به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array

    Eh S برای نزدیک کردن شوهرم به خانواده خودم و ایجاد صمیمیت بین آنها چه کار کنم؟

    به نظرم پاسخ به این سوال می تونه به درد اکثر ماها بخوره. برای همین از کارشناسا و همه اون هایی که تجربه موفق دارن خوااااااااااااااااهش می کنم وقت بذارن و راهنمایی کنن..

    خانواده من همسرم رو دوست دارند و از انجام هر کاری برای ما فروگذار نکردند و نمی کنن.
    شوهر من قدر دان نیست. شوهر من اون ها رو دوست خودش نمی دونه. در مقابل اون ها جبهه داره. موضع گیری می کنه. تظاهر می کنه. فاصله اش رو حفظ می کنه.
    .
    در حالی که با خانواده خودش اینطور نیست. اون ها اصلن بچه هاشونو دوست ندارن. در هیچ شرایطی به ما کمک نکردن و علنا می گن نباید به ما امیدوار باشید. شوهرم هیج انتظاری از اونها نداره ولی اونها رو خوب می دونه و خیلی خیلی خیلی به اون ها به خصوص به مادرش وابسته است.
    .
    چه کار کنم که شوهرم مثل خیلی از مردهای دیگه بعد از ازدواج به سمت خونواده زنش بیاد؟ با اون ها به مسافرت بره. با اونها صمیمی بشه. و این دیوار رو بشکنه و به اون ها اعتماد کنه. اونهایی که واقعن دوستش دارن و هر کاری برای خوبی زندگیش میکنن. راهنمایی های درست بهش کردن و می کنن.
    .
    چطوری می تونه بالاخره بفهمه که مادرش خوبی زندگیش رو نمیخاد؟ مادرش حتی طاقت دیدن خنده ما رو هم نداره. طاقت دیدن با هم خوب بودن ما رو نداره. طاقت دیدن اینکه من لباس نو بخرم رو نداره. حتی اگر پسرش از درد دندون به خودش بپیچه سرش رو برنمی گردونه بگه چته! تلویزیون تماشا می کنه و هیچ کس هم ازش توقعی نداره.
    .
    پدر شوهرم همه کاری برای مادرزنش میکنه. اون رو جزو خانواده خودش می دونه و مادر خودش رو دشمن میدونه. نمی دونم مادرشوهرم چطوری موفق شده همچین کاری کنه.
    من نمی خواهم بدجنسی کنم. فقط می خوام شوهرم حقیقت رو بفهمه و فقط می خوام زندگی بهتری داشته باشم.
    کمکم کنید!



    - - - Updated - - -

    شوهرم به خانواده من احترام میذاره. لااقل اینکه بی احترامی نمی کنه.
    ولی مثلا وقتی با ما هستش و دعوتش کردیم به رستوران یا مهمونی میاد با ما یا بیرون که بهش خوش میگذره یهو می بینی ناراحته! میگه یاد مامانم اینا افتادم اونا بهشون خوش میگذره یا نه!!!!!!:mad:
    در عاشقانه ترین لحظات میگه زن و شوهر هستن که برای هم میمونن من باید تو رو خوشحال کنم تو هم باید من رو و من فقط با دیدن مادر و پدرم هست که خوشحال میشم!!!!!!!!!!!!!!:mad: و روحیه می گیرم و انرژی میگیرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:mad:

    :mad:
    این رو هم بگم که همسر من خیلی خیلی دو دوتا چهارتا و حساب کتابیه و طبق توضیحات جناب مدیر همدردی، شخصیت با اعتماد به نفس بالا داره و از هر کسی به غیر از پدر و مادرش تا جایی که بتونه سوء استفاده می کنه. کلن خیلی با آدم ها صمیمی نمیشه ولی دوست زیاد داره. وقتی کار داره میره سراغ دوستاش...
    فقط یکی از دوستاش هست که میشه گفت شوهرم نسبتا دوستش داره... یه آدم مظلون نمای ساده نمای بی خاصیته. یه آدمی که البته برای خودش زرنگه ولی اینجوری نشون نمیده.مث مادرشوهرم !!
    ویرایش توسط she : شنبه 24 فروردین 92 در ساعت 15:42

