به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 خرداد 92 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من و خانواده ام,تعاملات اجتماعی محدود!!!!

    سلام

    مدت زیادیی که دارم به این موضوع فکر میکنم شاید یکی دوسال بشه دنبال مطالب روانشناسی هم بودم ولی نتیجه ای نگرفتم

    مشکلی که این روزا بیشتر داره خودشو نشون میده روابط اجتماعی خانواده ی منه که خیلی محدوده.
    داشتم فکر میکردم که ما دوست خانوادگی و نزدیک نداریم
    با فامیل خیلی رفت و آمد نداریم
    نمونش همین 13 به در که همه با هم رفتن بیرون و ما طبق معمول خونه بودیم
    کلا خونه ی شلوغی نداریم و این رفتارها داره به من هم سرایت میکنه و از دوستام فاصله میگیرم.
    همیشه خانوادم رو با بقیه مقایسه میکنم و میبینم از این نظر خیلی تنهاییم!!!


    من دخترم 24 ساله دوستای صمیمی من هر سال دارن کمتر میشن جاشون دوستای مجازی میان!

    با پدرو مادرم صحبت کردم ولی نتیجه نداره چون همیشه حرف خودشون رو میزنن اهل مشاوره و این حرفا نیستن جون میگن بقیه باید خودشون رو درست کنن من نگران آیندم هستم با این وضعیت!

    میشه راهنماییم کنید.(مناسبترین جایی که تو انجمن پیدا کردم اینجا بوده)

  2. کاربر روبرو از پست مفید ferial تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 16 فروردین 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    کمی بیشتر از شرایط خانواده تون توضیح بدید.

    شما خواهر و برادر دارید؟ اگه بله چند سالشونه؟
    دلیل اینکه پدر و مادرتون روابطی با فامیل ندارند چیه؟
    شما اگه از پدر و مادر بپرسید چرا 13 بدر با فامیل جایی نرفتیم، توضیحشون چیه؟
    وضعیت تحصیلی شما؟ الان چکار می کنید؟
    آیا وضعیت همیشه اینطور بوده؟
    آیا شما تا حالا مشاوره گرفتید (برای مشاوره لازم نیست پدر و مادر شما باهاتون بیان، اگه اونها قبول ندارند شما می تونید تنها مشاوره بگیرید) ؟
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز

  4. 2 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    ferial (چهارشنبه 14 فروردین 92), میشل (جمعه 16 فروردین 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 خرداد 92 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما 3 تا دختریم خواهر بزرگم ازدواج کرده و 1 بچه داره

    خواهر دومیم 28 سالشه مجرده منم 24 مجرد.

    پدر و مادرم لیسانسن.ما 3 تا هم همینطور شوهر خواهرم ارشد داره.

    خانواده حدودا مذهبی هستیم شاید یکی از دلایل کنار کشیدن از بقیه اینه.تا حدودی هم من دلایل پدر و مادرم رو قبول دارم .با خانواده پدرم که فقط با عموی بزرگم سالی یکی دوبار رفت و آمد هست عید و ..با عموی کوجیکم رابطه نداریم چون مشکل ارثیه دارن با اینکه ایشون ارثیشون از بابام خیلی بیشتره.
    خانواده مادرم هم رفت و آمد داریم خوبیم ولی مثلا یکی از شوهر خاله هام اعتیاد داره و خونه کسایی که مثل خودن میره (خونه ما نمیاد) و پدر منم متقابلا اونجا نمیره ولی ما میریم خالم و بچه هاشم میان

    پدر بزرگ و مادر بزرگها هم فوت شدن!

    یه پسر خاله داره بابام که خونه اونا هم میرن بعضی وقتا اونا هم میان.

    من کارشناسی فنی خوندم یه دانشگاه صنعتی ولی تاحالا کار خوبی پیدا نکردم تدریس میکنم خواهرم بیکاره.

