به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:04]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    446
    سطح
    8
    Points: 446, Level: 8
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 من شوهرم و دوست دارم اما اون من و میزنه.

    سلام من همین امروز عضو شدم امیدوارم بیاین کمکم کنید بهتون نیاز دارم من 20 سالمه شوهرم 25سالشونه ما 7/8/1390 باهم عقد کردیم الانم عقدیم دوتامون دانشجوییم حدود 3ماه باهم از طریق اس ام اس دوست بودیم پسر خوبی بود تو دانشگاه به کسی نگاه نمی کرد با تنها کسی حرف میزد خودش من بودم منم دوست داشتم شوهرم آدمی باشه که نه دوست دختر داشته باشه نه آدم بدی باشه خداروشکر همینجوری بود منم چون خانوادم زیاد باهام خوب نیستن از نظر مالی تامینم اما عاطفی نه برا همین بهش وابستگی زیادی پیدا کردم طوری که اگه یه روز نبینمش میمیرم ما یه کافی نت داریم از صب تاشب پیش همیم اما انگار بهش خوش نمی گذرههمش منت می زاره سرم که لطف می کنم میزارم بیای اینجا یا یکم که بحثمون میشه میگه تقصیره منه همش پیشتم بهت محبت می کنم به خدا تاحالا من این حرفارو بهش نزدم دعوامون میشه بهم فحش میده تحقیرم می کنه اما تاحالا هیچی نگفتم اما همین که میگم این حقمه بازم فحش میده میگه تو بهم بی احترامی کردی همیشه ام تو دواهاش منو میزنه یا هولم میده من کم خونم دوبار از ترس از دست دادنش غش کردم بردنم بیمارستان بخدا دعوامون میشه حالم بد میشه غش نه اما پاهام بی حس میشه میدونین بهم می گه تو نقش بازی میکنی منی که انفد دوسش دارم براش هرکاری کردم کمک کنید اینارو هیچکس نمی دونه یه جوری نقش بازی کردم که حتی خونوادمم می گن شوهرت ماه خوشبخت شدین کمکم میکنید یه کاری کنم وابستگیم کم شه؟یه جوری که اون به من نیاز داشته باشه راستی اجازه ندارم تنها جایی برم دو.امونم می شه میگه می برمت خونتون اگرم بیای بیرون دیگه ولت می کنم اما انقد التماس می کنم تا ببخشه منو اشک میریزم اما میگه اینا الکیه کمکم کنید تنهام خیلی

  2. 4 کاربر از پست مفید عاشق همیشگی تشکرکرده اند .

    rozaneh (جمعه 23 فروردین 92), مسافر زمان (جمعه 23 فروردین 92), راحیل خانوم (جمعه 23 فروردین 92), صاعد (جمعه 23 فروردین 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام
    دوست عزیز به نظر میرسه شما یکسری رفتارهای منفعلانه دارید تاپیک های زیر را مطالعه کنید :
    http://www.hamdardi.net/thread-19883.html
    http://www.hamdardi.net/thread-27761.html
    http://www.hamdardi.net/thread-18343.html
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  4. 7 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 23 فروردین 92), she (چهارشنبه 28 فروردین 92), sookoot (شنبه 24 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 24 فروردین 92), فرشته مهربان (شنبه 24 فروردین 92), شیدا. (جمعه 23 فروردین 92), صاعد (جمعه 23 فروردین 92)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    متاسفانه نه شما و نه همسر شما پختگی لازم برای زندگی مشترک رو ندارید. رفتارتون بیشتر شبیه افرادی هست که با هم دوست هستند.

    دعوا، کتک کاری و تهدید به جدایی (آن هم برای آن مسئله‌ای که ذکر کردید) در دوران عقد، نشان از اشکالات زیادی هست که اگر در پی بهبودش نباشید، مطمئنا بعد از ازدواج شدید‌تر می‌شوند.

    در صورت امکان، حتما به صورت حضوری به مشاور مراجعه کنید.

