همه زندگی نامزدم و خونوادش پوله و خساست. سالها حس میکرد ازش بالاترم باهام موند و کنارم بود و گاه بد خوب و گاهی بد. من ارشد گرفتم اون لیسانس. من از خونواده با اصل و نصب و پولدار بودم اون زیر معمولی ومشکلدار. سالها همدم وکنارهم بودیم دوران دانشجوییم دانشجوییش، سربازیش، بیکاریش و.. گفتم با شغل موقتت زودتر بیا خواستگاری بابام برات کار پیدا کنه. با هزار زور مامان خودخاه و بددلشو راضی کرد اومد. بابامم با پارتی استخدامش کرد. بعد چند ماه عقد و استخدامش الان که دستش تو جیبشه و جا پاش سفت شده تو کاری که خابشم نمیدید، رفته سمت خونواده ظاهرسازش و برام شرط گذاشته که اگه منو میخای باید قبول کنی که همیشه تو خرج خودتو مث لباس دارو و هرچیز دیگه باید بدی و من خرج خونه و پس انداز میکنم و اگه کم آوردی خودم با اولویت بندیم تصمیم میگیرم که بهت بدم یا نه، اگرم ندادم حق اعتراض و دلیل پرسیدن و جروبحث نباید داشته باشی و ممکنم هست داشته باشم و نخام بدم... البته مطمئنم خونوادشم پشت این قضین و شیرش کردن. من حق التدرسم و حقوقم خیلی کمه و شرایطم طوریه که اصلن ممکنه تا چن وقت دیگه توانایی کارو نداشته باشم. روحیم حساسه و خرج و مخارج درمانیمم قابل توجهه. به من خسیسه به خونوادش مهربون و دست و دلباز. میگه علاقم بهت کم شده با یسری جروبحثا سر خساستای بیش از حدش و اگه میخایی ادامه بدی باید شرایطمو که ازم هیچ انتظار مالی نداشته باشی قبول کنی. بعد 1 هفته ماموریت برگشته ولی پیشم نیومده فقط یلحظه دم در لبتابش که 1 هفته دستم بود رو برد با بی اعتنایی. گفتم این حرفارو با بابام بزن. بگید چیکارکنم؟ خودم اول باش حرف بزنم یا بابام؟ من پشنهاد بدم بیاد پیشم یا خودش بیاد؟ بهش چه جوابی بدم؟
اینو هم بگم که احساس میکنم داره کاری میکنه واسه مطرح کردن جدایی از طرف خودم، همه بهم جدایی رو پیشنهاد میدن ولی من طاقتشو ندارم و میدونم بعد جدایی زندگیم نابود مطلق میشه و هیچوقت هم ازدواج نمیکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)