به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 92 [ 12:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    101
    سطح
    2
    Points: 101, Level: 2
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon17 وابستگی دیوانه کننده شوهرم به مادر و خانواده اش

    نمی دونم چه طوری شروع کنم ، قریب به 2 سال که ازدواج کردم ولی هر روز به طلاق فکر می کنم کاش می تونستم ازش جدابشم اما مشکل بزرگی که دارم واقعا عاشقش هستم .همسرم بیش از حد به خانواده به خصوص مادرش وابستس هر اتفاقی که در زندگی ما می افته مادرش با تمام جزئیات از اون خبر داره بدون کم و کاست اون قدر خانوادش رو دوست داره که به من میگه ارزش اونا از تو برای من بیشتر براشون گریه می کنه هر روز روزی 2 با ربهشون سر می زنه اگر مادرش یا خانوادش چیزی بخوان درعرض یک ساعت براشون فراهم میکنه می دونین دلم از چی شکسته از اینکه به خاطر اونا دست روم بلند میکنه . به خاطر اونا دروغ میگه خیلی زیاد . از این زندگی خسته شدم دلم میخاد برم احساس می کنک هیچ تکیه گاهی ندارم خیلی تنهام از اول زندگی باهاش مشکل داشتم تا حدی که 2-3 باری دادگاه رفتم تا طلاق بگیرم قهر کردم و رفتم خونه پدرم اما ی چیز دیگه که هست اصلا بهش اعتماد ندارم چون خیلی دروغ میگه من کارمندم و اون هم کارمنده تفاوت سنی مون هم 6 ماه مثل آب خوردن دوروغ میگه

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    مهمترین چیزی که باعث میشه ایشون روی شما دست بلند کنه شاید جواب دادن شماست بعضی از آدمها طاقت جواب شنیدن در مقابل کارهاشونو ندارن و عکس العملشون فیزیکیه . سعی کنید اصلا موقع بحث ها جواب همسرتون رو ندید سعی کنید از خانوادش صحبت نکنید اینکه دروغ زیاد میگه شاید یه دلیلش اینه که شما زیاد ازش میپرسید مثلا کجا بودی چرا رفتی کی رفتی واسه چی رفتی و این قبیل سوالهای زنانه که مرگ تدریجی ارتباط زناشوییه و اگه از حدش خارج بشه باعث دروغ گفتن ما مردها میشه.

    - - - Updated - - -

    اگر همسرتون به مادرش زیاد وابسته است باید ببینید چه چیزهایی در مادرش هست که اونو به سمت خودش میکشه و سعی کنید اون خصوصیاتو در خودتون بوجود بیارید و تقویت کنید تا ایشون به سمت شما بیشتر جذب بشه

    - - - Updated - - -

    دروغ گفتن یک صفت شخصیتیه که تا وقتی خودشون نخوان و روش کار نکنن رفع نمیشه . و شما نمیتونین با صحبت ازش بخوایین دروغ گفتن رو کنار بذاره اینکه شما دو سه بار دادگاه مراجعه کردین برای طلاق دیگه باعث شده اون حس ارتباطی بینتون از طرف همسرتون سست بشه و این هم میتونه به دروغ گفتن بیشترش منجر بشه چون ممکنه یه جورایی دیگه مثل سابق به شما اعتماد نداره یا دلش نمی خواد بهتون جواب پس بده
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  3. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    maryam123 (دوشنبه 05 فروردین 92), shapur (سه شنبه 06 فروردین 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 92 [ 12:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    101
    سطح
    2
    Points: 101, Level: 2
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیگم که تا بحال جواب ندادم ولی وقتی هر چی به دهنش میاد بهم میگه نمی تونم سکوت کنم من و همسرم عاشق هم بودیم و با عشق ازدواج کردیم ولی دقیقا 3 ماه بعد از عروسی به خانوادم تهمت زد که پولای عروسی رو دزدیدین . .... اون از همون اول هم با دروغ جلو آمد ولی من متوجه نشدم همسر من اون قدر بی ارداهس در مقابل خانوادش که روزی که بهش گفتم دوباره حاضرم باهات زندگی کنم برداشت به من گفت من هیچ کارم باید بزرگام تصمیم بگیرن اگه خونه مادرش نره و با اونا زیاد در ارتباط نیپباشه مرد فوق العاده خوب و مهربونی ولی متاسفانه یا خودش میره یا مادرش زنگ میزنه که بره این مشکل من نیست من 4 تا جاری دیگخ هم دارم که همشون مشکل من رو دارند پسرای این خانوم طوری مادرشون رو می پرستنت که انگار اعوذ بالله خداست جاری های من با مشکلشون کنار اومدن و ی جورایی همه سرخوردن ولی من هنوز نتونستام قبول کنم که کاخ ارزوهام نابود شده من ی همسر میخاستم که پناهه باشه مردم باشه ن ی ادمی که آب هم میخوره مادرش خبر داره چرا هیچ کس جواب نمیده تو رو خدا کمکم کنید

