به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    201

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation شک شک شک داره وجودمو میخوره

    عاشقانه با همسرم ازدواج کردم.
    تو دوران دوستی فهمیدم کسی رو که قبلا از خودش بزرگتر بوده دوست داشته ولی خانواده اش اجازه ازدواج رو بهش ندادن با اومدن من تو زندگیش اون قضیه کلا تموم شد.(خودش میگه)
    بعدها متوجه روابط گرمش با منشی شرکتی که توش کارمیکرد شدم(خودش گفت واسه اینکه از روابط بالادستی ها باخبر بشه) الان دیگه اونجا کار نمیکنه.
    همون موقع متوجه اس ام اس های یه خانوم دیگه شدم(چه حسی این حس زنانه)دیگه نتونستم تحمل کنم گفت خانمی که تو دوران سربازیش کمکش کرده و در ضمن مسنه .همون شب واسه اینکه منو مطمئن کنه بهش زنگ زد گفت ازش بپرس و باهاش حرف بزن من حرف نزدم ولی خودش با خانمه حرف زد و معذرت خواهی کرد که بیموقع مزاحمش شده .
    بنا به کارش مجبور شدیم 3 ماهی برم خونه مامانم اینا (چون تو خونه تنها بودم)هفته یک بار همدیگه رو میدیدیم اتفاقی متوجه اس ام اسهایی شدم که با گرفتن شماره اشتباه یه دختر از طرف شوهرم شروع شده بود و اون دختر به شوهرم اس داده بود که اگه متاهلی نه اس بده نه زنگ بزن.اونم تموم شد.
    خونمون رو به شهری که نزدیک مامان ایناست آوردیم و همینطور کار شوهرم .
    تو مجتمع های آپارتمانی هستیم شنیدم داره با یه خانمی صحبت میکنه و ازش میپرسه چطور پکیج رو ببره رو حالت زمستونیش -رفته بود تو بالکن منم اتفاقی پنجره اون یکی خواب رو باز کردم و صدای اون خانم رو شنیدم یعنی با کسیه که این نزدیکیاست.
    به خاطر بیماری بابام مجبور شدم 2 هفته برم اونجا وقتی برگشتم بوی عطر زنانه ای به مشام میرسید یه عطر جدید.بویی که حتی از پتو هم به مشام میرسید (ناگفته نمونه من اونروز بدون اطلاع اومدم خونه )رفتم تمام عطرامون رو بو کردم نه جدید بود با خودم گفتم ولش کن شکم بیخودیه ،رفتم بغلش کردم دیدم همون بو رو میده .به حالت قهر رفتم تو اون یکی اتاق خواب اومدم پیشم دستپاچه بود یه دفعه گوشیش که دستش بود زنگ خورد و من دوباره صدای خانومی رو شنیدم که شوهرم اصرار داشت بگه باشه مهندس بعدا خودم تماس میگیرم(که من فکر کنم همکارشه) سریع هم گفت باید برم دوش بگیرم دوباره بحث و اصرار والتماس شوهرم به اینکه عاشقه منه و منو ساده بدست نیورده و . . . . .
    اینجایی که هستیم ایرانسل خوب آنتن نداره بعضی جاها مثل اتاق خوابی که توش بالکنه روبروش هم بالکن خونه ای که یه خانمی متاسفانه با وضعیت نامناسب میاد رو بالکن شوهرم هم میرفت دقیقا جایی مینشست که روبروی اونجا بود من ساده فکر میکردم فقط اونجا میشه کانکت شد ولی یه بار لپ تاب رو آوردم تو حال دیدم اینجا هم بد نیست
    بهش گفتم تو اون اتاق خواب نره گفت باشه ولی الان دوباره یه سری اونجا میزنه.
    (نگین اشتباهه) همش گوشیش دستم بود باهاش بازی میکردم .گوشیش رو چک کردم به شماره ای اس داده بود رو دادم دوستم زنگ زد گفت دختره.یکیشم از پیش شماره اش میدونم مال اون دوست دختری که ازش بزرگتر بوده(شک دارم)ولی دوستم زنگ زد گفت دختره اینم.
    بعضی موقع ها وقتی سرکاره بهش اس عاشقانه میدم اونم جواب میده ولی گوشیش رو نگاه میکنم هیچ اثری از اون اس هایی که واسه من فرستاده نیست
    خیلی وقته از این که گوشیش رو میبینم میترسم و خیلی وقته بهش نه دست میزنم نه نگاش میکنم.
    تازگیا دیدم کد گذاشته رو گوشیش.
    میخواستیم بچه دار شیم(جدا از اون استرس که تو تاپیک قبلیم گفتم)الان دو دلم بچه دار شیم یا نه ؟؟؟؟؟
    چندین بار تا حالا سر این مسائل دعوامون شده شوهرم رو دوست داشتم و عاشقشم بودم ولی دیگه تحملش واسم سخته .نمیدونم اینا رو که گفتم شکه یا واقعین؟حاضر نیست توضیح درستی درموردشون بده .از طرفیم خودم از اینکه بهم ثابت بشه اینا واقعین میترسم .
    این روزا فقط سردرد دارم.دارم توی مردابی دست و پا میزنم که هر روز امید نجاتم کمتر از قبل میشه.
    مرسی که حرفای منو میخونید لطفا؟
    نگید تاپیکهای دیگه ای رو که در مورد شکه بخونم چون همشون رو خوندم
    باهاش حرف بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ازش توضیح بخوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نگین بیخیال شم که شک منو از پا در میاره دارم سخت ترین لحظات عمرم رو میگذرونم .
    منطقی ترین کار تو این شرایط چیه؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید مریم85 تشکرکرده است .