    از وقتی یادمه همینطور بود.مامانم میگه اوایل ازدواجشون دلش میخواست با بقیه بره بیرون ولی چون بابام نمیومد نمیرفت و همینطور ماجرا ادامه داره

    میگه فلانی اهل دوده خوشم نمیاد
    اون یکی چشم چرونه

    البته تا حدی حق میدم بهشون و ازشون خواستم با افرادی مثل خودشون بیشتر رابطه داشته باشن میگه مثلا کی...!

    والا دیگه خسته شدم

    در این مورد مشاوره نرفتم.

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    فریال خانم،
    خواهرت و خواهر زاده ات نمی آن پیشتون از تنهایی دربیایید؟

    سیزده به در معمولا می رن پارک و جنگل. خونه کسی لازم نبود برین. بساطش را آماده می کردی و مامان و بابا را مجبور می کردید برید یک پارکی جایی.
    سالهاست نرفتند و رفت و آمدها کم بوده، یادشون رفته.

    به هر حال این سیستم خانواده شماست. اما سعی کن رفت و آمدهات و بودنت توی اجتماع را زیادتر کنی تا فرصت ازدواج برات بیشتر بشه.
    با این معاشرت محدود شانس شما هم برای آشنایی با افراد مختلف کم می شه.
    انشالله با یک خانواده شلوغ و پر رفت و آمد ازدواج کنی و تاپیک بزنی که از رفت و آمدهای زیاد خانواده همسرم خسته شدم، کمکم کنید ;)

  7. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ferial (چهارشنبه 14 فروردین 92), میشل (جمعه 16 فروردین 92), دختر مهربون (پنجشنبه 15 فروردین 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 خرداد 92 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    فریال خانم،
    خواهرت و خواهر زاده ات نمی آن پیشتون از تنهایی دربیایید؟

    سیزده به در معمولا می رن پارک و جنگل. خونه کسی لازم نبود برین. بساطش را آماده می کردی و مامان و بابا را مجبور می کردید برید یک پارکی جایی.
    سالهاست نرفتند و رفت و آمدها کم بوده، یادشون رفته.

    به هر حال این سیستم خانواده شماست. اما سعی کن رفت و آمدهات و بودنت توی اجتماع را زیادتر کنی تا فرصت ازدواج برات بیشتر بشه.
    با این معاشرت محدود شانس شما هم برای آشنایی با افراد مختلف کم می شه.
    انشالله با یک خانواده شلوغ و پر رفت و آمد ازدواج کنی و تاپیک بزنی که از رفت و آمدهای زیاد خانواده همسرم خسته شدم، کمکم کنید ;)

    خواهرم ساکن یه شهر دیگه هست تعطیلات میان پیشمون یا ما میریم

    ببینید ما 13 ام نمیریم مثلا 12 ام یا چند روز قبلو بعد میریم!مشکل اینحاست پدر من با جاهای شلوغ مخالفه از ترافیک خوشش نمیاد اگه با چند تا خانواده بریم بیرون احیانا تو جنگل یا جایی بخوان بزنن و برقصن بابام خوشش نمیاد و کلا نمیره تا این چیزا رو ببینه .....
    از پاسور تخته نرد خوشش نمیاد!
    اگه یه تعداد از دختر ا و پسرای فامیل برن وسطی یا والیبال بازی کنن من و خواهرام نمیریم!



    شما به ازدواج اشاره کردین.جالبه بدونین باز خواهرام خواستگار داشتن ولی من تا حالا کسی نبوده که به پدرو مادرم برای ازدواج بگن شرایط دخترتون چطوره! با اینکه از نظر ظاهری از دخترهای فامیل خیلی بهترم مشکل اینه که کلا دیده نشده هستم
    ولی من تو دانشگاه خواستگار زیاد داشتم الان که فارغ التحصیل شدم از اینکه یه سری موقعیت ها رو جدی نگرفتم ناراحتم حس نمیکردم وقتی برگردم خونه اینقدر محدوده اجتماعی انگشت شماری داشته باشیم کلا فامیل منو ندیدن;) یادمه مجلس ترحیم پدر بزرگم هی ازم میپرسیدن شما دختر فلانی هستی؟ از بس که ندیدیم فامیلها رو!!!!!!!!!!!!