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    نمیشه ایشون رو تغییر داد امکانش رو ندارید که برید یک شهر دیگه زندگی کنید یا به یه بهونه ای از مادرشون فاصله بگیرید؟
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 92 [ 12:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    101
    سطح
    2
    Points: 101, Level: 2
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهش التماس کردم که بریم میگه من از این جا تکون نمی خورم من راضی شدم که از این جا برم اخه خانوادم خیلی کم جمعیتند ولی اون خانوداه پر جمعیتی داره من راضی شدم با وجود این که خانوادم بهم وابستن ولی میگه نه دنبال انتقالی رفتم ولی میگه نمیام اون قدر به مادرش وابستس که ی روز بهم گفت اگر می دونستم مادرم برای ی ساعت تو خونه تنها می مونه هیچ وقت باهات ازدواج نمی کردم وقتی یاد حرفاش می افتم اشک و بغض خفم میکنه حالا مادرش هیچ وقت همتنها نیست پسرا و دختراش مرتب بهش سر میزنن

  7. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام خانومی

    خوش امدی به همدردی

    قلش یک سوال ازت دارم...ایا واقعا میخواهی زندگیت رو حفظ کنی یا نه؟

    اگر جوابت مثبته ادامه پستم رو بخون:


    هر زندگی مشکلات خاص خودش رو داره.شما اگر امروز جدا بشی و هزار بدبختی بکشی و دو سال زندگیت توی راهروهی دادگاه تلف بشه..در نهایت چی میشه؟
    جدا میشی و با یک ادم دیگه با یکسیری خصوصیات اخلاقی خوب و بد از نوع و جنس دیگه ازدواج میکنی.

    فکر نکن جدا بشی همه چیز تموم میشه.هر انسانی خوبیها و بدیهای خودش رو داره.

    اگر زندگیت رو دوست داری فکر طلاق رو از ذهنت کاملاااااااااااا بنداز بیرون.همین تفکر طلاق نمیذاره شما زندگی کنی و درست تصمیم بگیری.

    تو فکر کردی فقط همسر شماست که میگه ارزش خانواده ام از تو بیشتره ؟!
    نه عزیزم...این حرف اکثر اقایونه.

    همونطور که دوستان گفتن موقع عصبانیت همسرت به هیچ عنوان جوابش رو نده.همین باعث میشه همسرت روت دست بلند کنه.پس این کار رو نکن.

    برای خوب شدن اوضاع باید خودت تغییر کنی.چون ما با همسرت رو به رو نیستیم .با شما رو به رو ایم و شما میتونی با یکسری تغییرات مشکلت رو حل کنی.

    کار نادرست دیگه ای هم که شما کردی اینه که مدام از طلاق میگی و همین باعث میشه همسرت از زندگی سرد بشه.و همین سرد شدن اونو بیشتر به سمت و سوی خانوادش میکشونه.چرا که هر لحظه فکر میکنه امکان از دست رفتن زندگیش با شما زیاده و باید خانواده اش رو برای روزهای بعد از طلاقش نگه داره

    پس خانومی
    خودت کبریت به زندگیت نزن.
    شما کسی نیستی که بتونی یک روز دوری از همسرت رو تحمل کنی.چون میگی عاشقشی.