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام خانم she .فکری که به ذهن من می رسه اینه که شما باید اول یه جورایی رابطه خانواده خودتون با همسرتون را صمیمی کنید.مثلا یک بار خانواده شما و همسرتون دسته جمعی برید کوه یا مسافرت.یا اینکه هردو خانواده را با هم برای یک مهمانی خیلی گرم به منزلتان دعوت کنید (در آن مهمانی کارهایی که باعث صمیمیت می شن را انجام بدین مثلا دیدن یک فیلم خیلی خنده دار) این باعث میشه همسرتون خاطرات مشترکی از خانواده ی شما با خانواده خودش داشته باشه و در ضمیر ناخوداگاهش اونا را مثل خانوادی خودش ببینه.

    در ضمن چون همسرتون مادرش را خیلی دوست داره شما (حتی ظاهری)بهشون بگید که من مادرت را مثل مادر خودم دوست دارم و از نکات مثبت هر چند کم بگین(مثلا سلیقه خوب).چه جلوی همسرتون و چه غیر از اون به مادر شوهرتان مثل یک دختر محبت کنید.(اصلا توقع پاسخ درست از مادرشوهرتان را نداشته باشین چون فعلا مهم جلب اعتماد همسرتونه. هر چند که احتمالا بعد از مدتی شاید بتونی دل مادر شوهرتون را هم بدست بیارین!:D)این باعث می شه که فیدبک این عمل در همسر تان دیده شه و به مرور ایشان هم رفتارشان مثل یک پسر برای خانواده شما بشه و قد شما را بدونه.و در ذهنش خانواده هاتون رو یکی ببینه.(من فکر می کنم چون خانواده ایشان مانند خانواده شما با محبت نیستند و عملکرد صحیحی ندارن ،این باعث یک حسادت مردانه در ایشان شده و می خواهند با رفتارهای خود به شما اثبات کنند که خانواده من هم محترم اند.خوب شما هم به ایشون نشان بدین که خانوادشون براتون محترمند.چون پدر مادر همسر مثل پدر مادر خود آدم می مونه و تحت هر شرایطی احترام آنها واجبه)
    مطمئنا تغییر رفتار یک شبه نمیشه و اگر مداوم منتظر تغییر باشین ،بازخوردش در رفتارتون باعث می شه تا همسرتون متوجه موضوع بشه و در مقابل عملکرد شما موضع بگیرند.
    پس سعی کنید رفتارتان از ته دل و طبیعی باشد تا عملکرد قانون عمل و عکس العمل را ببینید.
    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    در ضمن هیچ مادری بدی فرزندش را نمی خواد اما گاهی حسادت و احساسات نادرست باعث می شه یک مادر رفتار عاقلانه ای نداشته باشه.پس باید این خلا احساسی پر بشه و به رفتار های منفی بی توجهی کرد و خودمان در رفتار های صحیح پیشقدم باشیم.و برای طرفمان فرصت خوبی درست کنیم و به کمترین قدردانی یا رفتار صحیح از جانب ایشان توجه مثبت نشون بدیم .

  3. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    she (دوشنبه 26 فروردین 92), ویدا@ (دوشنبه 26 فروردین 92), شمیم الزهرا (شنبه 24 فروردین 92)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام she عزیز
    ممنونم از موضوع کاربردی و بسیار عالیتون.
    یکی از اقداماتی که تو زندگی خودم در این زمینه تاثیر گذار بوده، برای اینکه خودش برای رفت و آمد با خانواده من پیشقدم باشه، من خیلی کم بهش میگم بریم اونجا و در عوض بهش میگم ما چون نزدیک خونه مامانتیم وظیفمونه بیشتر سر بزنیم و اونجا هم سعی میکنم مثه دختر براشون باشمو کمکشون کنم،الان هر از چند گاهی همسرم میگه مامانت اینا چطورن؟بگو ما امشب شام میایم!(البته هنوز این تفکر کن که غذا خوردن خونه مامانش برای اونا زحمت داره و ما باید قبل یا بعد غذا بریم اونجا رو داره ولی عکسش درباره خانواده من!)