    shabe niloofari (سه شنبه 27 فروردین 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    اتفاقا اصلا نباید سکوت کنی و بگذاری این شک و تردید در وجودت شعله ور شه
    باید خط قرمزهای زندگی تون رو برای شوهرت تعریف کنی و بهش تاکید کنی که رویش حساسی و به هیچ وجه نباید رویش پا بگذاره
    فکر کنم در صورتیکه امکانش رو داشته باشی کمک گرفتن از یک مشاور بتونه بیشتر بهت کمک کنه تا دقیقا بدونی مرحله به مرحله چه کارهایی انجام بدی
    تا وقتی هم که شک و تردیدها از بین نرفته و اعتمادت به شوهرت جلب نشده، اقدامی برای بچه دار شدن نکن

  4. کاربر روبرو از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده است .

    مریم85 (سه شنبه 27 فروردین 92)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    مریم جان سلام

    در جواب سوالت برای بچه دارشدن باید بهت بگم فعلا دست نگه دار.تا وقتی که خودت ارامش فکری و روحی نسبی نداری و به قول خودت شک داره وجودت رو میخوره اقدام به بچه دارشدن درست نیست

    این شکی که برات پیش امده و داره اذیتت میکنه باید برطرف بشه.
    هیچ کس هم جز همسرت نمیتونه در این زیمنه بهت کمک کنه.

    صادقانه بشین و باهاش صحبت کن و بگو در این زندگی احساس امنیت نمیکنی و نیاز داری که شکت برطرف بشه.

    همه مسائل رو براش بگو و ازش بخواه برای تک تکشون برات توضیح بده(با لحن ارام و مهربان)

    از طرفی اوضاع خیلی شلم شوربا به نظر میاد.

    در پستی که گذاشتی تقریبا از روابط مشکوک همسرت با چند زن و دختر حرف زدی.


    در نهایت باید بدونی با این شک نمیتونی زندگی کنی و بهترین کار ینه که در یک موقیعت مناسب با همسرت صحبت کنی.