    اتفاقا فکر میکنم اگه با خانواده شلوغی ازدواج کنم نمیتونم تحمل کنم از بس که....:(

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    ferial عزیز سلام
    منم مشکل شما رو دارم ولی نه در این حد. راستش همیشه مادرمو بخاطر این قضیه سرزنش میکنم چون به خاطر رفتارشون من و خواهرم هم هیچوقت با دوستامون رفت و آمد نداشتیم.شاید با این سن و سال ده بارم خونه دوستام نرفته باشم! اینو اعتراف میکنم که به خاطر ازدواجم نگرانم.چون اینجوریم نیست که خودم با یکی دوست بشمو دستشو بگیرم به خانوادم معرفی کنم! الانم که خودمم به این وضع عادت کردمو از اینکه یه روز وارد یه خانواده پرجمعیت بشم میترسم. اتفاقا تا حالا هر خواستگاریم داشتیم شدیدا پرجمعیت و اهل رفت و آمد با فامیلاشون بودن که واقعا منو دودل میکرد. پدر و مادرای ما که با این سن و سال دیگه تغییر نمیکنن. امیدوارم بهت توصیه نشه که ببریشون پیش مشاور یا باهاشون صحبت کنی! من فک میکنم ما حداقل باید خودمونو تغییر بدیم که روش اونا رو تو زندگی خودمون ادامه ندیم...

  10. 3 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    ferial (پنجشنبه 15 فروردین 92), meinoush (پنجشنبه 15 فروردین 92), میشل (جمعه 16 فروردین 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 خرداد 92 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sara 65 نمایش پست ها
    ferial عزیز سلام
    منم مشکل شما رو دارم ولی نه در این حد. راستش همیشه مادرمو بخاطر این قضیه سرزنش میکنم چون به خاطر رفتارشون من و خواهرم هم هیچوقت با دوستامون رفت و آمد نداشتیم.شاید با این سن و سال ده بارم خونه دوستام نرفته باشم! اینو اعتراف میکنم که به خاطر ازدواجم نگرانم.چون اینجوریم نیست که خودم با یکی دوست بشمو دستشو بگیرم به خانوادم معرفی کنم! الانم که خودمم به این وضع عادت کردمو از اینکه یه روز وارد یه خانواده پرجمعیت بشم میترسم. اتفاقا تا حالا هر خواستگاریم داشتیم شدیدا پرجمعیت و اهل رفت و آمد با فامیلاشون بودن که واقعا منو دودل میکرد. پدر و مادرای ما که با این سن و سال دیگه تغییر نمیکنن. امیدوارم بهت توصیه نشه که ببریشون پیش مشاور یا باهاشون صحبت کنی! من فک میکنم ما حداقل باید خودمونو تغییر بدیم که روش اونا رو تو زندگی خودمون ادامه ندیم...
    ممنون ک خوندی و ج دادی

    الان به نظرت خیلی وضعم وخیمه؟

    :confused:

    باز شاید از الان بتونم برای خودم کاری کنم.متاسفانه یا خوشبختانه منم نمیتونم با کسی دوست بشم هرچند برای ازدواج!!!کلا نمیدونم مشکل من از کجا آب میخوره

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    نه عزیزم تو که قرار نیست همیشه تو خونه بمونی. یا میری سر کار یا ادامه تحصیل میدی و با آدمای جدید آشنا میشی. فقط این دفعه اگه موقعیت خوبی برای ازدواج داشتی حتما جدیش بگیر. توی زندگی آیندتم مطمئنا مثل خانوادت نمیشی چون همینکه اومدی اینجا مشکلتو گفتی نشون میده منزوی شدن و ارتباط نداشتنو دوست نداری. فقط بحث عادت به این زندگی آرومه و ترس از تغییر کردن شرایط! وقتی گفتم ما باید خودمونو تغییر بدیم منظورم همین بود چون تجربشو دارم و واقعا از اینکه وارد یه خانواده ای با رفت و آمد زیاد بشم وحشت داشتم!