  5. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    she (دوشنبه 26 فروردین 92)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها

    بزرگترین اشتباه زندگیم این بوده که سعی کردم بهش نشون بدم که خونوادش دوستش ندارن! از راه مقایسه با پدر و مادر خودم و بقیه آشناها و فامیل و دوستان.
    هر چی بدیهاش رو بیشتر بهش نشون دادم باعث شد از من سرد بشه و به اونا نزدیک تر بشه!
    میگه این تو هستی که اونا رو دوست نداری.


    من فوق لیسانسم. کار خوبی دارم. از اون تو قیافه سرم. خونواده و فامیل بهتری دارم. پدر بزرگ من استاد دانشگاه بودم. پدرم خارج از ایران درس خونده. پدر اون دیپلمه. پدربزرگش نونوا.
    من هیچ وقت به این چیزا اهمیت ندادم. محبت و احترام گذاشتن به درس و کلاس نیست، به انسان بودنه.
    لطفن یکی به من بگه چه کار کنم که سرم هوار نکشه، بهم دستور نده! قدر تلاشم رو بدونه. نظرم رو بپرسه . بهم محبت کنه!
    سلام شی عزیز،

    من این دو پارگراف را از تاپیک قبلیتون آوردم.
    پارگراف اول حرفت اشتباه است. یک باور اشتباه را به زور می خواستی به همسرت بقبولونی که موفق هم نشدی.

    بزرگترین اشتباهت این است که فکر می کنی پدر و مادرش اون را دوست ندارند.
    پدر و مادر در هر حال بچه هاشون را دوست دارند و بچه ها هم. مگه نشنیدی که می گن قوم و خویش ممکنه گوشت تن هم را بخورند اما استخون هم را دور نمی آندازند؟
    حتی یک مثال زده بودی که چون حوصله نداشتند به بچه 5 سالشون غذا بدهند بچه مرد!!!
    دختر خوب آخه این حرف از شما بعیده. بچه 5 ساله اگر هم کسی حوصله نکنه بهش غذا بده خودش می ره سرخوراکی ها و یه چیزی می خوره که نمیره!!!!!!!!!!!!

    پارگراف دوم هم یکبار، فقط یکبار مطرح کردنش یا از نزدیکیهاش رد شدن برای عکس العملهای این چنینی از طرف همسرتون کافیه.
    اگر حتی یکبار این برتری های خودت را بهش گفتی، عکس العمل ایشون به همین حرف شماست.
    تازه حتی اگر نگفته باشی هم، همین که در فکرت و باورت خودت را برتر بدونی، اون برای اثبات برتری خودش این کارها را می کنه. هرچند کار غلطی است. اما گاهی اوقات آدمها در مقابل تحقیر بدجور واکنش نشون می دهند و دیگه منطق و درست و غلط را کنار می گذارند.

  7. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    she (دوشنبه 26 فروردین 92)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مصباح الهدی نمایش پست ها
    یا اینکه هردو خانواده را با هم برای یک مهمانی خیلی گرم به منزلتان دعوت کنید (در آن مهمانی کارهایی که باعث صمیمیت می شن را انجام بدین مثلا دیدن یک فیلم خیلی خنده دار) این باعث میشه همسرتون خاطرات مشترکی از خانواده ی شما با خانواده خودش داشته باشه و در ضمیر ناخوداگاهش اونا را مثل خانوادی خودش ببینه.

    ایجاد یک ارتباط همزمان با هر دو خانواده تقریبا غیرممکنه و از هر حرکتی ممکنه حرف در بیاد. مادر شوهرم نسبت به مادر من حسادت می کنه. چون فکر می کنه همسرم مادر من رو دوست داره، اون اوایل رابطه همسرم با مادرم خیلی خوب بود... فکر کنم من خرابش کردم :(

    من فکر می کنم چون خانواده ایشان مانند خانواده شما با محبت نیستند و عملکرد صحیحی ندارن ،این باعث یک حسادت مردانه در ایشان شده و می خواهند با رفتارهای خود به شما اثبات کنند که خانواده من هم محترم اند.

    آره همینطوره.

    در ضمن هیچ مادری بدی فرزندش را نمی خواد.

    این مادر به اندازه ای خودخواهه که به نظرم طبیعی نیست.
    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ممنونم از موضوع کاربردی و بسیار عالیتون.

