به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    471
    سطح
    9
    Points: 471, Level: 9
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    احساسم رو بهش بگم ؟

    سلام دوستان عزیز
    من نیلوفر هستم و 26 سالمه، داستان زندگی من از این قراره که سال پیش توی همچین روزهایی با یک آقایی که به نظرم موجه و بسیار مهربان و خونگرم بود آشنا شدم، محبت این آدم انقدر به دلم نشسته بود که نتونستم ازش دل بکنم و وارد یک رابطه ای شدم که هیچ هدف خاصی نداشت، البته من دلم میخواست که این رابطه به ازدواج ختم بشه اما هیچ وقت نتونستم حرفم رو به اون بزنم چون همیشه فکر میکردم که اگه اون باید تصمیم بگیره و قدم جلو بذاره، ما تقریبا هیچ مشکل دیگه ای با هم نداشتیم. اما این سردر گمی من رو خسته کرده بود و از طرفی همه اطرافیانم ( خواهرم و دوستانم) بهم میگفتن که نباید زیاد به این رابطه دل خوش کنم و باید هرجوری که هست تکلیف خودم رو روشن کنم. اما واقعا نمیدونم چرا انقدر برام سخت بود و هیچ وقت نمیتونستم در مورد ازدواج با ایشون صحبت کنم. اونم هیچ وقت حرفی نمیزد. اما من از مجموع رفتارها و حرفهاش میفهمیدم که من رو دوست داره و به اینکه باهم ازدواج کنیم هم فکر میکنه مثلا چند بار نظر من رو در مورد اینکه اگه مجبور بشم توی شهرستان زندگی کنم پرسیده بود، چون اون موقع ممکن بود واسه کارش مجبور بشه که بره شهرستان و منم یه جورایی بهش جوابی ندادم و فقط گفتم که مطمئنم کارش توی تهران درست میشه !!! خودم میدونم که این فقط یک حرفه و نمیشه خیلی برداشت ازش کرد. به هرحال این رابطه یه 5 ماهی طول کشید تا اینکه من یکی دوبار رفتارهای مشکوکی ازش دیدم :cool: یکیش این بود که یه شب من بهش اس ام اس شب بخیر دادم و اون در جوابم اونم بعد از یکی دوساعت گفته بود که " نه عزیزم من که تا تورو خواب نکنم نمیخوابم" !! خوب من بهش شک کردم اما اون گفت که اون موقع سرش شلوغ بوده و اس ام اس من رو اشتباه خونده و اینا!! راستش من دیگه بعد از این ماجرا خیلی حساس شده بودم و به هرچیزی گیر میدادم تا اینکه بالاخره هم سر این گیر دادنها رابطمون تموم شد. راستش من خودم میدونستم که بیخودی دارم حساسیت به خرج میدم اما دلم میخواست که مطمئن باشم برای اون مهم هستم به هرحال توی این درگیریها یه بار ازش پرسیدم که قصدش از این رابطه چیه و اونم بهم گفت که رابطه ما از دوستی نمیتونه فراتر بره چون ما باهم تفاوتهایی داریم مثلا اینکه من نمیتونم برم شهرستان!! وقتی من سعی کردم که براش توضیح بدم سو تقاهم پیش اومده اون گفت که اصلا مشکل از من نیست و اون کلا قصد ازدواج نداره و بنابراین من هم رابطمون رو تموم کردم. بعد از این ماجراها اون چندبار ازم خواست که باهاش برم بیرون اما من هربار بهش میگفتم که نمیشه تااینکه یه بار بعد از 2 ماه از جداییمون باهاش رفتم بیرون اما اون بازم حرف خاصی نزد فقط گفت که خیلی خستته است و باید سریعتر کارهاش رو جمع و جور کنه و کتابش رو چاپ کنه و از تز دکتراش دفاع کنه و ... منم سعی کردم بهش دلداری بدم و گفتم که میتونم بهش کمک کنم، تا اون روز مطمئن بودم که کسی توی زندگیش نیست اما بعد از اون روز یه رفتارهای ضد و نقیضی داره که من نمیدونم به خاطر حجم زیاد کارهایی که باید انجام بده هست یا بخاطر اینکه دلش نمیخواد منو ببینه؟ مثلا اینکه توی کتابش اسم یکی از شخصیتها رو به اسم و فامیل من تغییرداده اما از طرفی حتی واسه تولد من باهام نیومد بیرون!! خودش چندبار گفت که باید بریم بیرون اما باز خودش گفت که سرش شلوغه ( که البته واقعا شلوغ بود) و نیومد!! حالا من موندم و نمیدونم که کاری از دست من برمیاد یا نه؟ درسته که من احساسم رو بهش بگم؟ من چطوری باهاش حرف بزنم که بتونم رابطه رو به سمتی که خودم میخوام هدایت کنم؟ خواهش میکنم راهنماییم کنید. به ویژه آقایون