  6. 6 کاربر از پست مفید مسافر زمان تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 23 فروردین 92), sookoot (شنبه 24 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 24 فروردین 92), فکور (جمعه 23 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 23 فروردین 92), شیدا. (جمعه 23 فروردین 92)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عاشق همیشگی نمایش پست ها

    سلام من همین امروز عضو شدم امیدوارم بیاین کمکم کنید بهتون نیاز دارم من 20 سالمه شوهرم 25سالشونه ما 7/8/1390 باهم عقد کردیم الانم عقدیم دوتامون دانشجوییم حدود 3ماه باهم از طریق اس ام اس دوست بودیم پسر خوبی بود تو دانشگاه به کسی نگاه نمی کرد با تنها کسی حرف میزد خودش من بودم منم دوست داشتم شوهرم آدمی باشه که نه دوست دختر داشته باشه نه آدم بدی باشه خداروشکر همینجوری بود منم چون خانوادم زیاد باهام خوب نیستن از نظر مالی تامینم اما عاطفی نه برا همین بهش وابستگی زیادی پیدا کردم طوری که اگه یه روز نبینمش میمیرم ما یه کافی نت داریم از صب تاشب پیش همیم اما انگار بهش خوش نمی گذرههمش منت می زاره سرم که لطف می کنم میزارم بیای اینجا یا یکم که بحثمون میشه میگه تقصیره منه همش پیشتم بهت محبت می کنم به خدا تاحالا من این حرفارو بهش نزدم دعوامون میشه بهم فحش میده تحقیرم می کنه اما تاحالا هیچی نگفتم اما همین که میگم این حقمه بازم فحش میده میگه تو بهم بی احترامی کردی همیشه ام تو دواهاش منو میزنه یا هولم میده من کم خونم دوبار از ترس از دست دادنش غش کردم بردنم بیمارستان بخدا دعوامون میشه حالم بد میشه غش نه اما پاهام بی حس میشه میدونین بهم می گه تو نقش بازی میکنی منی که انفد دوسش دارم براش هرکاری کردم کمک کنید اینارو هیچکس نمی دونه یه جوری نقش بازی کردم که حتی خونوادمم می گن شوهرت ماه خوشبخت شدین کمکم میکنید یه کاری کنم وابستگیم کم شه؟یه جوری که اون به من نیاز داشته باشه راستی اجازه ندارم تنها جایی برم دو.امونم می شه میگه می برمت خونتون اگرم بیای بیرون دیگه ولت می کنم اما انقد التماس می کنم تا ببخشه منو اشک میریزم اما میگه اینا الکیه کمکم کنید تنهام خیلی
    دوست عزیز،

    جاهایی که قرمز کردم اشکالات شماست.
    البته همسرتون هم بی تقصیر نیست. اما من دارم با شما صحبت می کنم. ایشون که نیست.

    آدمها و بخصوص مردها از این که حس کنند یکی تا این حد بهشون وابسته شده می ترسند و فراریند. هیچ کس دوست نداره یکی مثل کنه (ببخشید ) بچسبه بهش.
    هر روز صبح موقع بیدار شدن و هر شب قبل از خواب چندین بار این جمله را با خود تکرار کن. من دختر خوب و شایسته و زیبایی هستم که همسرم را دوست دارم اما بهش وابسته نیستم و بدون اون نمی میرم.
    وقتی داری می گی سعی کن جمله ها را لمس و باور کنی.

    هیچ وقت هیچ وقت دیگه بهش نگو که بدون تو می میرم. اظهار و ابراز محبت با التماس و درماندگی فرق داره.
    هیچ کس آدم درمانده و بدبخت را دوست نداره.
    ممکنه بهش ترحم یا کمک کنه. اما از بودن در کنارش لذت نمی بره.
    پس از این به بعد با جملات بهتری بهش دوست داشتنت را بگو. التماسی و عاجزانه نباشه.

    این که صبح تا شب می رید مغازه کنار دست ایشون می شینید خیلی بد است. هم خسته می شه و کلافه و هم ازتون زده می شه.
    اونجا محیط کارش هست و می خواد راحت باشه. فاصله بگیر. بذار به کارش برسه. دلتنگت بشه و با علاقه بیاد دیدنت.

    آدمها از انسان ضعیف خوششون نمی آد. هرچی خودت را ضعیف تر و وابسته تر نشون بدی و غش و ضعف کنی بیشتر ازت دور می شه.
    قوی باش ببین چطور جذبت می شه.
    مشکل کم خونیت را سعی کن درمان کنی.

