نمیدونم اینجا بنویسم کسی کمک میکنه یا نه:(( فقط موندم کاش خدا من میکشت راحتتتتت:((
تو رو خدا کسی میتونه کمک کنه...
من 22 سالمه 2 سال با یکی از همدانشگاهیام به قصد ازدواج آشنا شدیم و به شدت علاقه پیدا کردیم خانواده اون از اول میدونستن اما خانواده من یکسال بعد موضوع فهمیدن...تابستون امسال ما شانسی رفتیم شهر اونا و اونا دیدیم...گذشت و ما کنکور داشتیم اون 28 سالشه ...کنکورمون دادیم که خانوادش اومدن شهر ما همه چی همونجا خوب بود اما بعد برگشت مخالف خانوادش شروع شد و الان کاااااااااملا مخالفن:( به طوری که اصلن رضایت ندادن و ما موندیم همینجورییییی... از یه طرف دیواانه وار به هم علاقه داریم و با اینکه از 2 شهر دوریم ولی بسیار از نظر عقاید ...فرهنگ و درک علمی مشابهیم کلا خط فکری یکسانی داریم خانواده من هم کاملا راضی نبودن ولی من که صحبت کردم رضایت دادن...حالا ما موندیم چیکار کنیم اما دلایل مخالف خانواده اون:
1-با من تنها که صحبت میکردن من حرفای پدرش تایید کردم ولی زیاد صحبت نکردم حالا میگن که محکم حرف نزده و زن زندگی نیست!!!
2-از نظر ظاهی بهم نمیاید(اختلاف قد داریم)که ما هر 2 مشکلی نداریم و اتفاقا اون همینطوری دوس داره
3-ما میخایم خودمون واست یکی بگیریم و سنتی ازدواج کنی بهتره...
و از این دس حرفا که هیچچچچچ دلیل قانع کننده ای نمیارن:( فقط لج و لجبازی شده:(
چیکار کنیم؟!!!میگه راضی نمیشننن!لج کردن و راضی نمیشننن:(
تو رو خدا به ما کمک کنید:(:(
علاقه مندی ها (Bookmarks)