  2. کاربر روبرو از پست مفید Niloofar92 تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 25 اسفند 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوست عزیزم.

    به نظر میرسه داری احساسی برخورد می کنی.

    فکر می کنم اون آقا همین حالا هم احساس شما رو میدونن. و شما هم میدونی که ایشون قصد ازدواج با شما رو ندارن.

    با این حال اگه واقعا نمی تونی از شرایط فعلی نتیجه گیری منطقی داشته باشی، و نیاز داری یه کاری انجام بدی، بهشون احساست رو بگو، و بگو که قصدت از این رابطه ازدواج هست. خیلی راحت بپرس که قصد ایشون هم ازدواج هست یا نه؟

    و مواظب باش که بعدش با احساساتت بازی نکنه و باز هم در حالت معلق نگهت نداره. ایشون الان یکساله که شما رو میشناسن، و طبیعتا تا الان میدونن که دوست دارن با شما ازدواج کنن، یا نه. بنابراین هر جواب ناکامل، و غیرقاطعی که بهت داد، معنیش اینه که قصدشون ازدواج نیست.

    بنابراین بپذیر و تمومش کن.

    سعی کن روزهای قشنگی برای خودت بسازی عزیزم. این فقط تو هستی که قادری اینکار رو انجام بدی. و مسئولیت اینکار با توه.

  4. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 13 اردیبهشت 94), rozaneh (جمعه 25 اسفند 91), مصباح الهدی (دوشنبه 09 اردیبهشت 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    اینکه شما احساستون رو بگید کار درستیه اما بشینید و مجموع رفتاراش رو تحلیل کنید ببینید درگیری ها و مشغله های زندگیش چیه گاهی ما مردها فقط به خاطر فرار از مشکلات موقتمون مثل فشار درس حالا تو هر مقطعی یک رابطه رو شروع می کنیم قبلاً هم توی یکی از پست هام به موضوع مهمی اشاره کردم اونم اینکه مردها دو بعد مهم دارن بعد عاطفی و بعد جنسی. اگر عاشق کسی میشن این بیشتر به بعد عاطفیشون مربوطه و بعد جنسی بعد از ازدواج به بقای بعد عاطفی کمک میکنه. بعد عاطفی ایشون هم با وجود شما تقویت میشه اما اینکه چه عاملی بعد عاطفی ایشون رو به سمت شما کشیده باشد پیدا کرد! فشار درس، فشار تنهایی، فشار زندگی یا نیاز به داشتن همدمی که بتونه به صورت پایدار و طولانی تر روش برای خلا های عاطفی حساب باز کنه آیا ایشون خدمت رفتن؟ شرایط ازدواج رو دارن ؟(مالی ، احساس مسئولیت و تعهدو...) آیا زمانی که به دلیلی بینتون شکر آب میشه ایشون شروع کننده مجدد ارتباط هستن؟ آیا ایشون در شهرستان موقعیت پایدارتری برای زندگی دارند؟ آیا شما واقعا به گزینه رفتن به شهرستان در صورت تمایل ایشون به ازدواج فکر کرده اید ؟ میزان تعهد ایشون رو نسبت به خودتون چقدر ارزیابی می کنید؟
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  6. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 25 اسفند 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    471
    سطح
    9
    Points: 471, Level: 9
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از دوستان عزیزم برای ارسال پاسخها
    در پاسخ به روزنه عزیز باید بگم که این آقا از هر لحاظ موقعیت خوبی برای ازدواج دارند و تنها عامل بازدارنده تا الان فشار درس بوده. همونطور که گفتم من نوروز سال گذشته و در شرایطی که ایشون فشار کاری کمتری داشتند باهاشون آشنا شدم. خوب شاید علت گرایش ایشون به من به قول شما همون فرار از فشار درس و ... بوده. اما بعد از گذشت دو ماه از رابطمون یکدفعه فشار درسی زیاد شد چون باید مقاله اش رو اماده میکرد ویه سری کارهای اینطوری داشت. همزمان توجهش به من کم شده بود. اون تمام روز رو تا آخر شب توی دانشگاه سپری میکرد. من دچار سردگمی شده بودم که این بی توجهی به دلیل علاقه کمه یا بدلیل فشار زیاد کار؟؟؟ هربار که در این مورد صحبت کردیم اون گفت که بیشتر از این تمیتونه انرژی بذاره و من باید شرایطش رو درک کنم. هربار که حرفمون شد اون پیش قدم میشد. بعد از قطع رابطمون هم اون خواست که همدیگرو ببینیم و پافشاری کرد. برای تولدم هم خودش پیشنهاد داد که همدیگرو ببینیم!! اما همزمان شرایطی پیش اومد که باید تا شب عید پیش دفاع میکرد، و این موضوع بیرون رفتن کنسل شد!! حالا هم تا آخر عید سفر هست به همراه خانواده اش. خوب من الانم نمیدونم. فکر میکنم اگه با این حالت بیخیال این ماجرا بشم بعدا پشیمون میشم. از طرفی با آدمی که خودش قرار میذاره خودش کنسل میکنه چطوری حرف بزنم؟؟؟