    برای خودت برنامه بریز و وقتت را پر کن.
    دانشگاه برو.
    حتما حتما یک کلاس ورزشی ثبت نام کن. بسته به وضعیت جسمی و علاقه ات.
    ورزش هم روحی و هم جسمی کمکت می کنه.
    با دوستات برنامه تفریحی بگذار. مثلا هفته ای یک روز.
    گفتی مشکل مالی نداری، پس می تونی زندگی ات را پر از برنامه های خوب و سرگرم کننده کنی.
    هم از نظر روحی قوی می شی و هم همسرت از این تغییر تو خوشحال می شه و جذبت می شه.

    دیگه هم نرو محل کار شوهرت از صبح تا شب بشین ور دلش. خییییییییییییلی اشتباه است.

  8. 16 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 23 فروردین 92), gelareh (شنبه 24 فروردین 92), maryam123 (شنبه 31 فروردین 92), maryam1363 (شنبه 24 فروردین 92), noreplayshop (چهارشنبه 28 فروردین 92), shabe niloofari (شنبه 24 فروردین 92), she (چهارشنبه 28 فروردین 92), sookoot (شنبه 24 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 24 فروردین 92), فکور (جمعه 23 فروردین 92), فرهنگ 27 (جمعه 23 فروردین 92), فرانک بانو (جمعه 30 فروردین 92), فرشته مهربان (شنبه 24 فروردین 92), مريم بانو (یکشنبه 01 اردیبهشت 92), مسافر زمان (جمعه 23 فروردین 92), تسلیم خدا (شنبه 24 فروردین 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:04]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    446
    سطح
    8
    Points: 446, Level: 8
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنونم ازتون که اومدید اما سختمه تازه اونم همش می گه مهم نیست که اینجایی و دوست داره پیشش باشم اگه ازش دورشم اونیکه الان تهدید به جدایی می کنه مطمئنید که تنهام نمی زاره می ترسم تروخدا کمکم کنید کلافه ام:(

  10. کاربر روبرو از پست مفید عاشق همیشگی تشکرکرده است .

    تسلیم خدا (شنبه 24 فروردین 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 07 تیر 99 [ 01:39]
    تاریخ عضویت
    1390-6-05
    نوشته ها
    95
    امتیاز
    6,589
    سطح
    53
    Points: 6,589, Level: 53
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 161
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    272

    تشکرشده 208 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانمی
    من تجربه کردم منم خیلی وابسته به همسرم بودم
    اونم وقتی می دید وابسته ام منو تهدید می کرد به جدایی تا همیشه در مقابل خواسته هاش کوتاه بیام
    همش کوتاه می اومدم پیشش و فکر می کردم اگه این کارهارو نکنم ازم جدا می شه
    ببین من تجربه کردم دقیقا وقتی سفت جلوش وایسادمو گفتم حالا منم که می خوام ازت جدا شم چون خیلی تهدید به جدایی می کنی به دستو پام افتاد و پیش خیلی از فامیلا رفت تا دوست بشیم ولی دیگه خیلی دیر شده بود



    حتما وقتتو پر کن .حتما کلاسهای ورزشی برو
    واین کارو کم کم انجام بده مثلا برو باشگاه ورزشی و یه روز درمیون برو پیش همسرت
    همین که خیلی پیش هم هستین باعث دعوا می شه

    ببخشید اینو می گم

    تا وقتی تو آویزونی اون می شه گریزون
    وقتی تو گریزون باشی اون می شه آویزون

  12. 7 کاربر از پست مفید تسلیم خدا تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 31 فروردین 92), maryam1363 (شنبه 24 فروردین 92), she (چهارشنبه 28 فروردین 92), sookoot (شنبه 24 فروردین 92), taraneh89 (شنبه 24 فروردین 92), فرانک بانو (جمعه 30 فروردین 92), فرشته مهربان (شنبه 24 فروردین 92)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:04]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    446
    سطح
    8
    Points: 446, Level: 8
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای دوست عزیزم ممنون از راهنماییت من اعتماد به نفس ندارم می ترسم ناز کنم برا همیشه از دستش بدم بخدا انقد حرفا شنیدم از خانوادش حتی مامان بزرگشم باهام دعوا کرده هیچی نگفتم از دوریش ندیدنش وحشت دارم