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  6. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    مریم85 (سه شنبه 27 فروردین 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    201

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شب نیلوفری و مریم 123عزیز
    مرسی از راهنماییتون دوستان گلم
    هرچند که حین نوشتن این جملات سردرد شدیدی گرفتم ولی الان که تونستم این حرفا رو به کسی بگم آرومترم:)
    اینا رو هم اضافه کنم همین امشب ازش خواستم تا دو سه روز دیگه (مشتاقانه منتظر راهنمایی دوستان گلم هستم)صبر کنه.
    شوهرم جدا از این مسائل بسیار مهربان ،خونگرم،حساس،مسئولیت پذیر،احساساتی و از نظر کاری بسیار موفقه .در ضمن بسیار باهوشه و خیلی راحت میتونه فکرمنو بخونه ولی من بارها انکار میکنم که دارم به چی فکر میکنم:)
    بعلاوه اینکه ما بعد از تحمل کلی سختی بهم رسیدیم ومن عاشقانه دوستش داشتم و دارم .دلم میخواد کمک همه دوستان به نحوی باشه که بتونم وضعیت زندگیم رو به حالت عاشقانه قبل دربیارم و تحت هیچ شرایطی تسلیم نخواهم شد به خودم قول دادم چون معتقدم غیرت فقط مال مردا نیست زنم باید واسه حفظ زندگیش بجنگه.
    مرسی از همه دوستانی که سرم منت میذارن و نوشته هامو میخونند.موفق باشید:)
    ویرایش توسط مریم85 : سه شنبه 27 فروردین 92 در ساعت 21:44

  8. 2 کاربر از پست مفید مریم85 تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 29 فروردین 92), shabe niloofari (چهارشنبه 28 فروردین 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    201

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منتظر دوستان گلم هستم تا یکشنبه (اول اردیبهشت )از شوهرم فرصت گرفتم که علت ناراحتیم رو بهش بگم(سعی کردم برو نیارم ولی همش گیر داده که چته)
    چطوری شروع کنم؟:(
    مستقیم برم سر اصل مطلب؟:(
    هرچی بوده و بهش شک داشتم رو بگم؟:(
    نمیدونم چه جوری شروع کنم ؟سردرگمم از این وضعیتم هم خسته شدم:(
    کمکم نمیکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    مریم جان نیازی نیست که انقدر موضوع رو سخت و پیچیده کنی

    راحت با همسرت صحبت کن

    میتونی قبلش از خوبیهاش شروع کنی و بگی فلان رفتار و فلانر فرتارت رو دوست دارم....فلان کارت به من انرِِِژی میده...فلان اخلاقت من رو به زندگی امیدوار میکنه....به این دلایل خوشحالم از انیکه همسرت هستم....به این دلایل بهت افتخار میکنم و .....

    اگر خوب پیش بری همسرت از لحاظ روحی بعد از شنیدن این حرفها اروم شده و امادگی داره حرفهات رو بشنوه

    اره.تمام موارد شکت رو بگو اما کم کم.از سخت تریشن شروع کن و ببین عکس العملش چیه.

    یادت نره لا به لای حرفهات بازم بهش حرفها عاشقانه بزن

    سعی کن از تحریک احساساتش استفاده کین

    بهش بگو تو مرد من هستی....دوست دارم فقط مال خودم باشی....من دوست دارم بهت تکیه کنم.دوست دارم تو فقط مال من و من مال تو باشم.

    بگو دوست دارم همه عشقم رو بریزم به پات اما این افکار منو ضعیف میکنه

    بهش بگو به تو اعتماد دارم اما به دیگران ندارم.

    قبلش هم حتما 5 مرتبه سوره قدر رو بخون و توکل به خدا کن و ازش کمک بخواه

    موفق مبشی انشالله
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  11. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 29 فروردین 92), مریم85 (پنجشنبه 29 فروردین 92), شمیم الزهرا (پنجشنبه 19 اردیبهشت 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    201

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مریم جان مرسی آره خودمم فکر میکنم خیلی سخت گرفتم. انگار تو اولین پستم نتونستم خوب توضیح بدم که اینا فقط شکه که شما عزیزم فکر کردین اوضاع خیلی شلم شورباست.

    شک و تردیدم وقتی بیشتر میشه که :

    هنوز نتونستم اینا رو ثابت بکنم (البته خیلی میترسم که ثابت بشه ) نه به خودمم نه به همسرم .