    به علاوه حتما همسرت امتیازهای خوبی داره که تو دوستش داری.چرا بیشتر روی اونا تمرکز نمیکنی تا روی نکات منفیش؟

    پس اولین کار : سکوت در موقع دعوا و درگیری.حتی اگر بدترین فحش دنیا رو داد فقط سکوت میکنی توی دلت صلوات میفرستی.

    نکته دیگه اینکه

    مرد اگر همه چیش مهیا باشه:مثل غذاش..ارامش روحیش...روابط زناشوییش و ...خیلی خیلی کمتر به سمت خانوادش میره

    همسر شما یک چیزی کم داره که اونو داره در خانوادش به دست میاره

    خودت بهتر میدونی.

    دومین کار: اینه که خودت رو به این رفتار همسرت تا میتونی بی تفادوت نشون بدی./هرچقدر شما کمتر حساسیت نشون بدی همسرت از انجام این کار فاصله میگیره

    زمان میبره
    ولی اگر همسرت و زندگیت رو دوست داری باید تلاش کنی و صبور باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    rozaneh (سه شنبه 06 فروردین 92), shapur (سه شنبه 06 فروردین 92), she (سه شنبه 06 فروردین 92), پروشات (سه شنبه 06 فروردین 92)

  9. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    سلام ترگل
    معمولا همون چیزهایی که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر می رسد، در صورت روش ارتباطی صحیح در مورد آنها ، می توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبدیل کنید. مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام می گذارد و به اونها زیاد اهمیت می دهد و از آنها حرف شنوی دارد. این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند. باید به این سئوال جواب دهی، خانواده او کدام نیاز همسرتان را خوب جواب می دهند.
    - نیاز به احترام؟!
    - نیاز به تائید؟!
    - نیاز به پیشرفت؟!
    -نیاز به مهر و محبت؟!
    - نیاز به تفریح؟!
    - نیاز به اظهار نظر؟!
    - نیاز به آزادی و مدیریت؟!
    - نیاز به ارضاء حس مسئولیت پذیری
    و خیلی نیاز های دیگر. به این معنا که شما نیز می توانید فردی که چنین حرف شنوی از خانواده و محبت به آنها دارد را مدیریت کنید.
    یک احتمال که می تواند وجود داشته باشد، این است که شما به نظر منطقی می رسید، و احتمالا دانش و آگاهی بیشتری نسبت به او دارید، به راه حل ها بیشتر واقفید، مدیریت خوبی را برزندگی داریدو ....، همه اینها در ظاهر حسن هستند، اما می توانند در زندگی زناشویی مخرب باشند. آنها هنگام که شما با بکارگیری این توانایی ها از همسرتان بالاتر می روید. یعنی از همسری به بالاسری می رسید. او احتمالا در کنار شما نقش کمرنگی را برای خود حس می کند، و ممکن است وارونه نشان دهد. یعنی سعی کند به نوعی شما و خانواده اتان را کوچک کند. شما گفتید که حتی خانواده آنها نیز از نظر فرهنگ پائین تر است، پس این هم مزید علت می شود که وی این احساس کوچکی و ضعیفی را بیشتر داشته باشد و ناخودآگاه دست به اقدامهای تخریبی بزند.
    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی. چرا که بحثهای منطقی برای او پیام تحقیر دارد و او عاجز از شنیدن حرف حقیقی شماست. یعنی هر وقت که حرف صحیح و عقلانی می زنید او می شنود اینکه شما به او می گوئید:« مسئله ساده ای که حل آن اینقدر برای من آسان است ، تو احمق نمی تونی حلش کنی»
    نکته دیگر اینکه به نظر میرسد شما برچسب و لقب هایی را به شوهرتان نسبت داده اید که دیگر قادر نیستید با شخصیت حقیقی وی ارتباط بگیرید. و معمولا با این لقب ها ( یعنی ماسکهایی که به روی صورت او گذاشته اید ) ارتباط می گیرید و این کار شما را مشکل می کند. لقب هایی چون بچه ننه ، مغرور و ....، موجب می شود که همه رفتار و گفتار همسرتان را از پشت این عینک ببینید. لذا نمی توانید واقع بین باشید.