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام
    دوست عزیز برای چی با خانواده خودتون خوب نیستید ؟
    مدام منتظر نباش که دیگران بهت کمک بکنن خودتم همت بکن و آستین بالا بزن و برای خودت دنبال راه بکر باش. توی همین انجمن شروع کن تاپیکهایی که مشابه مشکلات خودت هستن رو بخون کلی ازشون درس و تجربه می گیری
    توی چنین شرایطی بهترین کسایی که می تونن بهت کمک و راهنمایی بکنن پدر و مادرت هستن. هر چقدر هم رابطه خوبی باشون نداشته باشی بازم خوبی و خوشی تو رو می خوان و حتما همه جوره بهت کمک میکنن
    اون همسرت هم دیده کسی رو جز اون نداری و هیچ حامی و پشتیبان و دوستی نداری و فکر کرده مظلوم گیر اورده و اذیتت می کنه
    حتما برو سمت پدر و مادرت. همین هم که ببینه باهاشون رابطه داری ، حساب خیلی از کاراشو می کنه

  15. کاربر روبرو از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده است .

    فرانک بانو (جمعه 30 فروردین 92)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:04]
    تاریخ عضویت
    1392-1-23
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    446
    سطح
    8
    Points: 446, Level: 8
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 13 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون از نظرتوناما راه حل اونا طلاق و جدایی و قهر شایدم بابام بخواد همسرمو بزنه من دوسش دارم.
    من رابطم با همه خوبه چون همیشه به همه احترام گذاشتم از خودم گذشتم تا ناراحتشون نکنم اما اونا منو نمی خوان خواهرو برادرمو دوست دارن براشون من مهم نیستم خودشون و غرورشون مهمه

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 دی 99 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    7,438
    سطح
    57
    Points: 7,438, Level: 57
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    531

    تشکرشده 81 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم

    مطلبتونو خوندم یکم آروم باش هیچی با عجله درست نمی شه ... الان شما بیشتر از یکساله که عقدین .. دوست عزیز این حرفارو که می زنم بر حسب
    برخوردام با آدمای اطرافمه ... ببین دوست خوب اگرم تو خانواده اتون از لحاظ عاطفی تامیین نیستین تحت هیچ شرایطی اینو به همسرتون نگو .. ایشون همسرتونه و نمیشه که جای خالی پدر مادر برادر ... را پر کنه باید ایشون را به عنوان یه شریک و همراه قبول داشته باشی ... همیشه هم اگر می خوای از طرف بقییه مورد احترام قرار بگیری اول از همه خووووووووووودت به خودت احترام بزار و نزار بعضی از حرمتا شکسته شه فردا که ازدواج کردین و تو یه خونه بودین حواست بااااااشه صحبت یک عمره تو می خوای در کنارش به آرامش برسی و همچنین ایشون........ اگر سر موضوعی حرفتون می شه یکم سکوت کن بعد که اوضاع بهتر شد ازشون بخواه با هم راجبش صحبت کنید اما حواست باشه طوری صحبت نکنی که ته دلت بترسه که اگه من نگم مقصرم اون دیگه بهم محبت نمی کنه و منو تنها می زاره چون تکرار این حرف ملکه ذهنت می شه و ضعیفت می کنه و فکر نمی کنم مردا از این موضوع خوششون بیاد سعی کن یکم با سیاست برخورد کنی تو رابطه ات یطوری رفتار کن ک حس مردانگی کنه و بدونه اونو تکیه گاهش می دونی در عین حالم براش طوری باش ک ایشونم ب سمتتون بیاد و به ایشونم فرصت بده و نخواه که ایشون تمام عواطف به جای دیگرانم بهت بده ... بزار برات فقط خودش باشه و سعی کن با موضوع بد دهنی و دست بزنشون هم تو یه موقعییت خوب صحبت کنی و طوری رفتار نکن که باعث شی این کارا برای ایشون با تکرارش عادت بشه و یجرایی شرطیشون نکن که ایشون بددهنی کنه سر موضوع و شما رو بزنن و بعدم شما گریه و آخرشم شما عذر بخواین ... من مطمینم شما دختر عاقل و مهربونی هستین و می تونید تو شرایط بد ... شرایط را طوری کنترل کنید که نتیجه بهتری داشته باشه .... حتما به خودتون احترام بگذارید که تاثیرشو ببینید
    و یکم صبور باشین و قوی تر .... از لحاظ احساسی همونقدر ک شما بهشون نیاز داری ایشونم نیاز دارن پس اگه بحثتون می شه یکم صبور باشین و نخواین سری باهاتن مهربون باشن .... توکل کنید به خدا و صبور باشید و قاطع برخورد کنید حرف یک عمر زندگییه ... و حواستون باشه خانوادتون هم شما رو دوست دارن شاید نوع ابرازشون متفاوت باشه اینو فراموش نکن دوست خوووبم ....
    میشه لطف کنید بگین یه مثال از بحثاتون که باعث می شه ایشون بد دهنی کننو بزنن چی بوده ؟