    آره زهرا جون فکر کنم خیلی کلی تر میشه بهش نگاه کرد و موضوع کاربردی هستش! :)

    البته هنوز این تفکر که غذا خوردن خونه مامانش برای اونا زحمت داره و ما باید قبل یا بعد غذا بریم اونجا رو داره ولی عکسش درباره خانواده من!
    آی گفتی! شوهر منم همینطوره مراقبه مبادا مادرش زحمتش بشه!
    مرسی به خاطر جواب هاتون:)

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    بزرگترین اشتباهت این است که فکر می کنی پدر و مادرش اون را دوست ندارند.
    دختر خوب آخه این حرف از شما بعیده. بچه 5 ساله اگر هم کسی حوصله نکنه بهش غذا بده خودش می ره سرخوراکی ها و یه چیزی می خوره که نمیره!!!!!!!!!!!!

    باور کن خودشون تعریف کردند! و خیلی تعریف های دیگه! در اتاق رو روی بچه بسته بودند و رفته بودند سر کار. دیر رسیدند. مادرشوهرم می خندید می گفت پدرشوهرم اونقدر گریه کرده!!! توی حیاط خونه مادربزرگش خاکش کردند!!! از این داستان ها زیاد هست!!! مث اینکه دخترشون گریه می کرده چند شب میذاشتنش توی یه اتاق سرد در رو روش می بستن که صداش رو نشنوند تا اینکه در حد مرگ سرما خورده. یه شب پدرشوهرم دلش سوخته رفته پیشش خوابیده!!!! باور کن اینا رو خودشون تعریف می کنن!!!
    همش می گن مگه بچه چه کاری واسه آدم میکنه؟!!!!!!!!!!!!!

    اگر حتی یکبار این برتری های خودت را بهش گفتی، عکس العمل ایشون به همین حرف شماست. تازه حتی اگر نگفته باشی هم، همین که در فکرت و باورت خودت را برتر بدونی، اون برای اثبات برتری خودش این کارها را می کنه.

    آره قبول دارم. من برتری واقعی رو در صداقت و محبت می دونم و این رو بهش گفتم. اشتباه کردم، قبول ولی باور کن تظاهر کردن به برعکسش کار سختیه.
    شیدا جون من تحلیل شما و راهنمایی هات رو قبول دارم. رابطه من و همسرم بعد از اومدن من به این تالار و چند ماه تلاش خدا رو شکر بهتر شده. دائم میام اینجا مطالب رو می خونم تا یادم باشه صبور باشم و محبت کنم و ...
    ولی در مورد ارتباط با خانواده ها گرچه چون بی احترامی نشده مشکل جدی و حادی ندارم اما می خوام اوضاع بهتر بشه.
    منتظر راهنمایی های خوبی در این تالار هستم :)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    چقدر همدردی شلوغه! :( بیشتر هم برای بیان مشکلات:(

    - - - Updated - - -

    خب یکی هم جواب منو بده !
    یه قالب کلی یه راهکار عمومی در مورد مردهایی که وابسته به مادر و خانوادشون هستن چیه؟
    یه راهکار خوب برای نزدیک کردن شوهر به خانواده خودمون برای ایجاد صمیمیت و پذیرش محبت اون ها از طرف شوهر چیه؟
    چطور میشه جبهه گیری ها رو کم کرد؟
    من هر بار که می خوام کاری کنم بدترش می کنم!
    من ناخواسته به مادرشوهرم کمک کردم تا رابطه شوهرم با او صمیمی تر و با خانواده خودم کمرنگ و غیرصمیمی بشه! من و مادرشوهرم هر دو تلاش کردیم تا اوضاع اینطوری بشه.
    حالا که یه مقداری با شوهرم رابطه ام بهتر شده و اون بیشتر داره بهم محبت می کنه فکر میکنم شاید بتونم در این رابطه هم کاری کنم. یه راهکار بهم بدین لطفن!
    تعریف کنم ازشون؟
    بی خیال باشم؟
    از خانواده خودم تعریف کنم؟
    از شوهرم بخوام تلفنی با مادرم حرف بزنه؟
    از مادرم بخوام بهش زنگ بزنه؟
    با مادرش ارتباط بیشتر بگیرم؟
    اصلن کلن کاری نکنم؟


  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    همش میام سر میزنم و خبری از پاسخ نیست ...:(

    - - - Updated - - -

    این منصفانه نیست! هیشکی اینوری نمیاد! :(

  11. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    سلام she عزیز

    خیلی خوشحالم که برای دوام زندگیت دنبال راهکار هستی آفرین!