    همسرم (الانم که در موردش مینویسم و نیست دلتنگش میشم-فکر میکنید دیونه ام آره از شما چه پنهون خودمم تو این فکرم:p) :

    طاقت دوری همو نداریم واسه همین من کمتر شده بود برم خونه مامان اینا و زیاد بمونم از اون موقع که مجبور شدم و رفتم خونشون موندم برگشتم بهش گفتم بهت شک دارم دیگه نمیذاره تنهایی برم و شبم بمونم میگه باهم میریم با هم برمیگردیم .

    ساعت مشخصی از صبح تا عصر سرکاره(بقول خودش نه تو فکر این کاراست نه وقتش رو داره).

    تمام حساب و کتابش رو میدونم (کارت و فیش حقوقش دست منه )اما واسه مسائل مالی باهم برنامه ریزی میکنیم .

    چندین بار طی روز با هم تماس میگیریم.(آخر وقت میپرسه چیزی بیرون لازم دارم یا نه)

    حرفهای عاشقانه اش تمومی نداره(1000000000000000 تا دوستش دارم)من اگر عاشق نباشم از خودم سیرم (با آهنگ بخونید:o)

    شده تو بحثهایی که داشتیم (چه قبلا چه الان )من تند رفتم حرفههای دلسردکننده بهش زدم ولی اون اصلا همیشه هم منو به آرامش دعوت میکنه و میگه باید حرف بزنیم تا مشکلمون حل بشه.

    بیشتر موارد واسه آشتی پیشقدم میشه (حالا هم معتقدین که من دیونه ام؟؟:D) قهرامون کمتر از یکساعت طول میکشه .

    همه جا ازم تعریف میکنه (منم همینطورا) :) و احترام زیادی واسه خانواده و اطرافیانم قائله (منم همینطورا) الان همه اطرافیانمون میدونن ما چقد همدیگرو دوست داریم(میگه نکنه چشممون زدن) به این دلیل که اگه مشکلی هم داشتیم به هیچ کس نگفتیم همسرم مخصوصا در مورد خانواده هامون که میگه ما حق نداریم بخاطر مشکلات خودمون اونا رو نگران کنیم (اینو هستم شدید)

    اینا و هزار تا چیز دیگه منو بیشتر سردرگم میکنه خصوصیات خوب همسرم خیلی بیشتر از ایناست که میدونم خارج از حوصله شماست (شانس آوردین من خیلی خوب میتونم حرف بزنم ولی انشام اصلا خوب نیست :))؟؟؟؟

    آقایون تالار میتونین بگین اینا یعنی چی ؟

    معنی این حرکات و رفتارها رو درک نمیکنم؟
    ویرایش توسط مریم85 : جمعه 30 فروردین 92 در ساعت 07:53

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    201

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی جواب منو نمیده؟
    چرا اینجا کسی سر نمیزنه؟
    چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  14. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    خیلی عجیبه ! نمیشه نظر کلی ای داد. می بخشید اینو می پرسم ! به نظر خودتون شخصیت شما یه مقدار بدبین نیست ؟ (مثلا نشده تا به حال کسی از نزدیکان به شما بگه چقدر کارآگاه بازی در میاری و از این مدل حرفها ؟ )
    یا شایدم شوهرتون در عین حال که عاشق شما و خونه و زندگیشه گاهی یه شیطنت هایی می کنه !
    ولی خب اگه این موضوع اذیتتون می کنه باید با یه مشاور حرف بزنید. اون می تونه تشخیص بده که مشکل چیه . چون این طور توی تردید زندگی کردن هم خیلی سخته .

  15. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    مریم85 (دوشنبه 02 اردیبهشت 92)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام.

    دانلود بفرمایید:
    دانلود رایگان سخنرانی های روانشناسی - دانلود سمینار خانواده موفق (ارتباط زن و شوهر و خانواده ها) (دکتر شاهین فرهنگ)

    و با حوصله گوش بفرمایید

    و با حوصله 100 برابر، عمل بفرمایید.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده است .

    مریم85 (دوشنبه 02 اردیبهشت 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.