  8. #5
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 اسفند 93 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    224
    امتیاز
    2,769
    سطح
    32
    Points: 2,769, Level: 32
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    92

    تشکرشده 345 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    فکر کنم اگر در مورد رابطه تون بیشتر توضیح بدین و اینکه در چ حدی بوده و شرایطش چی بوده دوستان بهتر می تونن راهنمایی کنن

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    مجدد حرفاتونو خوندم نمی دونم حسم درسته یا نه اما حس میکنم ایشون رابطه شون فقط با شما نیست شاید کاملا اشتباه میکنم اما از دوباره خوندن حرفاتون و تجربه ام همچین چیزی دستگیرم شده به هر حال دلتونو بد نگیرین ولی سعی کنین بفهمین جایگاهتونو تو زندگیش! این ارزیابی به عهده خودتونه کار ساده ای نیست اما رابطه ای که بوجود امده و طول کشیده رو یا باید منطقی کرد یا در صورتی که به آدمی ضرر میرسونه کم کم رها کرد شما به بعضی از سوالاتم پاسخ ندادید سعی کنید در مورد ایشون بیشتر اطلاعات کسب کنید چون ایشون شروع کننده مجدد رابطه در مواقع بحران هستند وابستگیشون به شما حس میشه اما نوع وابستگی مهمه و اونم خیلی مهم. دو نوع وابستگی داریم وابستگی منطقی و و ابستگی افراطی . وابستگی افراطی در مواردی به جنون و رفتارهای غیر قابل پیش بینی ختم میشه. اما وابستگی ایشون به شما محرزه. سعی کنید روابطتونو کمتر کنید و عکس العملاشو تحلیل کنید ببینید تحلیل رفتارهاش با نگاه منطقی واقعاً مهمه. آیا ایشون الان تز دکتراشونو دفاع کردن و درسشون تمام شده ؟ آیا هنوز هم بامسائل درسی و مقاله ای درگیرن؟الان دغدغه فکری ایشون چیه که به نظرتون باعث کم توجهیش بشه؟
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    471
    سطح
    9
    Points: 471, Level: 9
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من واقعا سپاسگزارم از دوستان
    راستش رابطه ما همین چیزی بود که توضیح دادم،اوایل خیلی باهم بودیم، هرروز باهم حرف میزدیم و هفته ای حداقل یک بار همدیگرو میدیدیم، اوایل اون خیلی دلش میخواست که بیشتر باهم باشیم. یکبار باهم به محل کارش رفتیم. اون دوست داشت که باهاش به دانشگاهی که تدریس میکنه هم برم. من به دو دلیل خیلی وقتها این دیدارها رو به وقت دیگه ای موکول میکردم یکی اینکه هنوز در مورد اون اطمینان نداشتم و دلم میخواست که رابطه تحت کنترلم باشه و دوم اینکه من خودم همزمان درس میخونم و کار میکنم و خوب من هم محدودیتهای زمانی خودم رو دارم. اما به یکباره با زیاد شدن کارهاش، توجهش خیلی کم شد. یه جوری شده بود که اگه من چیزی نمیگفتم حتی دو هفته یکبار هم همدیگرو نمیدیدیم. من از طرفی میدیدم که خیلی سرش شلوغه و از طرفی فکر میکردم که هفته ای دو یا سه ساعت باهم بودن ضرری به اون نمیزنه واسه همین هم فکر کردم شاید حوصلش سر رفته یا به هر دلیل دیگه ای این رابطه براش جذاب نیست. اما هربار که میدید من دلخورم یه جوری از دلم درمیاورد. اینطوری شد که من همش گیج موندم. چیزی که دلم میخواد از شما بشنوم اینه که چطوری یه بحث جدی که باعث دلخوری نشه و من بتونم حرفام رو بهش بزنم شروع کنم؟ چی بپرسم که بدونم جایگاهم پیش اون چیه؟ چطوری میتونم بفهمم که چه فکری در مورد من میکنه؟

