سلام دوستان.
میدونین چیه ؟
اوضاعم به شکلی هست که نمی تونم ازدواج نکنم - نمی تونم صبر کنم - نمی تونم خودمو گول بزنم - نیازه که سریعتر برم و ازدواج کنم و هر قدر در این زمینه اهمال کاری کنم دودش تو چشم خودم میره .
من در واقع نیاز خودم رو در این زمینه می بینم ولی ترس دارم ار اینکه :
۱- میترسم که آخه چه شکلی خانواده مو راضی کنم که باهام بیان خواستگاری ؟ وقتی پس اندازی ندارم چه جوری متقاعدشون کنم که باهام بیان خواستگاری ؟
( قبلاْ بابام دختری رو معرفی کرده بود که من قبول نکردم ، ضمنا خواهرم میدونه همه چی رو و میگه صبر کن بری سر کار جدیدت بعد این بریم خواستگاری ، یکی از داداشامم متقاعد کردم و اونم میگه سریعتر برو جلو )
۲-من میترسم از اینکه نه بشنوم . یعنی این همه آدم رو بسیج کنم و بعدش نه بشنوم ؟
۳-من میترسم از جلسه خواستگاری . از حرفهایی که باید زده بشه. ( من خیلی در این مواقع خجالتی میشم و خیلی خیلی عرق می کنم ) . یه جورایی مثه جلسه دفاع پایان نامه می مونه .
۴- من میترسم.
(ضمنا قبلا دختری معرفی شده یود که معرف منتظر منه هنوز . که اگه من اوکی بدم اونها شرایط منم بدونن و بعد برم جلو... )
علاقه مندی ها (Bookmarks)