    من با اون حرفت که خانواده شوهرت اونو دوست ندارن مخالفم چون عامل اعتماد به نفس و خصوصیات مثبت شوهرت رو خانوادش میدونم....

    این که برای صمیمیت روابط چه راه حلی مناسبه من بهترین راهکار را در درجه اول روابط محبت آمیز و محکم خودت با شوهرت میدونم.

    اگه شوهر از زنش رضایت کامل داشته باشه مطمئن باش برای رضایتش قدم برمیداره.

    پس دوست من تمرکزت را روی صمیمت و محبت با همسرت قرار بده....

    اینکه رابط بین خانوادت و شوهرت باشی اصلا درست نیست...

    بزار همسرت خودش روابطش را با خانوادت تنظیم و مدیریت کنه.

    امیدوارم بقیه دوستان بهتر راهنماییت کنن.

    موفق باشی و شاد
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  12. 2 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    she (سه شنبه 27 فروردین 92), مصباح الهدی (دوشنبه 26 فروردین 92)

  13. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    من با نظر ویدا موافقم.هرچقدر به همسرت نزدیک شی بهتره.
    من تو این تالار چند وقت پیش یه پست خوندم که خانمی همسرش تحت نفوذ مادر شوهر بود.خانمه فقط به حرف همسرش گوش می کرد .آقا گفته بود تو با من نیا خونه مامانم!!!اونم گوش کرده بود .این در حالی بود که مادرشوهر معلوم نبود تو خونشون چه چیزایی علیه عروس می گفت!!!
    ولی اون خانم تو خونه این قدر به همسرش محبت کرد؛حتی وقتی از خونه مادر شوهر میومد؛ تا اینکه آقا به جای هرروز ؛هفته ای می رفت خونه مادرش!بعد از مدتی هم به مادرش گفته بود که این زن منه و خیلی دوستش دارم فقط با اون میام خونتون!حالا اگر منو بخواین باید خانم من را هم بخواین! مادرشوهر هم وقتی دید که تنهاپسرش را با خانمش می تونه داشته باشه رفتارش را با عروس درست کرده بود و دیگه پشت سرش جلوی پسرش بد نمی گفت(متاسفانه نمیدونم این پست کجا نوشته شده)

    - - - Updated - - -

    به نظرم اگر شما این قدر به همسرت محبت کنی و پیشش احساس مثبت نسبت به خانوادش نشون بدی اون به مرور خجالت زده می شه و خودش هم به خانواده شما محبت می کنه!
    محبتتون باید بی دریغ و از ته دل باشه!

  14. 2 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    she (سه شنبه 27 فروردین 92), ویدا@ (دوشنبه 26 فروردین 92)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array
    شوهر من اوایل ازدواجمون هفته ای یک بار هم با اکراه میومد خونه بابام منم اصلا با زور و دعوا نبردمش . دلتنگی هام رو با سختی گذروندم اما ازش نخواستم بریم خونمون برعکس بیشتر پیش خونواده ی اون بودیم و پیشنهاد دهنده ی رفتن هم من بودم با اینکه سخت بود اما با خونوادش دوست شدم حتی گاهی روزا تنهایی میرفتم به مامانش سر میزدم تا اینکه الان دو ماهی میشه که خودش چند روز یه بار میگه زنگ بزن خونتون بریم اونجا یا مامانم اینا رو دعوت میکنه

    به نظرم باید رابطه ات رو با خونوادش خوب کنی تا از تو مطمئن بشه که دوست داری با اونا رابطه داشته باشی و فکر نکنه تو سد بین اون و پدر و مادرشی.مردا بعد ازدواجشون به طور وحشتناکی مامانی میشن:d وظیفه ی ما هم اینه که سد بین اونا و خونوادشون نشیم . الان شوهر من جوریه که اگه صبح تا شبم تنها باشه تنها و بدون من نمیره واسه شام یا ناهار خونه مادرش .

    شماهم فقط باید با خونوادش دوست بشی و تو یه بازه زمانی 5-6ماهه به جواب برسی.خداصبرت بده:d

  16. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    she (سه شنبه 27 فروردین 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.