  13. 2 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    meinoush (پنجشنبه 15 فروردین 92), میشل (جمعه 16 فروردین 92)

  14. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array
    فریال و ساراجان منم یه جورایی مثله شمام. سارا جان نیاز نیست از خونواده ی پرجمعیت بترسی. مهم مهمش اینه که شوهرت قبولت داشته باشه. یعنی دوست داشته باشه و هرچی که هستی و نیستی رو بپذیره. مثلا نگه فلانی رفتاراش باحالتره اون یکی بهتر می رقصه این یکی سر و زبونش خوبه و تو چرا اینطوری نیستی. یعنی اون حس ترس و اون حس راحتی بین خونواده پرجمعیتو فکر می کنم شوهر ادمه که به ادم می ده.
    کلا فکر می کنم تنها چیزی که ممکنه ادمو اذیت کنه توی خونواده ها و فامیلایی که پرجمعیتن اون قضیه ی با سیاست بودن خود ادمه بین مردمی که احتمالا یه تعدادیشون فضول و مردم ازارن. اینم به مرور یاد می گیری. مخصوصا اگه که شوهرت همراهت و پا به پات کمکت باشه.

  15. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    ferial (پنجشنبه 15 فروردین 92), sara 65 (پنجشنبه 15 فروردین 92), میشل (جمعه 16 فروردین 92), صبا_2009 (پنجشنبه 15 فروردین 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 خرداد 92 [ 00:50]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    194
    سطح
    3
    Points: 194, Level: 3
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    فریال و ساراجان منم یه جورایی مثله شمام. سارا جان نیاز نیست از خونواده ی پرجمعیت بترسی. مهم مهمش اینه که شوهرت قبولت داشته باشه. یعنی دوست داشته باشه و هرچی که هستی و نیستی رو بپذیره. مثلا نگه فلانی رفتاراش باحالتره اون یکی بهتر می رقصه این یکی سر و زبونش خوبه و تو چرا اینطوری نیستی. یعنی اون حس ترس و اون حس راحتی بین خونواده پرجمعیتو فکر می کنم شوهر ادمه که به ادم می ده.
    کلا فکر می کنم تنها چیزی که ممکنه ادمو اذیت کنه توی خونواده ها و فامیلایی که پرجمعیتن اون قضیه ی با سیاست بودن خود ادمه بین مردمی که احتمالا یه تعدادیشون فضول و مردم ازارن. اینم به مرور یاد می گیری. مخصوصا اگه که شوهرت همراهت و پا به پات کمکت باشه.
    ممنونم دوست عزیز

    من فعلا میخوام مشکلم رو ریشه یابی و رفع کنم (اگه بشه) حالا موقع ازدواج اینا رو هم در نظر میگیرم

    نظرات بیشتری میخوام

  17. کاربر روبرو از پست مفید ferial تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 16 فروردین 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دخالت های یک مادر زن که تعادل روحی و روانی ندارد
    توسط mhsn در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 فروردین 93, 02:44
  2. تعارف نابجا به مادر شوهر
    توسط rozaa در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 آذر 92, 11:19
  3. مشکل چند ساله من و شوهرم( روابط متعدد و مکرر با دختران)
    توسط elina89 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 آذر 92, 21:49
  4. می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
    توسط سرافراز در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: پنجشنبه 24 فروردین 91, 20:20
  5. >>>از عدم وجود تعادل در احساساتم بشدت رنج میبرم
    توسط lvlahtab در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 34
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 تیر 89, 18:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.