    شما باید ذره بینی بردارید و کوچکترین نقاط مثبت همسرتان را بیابید. و آنها را در ذهن خود نگهدارید و هر وقت چنین رفتار و گفتار مثبت را می بینید آن را برجسته کنید و بازخورد مثبت به او بدهید. البته زمان عنصر بسیار ضروری برای تغییر است و تدریج و آهستگی تغییر را فراموش نکنید. به خودتان زمان بدهید البته در این زمان باید پله پله روش شما با او برخورد کند تا به زودی در یابید که چگونه با تغییراتی که در روش خود ایجاد کرده اید موجب تغییرات او شده اید.
    در مورد جاری و ...، زیاد حساسیت نشان نده، انرژی خود را در قالب احساسات مثبت روی همسرت سرمایه گذاری کن.
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    سلام ترگل
    معمولا همون چیزهایی که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر می رسد، در صورت روش ارتباطی صحیح در مورد آنها ، می توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبدیل کنید. مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام می گذارد و به اونها زیاد اهمیت می دهد و از آنها حرف شنوی دارد. این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند. باید به این سئوال جواب دهی، خانواده او کدام نیاز همسرتان را خوب جواب می دهند.
    - نیاز به احترام؟!
    - نیاز به تائید؟!
    - نیاز به پیشرفت؟!
    -نیاز به مهر و محبت؟!
    - نیاز به تفریح؟!
    - نیاز به اظهار نظر؟!
    - نیاز به آزادی و مدیریت؟!
    - نیاز به ارضاء حس مسئولیت پذیری
    و خیلی نیاز های دیگر. به این معنا که شما نیز می توانید فردی که چنین حرف شنوی از خانواده و محبت به آنها دارد را مدیریت کنید.
    یک احتمال که می تواند وجود داشته باشد، این است که شما به نظر منطقی می رسید، و احتمالا دانش و آگاهی بیشتری نسبت به او دارید، به راه حل ها بیشتر واقفید، مدیریت خوبی را برزندگی داریدو ....، همه اینها در ظاهر حسن هستند، اما می توانند در زندگی زناشویی مخرب باشند. آنها هنگام که شما با بکارگیری این توانایی ها از همسرتان بالاتر می روید. یعنی از همسری به بالاسری می رسید. او احتمالا در کنار شما نقش کمرنگی را برای خود حس می کند، و ممکن است وارونه نشان دهد. یعنی سعی کند به نوعی شما و خانواده اتان را کوچک کند. شما گفتید که حتی خانواده آنها نیز از نظر فرهنگ پائین تر است، پس این هم مزید علت می شود که وی این احساس کوچکی و ضعیفی را بیشتر داشته باشد و ناخودآگاه دست به اقدامهای تخریبی بزند.
    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی. چرا که بحثهای منطقی برای او پیام تحقیر دارد و او عاجز از شنیدن حرف حقیقی شماست. یعنی هر وقت که حرف صحیح و عقلانی می زنید او می شنود اینکه شما به او می گوئید:« مسئله ساده ای که حل آن اینقدر برای من آسان است ، تو احمق نمی تونی حلش کنی»
    نکته دیگر اینکه به نظر میرسد شما برچسب و لقب هایی را به شوهرتان نسبت داده اید که دیگر قادر نیستید با شخصیت حقیقی وی ارتباط بگیرید. و معمولا با این لقب ها ( یعنی ماسکهایی که به روی صورت او گذاشته اید ) ارتباط می گیرید و این کار شما را مشکل می کند. لقب هایی چون بچه ننه ، مغرور و ....، موجب می شود که همه رفتار و گفتار همسرتان را از پشت این عینک ببینید. لذا نمی توانید واقع بین باشید.
    شما باید ذره بینی بردارید و کوچکترین نقاط مثبت همسرتان را بیابید. و آنها را در ذهن خود نگهدارید و هر وقت چنین رفتار و گفتار مثبت را می بینید آن را برجسته کنید و بازخورد مثبت به او بدهید. البته زمان عنصر بسیار ضروری برای تغییر است و تدریج و آهستگی تغییر را فراموش نکنید. به خودتان زمان بدهید البته در این زمان باید پله پله روش شما با او برخورد کند تا به زودی در یابید که چگونه با تغییراتی که در روش خود ایجاد کرده اید موجب تغییرات او شده اید.
    در مورد جاری و ...، زیاد حساسیت نشان نده، انرژی خود را در قالب احساسات مثبت روی همسرت سرمایه گذاری کن.
    پست کاربردی و مفیدی از مدیر همدردی در این مورد.

