سلام به شما
راستش اگر همسر منم انقدر در مورد ارتباط من با خانوادش بهم فشار میاورد و میگفت باید زنگ بزنی و باید فلان کنی و ....منم بدتر از همسر شما میشدم.کما اینکه یک مدت هم بود این فشارها.اما خودش متوجه شد که اگر همه چیز رو بهم واگذار کنه حساسایت من کمتر میشه و واقعا هم شد....
از طرفی هرکسی اخلاقیات خاص خودش رو داره و شما نمیتونید در طی 8 ماه بخواهید همسرتون همونی بشه که شما میخواین.و مطمئنا شما هم خصوصیات اخلاقی دارین که همسرتون دوست نداره.درسته؟
پس اگر همسر شما اجتماعی نیست باید صبوری کنید و حمایتش کنید تا به اوضاع عادت کنه.عدم اجتماعی بودن ایشون میتونه به دلیل تازه عروس بودنش هم باشه و اون قدر ها هم که شما میگید غیر عادی نیست این رفتار
میشه برامون یکی دو تا از اون اتفاقاتی که خانواده تون حق داشتن و شما دفاع کردی رو بگی؟مرز تشخیص این موضوع خیلی مبهمه و تشخیصش خیلی سخته.
قطعا همسر شما بی دلیل نمیگه که با مادرتون مشکل داره.....ازش بپرسید مشکل اصلیش چیه با مادر شما؟و اگر میدونید برای ما بگید چه مواردی رو همسر شما مشکل تلقی میکنه؟"
شاید از نظر شما که یک اقایی مشکل نباشه ولی از دیدگاه یک زن مشکل بزرگی هم باشه.
یه نکته دیگه
یادتون باشید شما دارید تشکیل زندگی میدید که کار خیلی بزرگ و مهمیه.در زندگی مشترک این اتفاقات نادر نیستن و ممکنه بیشتر از این و حادتر از این هم پیش باید.
شما باید صبور تر و خویشتندار تر باشید.به خاطر همینه که متاسفانه اکثر طلاقها در 3 سال اول زندگی رخ میده.
من خودم اعتقاد دارم این رفتار اقایونه که ایجاد حساسیت میکنه و یک اقا با کمی سیاست میتونه کاری کنه که نه خانوادش برنجن و نه زنش.
همسر شما کلیت مشکلش اینه که فکر میکنه شما بیشتر به خانوادتون توجه میکنید تا اون.
باید بگردید و ببینید چه رفتاری باعث ایجاد این حس در همسر شما شده.
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)