم بالاخره خسته میشم چقدر مهمون آخه، البته آدمهای خوبی هستن اما به هر حال مهمونند!میخوام لباس راحت بپوشم با شوهرم راحت باشم! در ضمن خونهها هم که توی تهران خیلی کوچیک هستن (البته لازم به ذکر که این خونه مال خودشونه دادن به ما که توش برای یک مدتی زندگی کنیم)...یعنی خودشون نمیبینن که من زیاد بهشون تعارف نمیکنم؟! بعد از یک مدتی که میمونن اعصابم حسابی خورد میشه...
الان کارِ من برای اون ورِ آب درست شده یعنی همسرم از طریقِ من داره میاد اون ور. برای ادامه تحصیح در مقطع دکترا پذیرش و بورسیه شدم.میریم همون شهری که خواهرِ همسرم هست... الان از ترس دارم به خودم میلرزم، آخه همین الانش که ما اونجا نیستیم۳-۴ ماه اونجا میمونن، دیگه وقتی ما هم بریم ۶ ماه ۶ ماه میان میمونن پیشمون!
از طرفی هروقت چنین چیزی در این مورد به همسرم گفتم با واکنش خیلی بدش مواجه شدم! قهر کرده و گفته به تو ربطی نداره:mad: تا جائی که با صد تا عذرخواهی آشتی کرده ! سر خانوادش خیلی خیلی حساسه...و اصلا اینکه نظر من در مورد اومدنشون چیه اصلا واسش مهم نیست
لطفا به من بگید چیکار کنم با این مشکل یا اینکه وقتی میان کمتر بمونن؟ چه سیاستی در پیش بگیرم که ۳-۴ ماه نیان خونم بمونن، اون هم با سبکِ زندگی اونجا که همه درگیرن!
یا به نظرتون تا اخر عمر مدارا کنم؟
چرا همسرم فکر میکنه من در این مورد حقِ نظر دادن ندارم؟ خدایا دارم از عصبانیت میترکم!
علاقه مندی ها (Bookmarks)