  10. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    rozaneh (سه شنبه 06 فروردین 92), shapur (سه شنبه 06 فروردین 92), she (سه شنبه 06 فروردین 92), پروشات (سه شنبه 06 فروردین 92)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    من هم همین مشکل رو دارم. شاید یه کم کمرنگ تره چون یه شهر دیگه هستیم. یعنی اگر همون شهر بودیم من هم دقیقن وضعیت تو رو داشتم.
    1. از مادرشوهرت بد نگو. من خیلی دارم سعی می کنم. هیچ وقت ازش بد نگو. نمی دونی چه تاثیری میذاره.
    2. چندبار تو هم با شوهرت برو خونه اونا. سعی کن با شوهرت همراه بشی. خیلی سخته ولی ممکنه.
    3. عاقلانه تر رفتار کن و کمتر احساسی باش. میشه ولی سخته.
    4. از شوهرت انتقاد نکن! چون مادرش اینکار رو نمی کنه!
    5. تحملت رو بالا ببر و زنونه تر رفتار کن.
    .
    یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    rozaneh (سه شنبه 06 فروردین 92)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 92 [ 12:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    101
    سطح
    2
    Points: 101, Level: 2
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من هیچ وقت از طلاق صحبت نمی کردم ولی اون اونقدر تحت تاثیر مادرش بود که دوران نامزدی میگفت این زندگی اخرش طلاق این زندگی سر انجام نداره می دونید چرا فقط برای اینکه مادرش توی گوشش می خوند شوهرم میگه تمام حقوق و پولت دست من باشه من برات همه چی جور می کنم چند ماه اول بهش اعتماد کردم اما دیدم تا اخر ماه مره قرض می کن بهش که می گفتم می گفت زندگی خرج داره مرد فوق العاده پول دوستی می دونم که اگر حقوقم رو در اختیارش قرار بدم تمام مشکلات البته به غیر از ارتباط با مادرش حل میش با هاش خیلی راه اومدم ی مدت خوب شده بود اما دوباره شروع کرده میگه فقط با هم خون باید رابطه داشته باشی وووو[IMG]file:///C:%5CDOCUME%7E1%5Cimani%5CLOCALS%7E1%5CTemp%5Cmsoh tmlclip1%5C01%5Cclip_image002.gif[/IMG] حق نداری کلاس بری این جا بری اونجا بری و..... اگر از مادرش دور باشه همه چی درس میشه دروغاش کم میشه از همه کسایی که بهم جواب دادن ممنونم مادرش حتی از کوچکترین خریدمون هم خبر داره باورتون میشه

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 92 [ 12:15]
    تاریخ عضویت
    1391-12-26
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    101
    سطح
    2
    Points: 101, Level: 2
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی کمک نمی کنه من از همه کسایی که به پست من سر زدن و جواب دادن تشکر می کنم ولی خواهش می کنم کمکم کنید من خیلی درماندم شاید شماها راه حل هایی داشته باشید که به من کمک کن


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خواستگاریواعتماد به نفس
    توسط sepanta1990 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 اسفند 93, 02:43
  2. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 تیر 93, 16:04
  3. وابستگی دیوانه وار به همسرم
    توسط ستاره تنها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 دی 91, 11:14
  4. وابستگی و علاقه افراطی به حیوان خانگی
    توسط آنجلا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 05 تیر 90, 11:59
  5. من دیوانه هستم یا نه؟
    توسط کژال در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 دی 89, 13:54

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.