نوشته اصلی توسط
Delaramy
سلام به همه
یه تاپیک داشتم به اسم مشکلات حل نشده من.اون روز حسابی با شوهرم حرفم شد.و از جایی که همون روز قرار بود پدر شوهر و خواهر شوهرم خونه ما بیان چون من اونقدر گریه کرده بودم که نمی تونستم چشمامو باز کنم شوهرم به خواهرش گفت یه وقت دیگه در خدمتتون هستیم.از اون روز هی قیافه گرفته با من حرف نمی زنه به من نگاه هم نمی کنه فقط با داداشش حرف می زنه.من یه مانتوی تازه پوشیده بودم که اصلا به رود خودش نیاورد.در کل دختر نرمالی نبست.حتی خیلی وقتا با حرفای بی خودش شوهرم رو اذیت می کنه .البته کل خانواده شوهرم عبارت از خواهر شوهر و پدر شوهرم.12 ساله که مادرشوهرم فوت کرده.شوهرم و خواهرش وابستگی زیادی به هم دارن.با اینکه شوهرم به من حق می ده که رفتار خواهرش بذه اما بازم مثل قبل باهاش خوبه.خیلی حرص می خورم از دست این رفتار شوهرم.شوهرم می گه اونو باید همین طوری پذیرفت چون اصلا رفتاراش دست خودش نیس. 30 سالشه خواهر شوهرم و من 25 ساله
علاقه مندی ها (Bookmarks)