    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم

    مطلبتونو خوندم یکم آروم باش هیچی با عجله درست نمی شه ... الان شما بیشتر از یکساله که عقدین .. دوست عزیز این حرفارو که می زنم بر حسب
    برخوردام با آدمای اطرافمه ... ببین دوست خوب اگرم تو خانواده اتون از لحاظ عاطفی تامیین نیستین تحت هیچ شرایطی اینو به همسرتون نگو .. ایشون همسرتونه و نمیشه که جای خالی پدر مادر برادر ... را پر کنه باید ایشون را به عنوان یه شریک و همراه قبول داشته باشی ... همیشه هم اگر می خوای از طرف بقییه مورد احترام قرار بگیری اول از همه خووووووووووودت به خودت احترام بزار و نزار بعضی از حرمتا شکسته شه فردا که ازدواج کردین و تو یه خونه بودین حواست بااااااشه صحبت یک عمره تو می خوای در کنارش به آرامش برسی و همچنین ایشون........ اگر سر موضوعی حرفتون می شه یکم سکوت کن بعد که اوضاع بهتر شد ازشون بخواه با هم راجبش صحبت کنید اما حواست باشه طوری صحبت نکنی که ته دلت بترسه که اگه من نگم مقصرم اون دیگه بهم محبت نمی کنه و منو تنها می زاره چون تکرار این حرف ملکه ذهنت می شه و ضعیفت می کنه و فکر نمی کنم مردا از این موضوع خوششون بیاد سعی کن یکم با سیاست برخورد کنی تو رابطه ات یطوری رفتار کن ک حس مردانگی کنه و بدونه اونو تکیه گاهش می دونی در عین حالم براش طوری باش ک ایشونم ب سمتتون بیاد و به ایشونم فرصت بده و نخواه که ایشون تمام عواطف به جای دیگرانم بهت بده ... بزار برات فقط خودش باشه و سعی کن با موضوع بد دهنی و دست بزنشون هم تو یه موقعییت خوب صحبت کنی و طوری رفتار نکن که باعث شی این کارا برای ایشون با تکرارش عادت بشه و یجرایی شرطیشون نکن که ایشون بددهنی کنه سر موضوع و شما رو بزنن و بعدم شما گریه و آخرشم شما عذر بخواین ... من مطمینم شما دختر عاقل و مهربونی هستین و می تونید تو شرایط بد ... شرایط را طوری کنترل کنید که نتیجه بهتری داشته باشه .... حتما به خودتون احترام بگذارید که تاثیرشو ببینید
    و یکم صبور باشین و قوی تر .... از لحاظ احساسی همونقدر ک شما بهشون نیاز داری ایشونم نیاز دارن پس اگه بحثتون می شه یکم صبور باشین و نخواین سری باهاتن مهربون باشن .... توکل کنید به خدا و صبور باشید و قاطع برخورد کنید حرف یک عمر زندگییه ... و حواستون باشه خانوادتون هم شما رو دوست دارن شاید نوع ابرازشون متفاوت باشه اینو فراموش نکن دوست خوووبم ....
    میشه لطف کنید بگین یه مثال از بحثاتون که باعث می شه ایشون بد دهنی کننو بزنن چی بوده ؟


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 اسفند 96, 01:39
  2. دانشجو هستم،رشتم رو هم دوست دارم ولی حوصله وانگیزه تلاش ندارم
    توسط خطا پوش در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 24 مهر 95, 22:49
  3. پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 شهریور 94, 21:54
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.