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    471
    سطح
    9
    Points: 471, Level: 9
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در ضمن فراموش کردم که پاسخ سوالها رو بدم. نه ایشون از تز دکترا دفاع نکردن. اما باید تا پیش از عید پیش دفاع میکرد که دو- سه روز پیش انجام شد و از الان تا دو- سه ماه آینده تنها درگیری دفاع خواهد بود که واضح هست انرژی زیادی میخواد.

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    در دوره دکترا فشار کار بویژه استرس دفاع شدیده. الان در مورد احساساتتون صحبت کنید نتیجه نمیگیرید و اونم ممکنه طاقچه بالا بذاره بعدش. اگه نظر من را به عنوان کسی که مو سپیده این میدون شده (البته الان توبه کرده و سرش تو زندگی خودشه) بخوای بدونی راه حلت اینه: بهش بیتوجهی کن و خیلی در دسترسش نباش تا دفاع کنه. اگه این مدت خوب احساس کنه که شما موجود به راحت دردسترسی نیستید و علاقه مندم باشه بعد اتمام درسش بلافاصله میاد سراغتون و اگر نیومد یعنی واسه ازدواج نمیخواسته شما را. به هر حال گفتنش اونم الان یعنی تمام کردن رابطه ازطرف ایشون
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  13. 6 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    rozaneh (شنبه 26 اسفند 91), sanjab (یکشنبه 27 اسفند 91), sara.s (شنبه 26 اسفند 91), she (شنبه 26 اسفند 91), میشل (شنبه 26 اسفند 91), سنجاب بازیگوش (شنبه 26 اسفند 91)

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Niloofar92 نمایش پست ها
    من واقعا سپاسگزارم از دوستان
    راستش رابطه ما همین چیزی بود که توضیح دادم،اوایل خیلی باهم بودیم، هرروز باهم حرف میزدیم و هفته ای حداقل یک بار همدیگرو میدیدیم، اوایل اون خیلی دلش میخواست که بیشتر باهم باشیم. یکبار باهم به محل کارش رفتیم. اون دوست داشت که باهاش به دانشگاهی که تدریس میکنه هم برم. من به دو دلیل خیلی وقتها این دیدارها رو به وقت دیگه ای موکول میکردم یکی اینکه هنوز در مورد اون اطمینان نداشتم و دلم میخواست که رابطه تحت کنترلم باشه و دوم اینکه من خودم همزمان درس میخونم و کار میکنم و خوب من هم محدودیتهای زمانی خودم رو دارم. اما به یکباره با زیاد شدن کارهاش، توجهش خیلی کم شد. یه جوری شده بود که اگه من چیزی نمیگفتم حتی دو هفته یکبار هم همدیگرو نمیدیدیم. من از طرفی میدیدم که خیلی سرش شلوغه و از طرفی فکر میکردم که هفته ای دو یا سه ساعت باهم بودن ضرری به اون نمیزنه واسه همین هم فکر کردم شاید حوصلش سر رفته یا به هر دلیل دیگه ای این رابطه براش جذاب نیست. اما هربار که میدید من دلخورم یه جوری از دلم درمیاورد. اینطوری شد که من همش گیج موندم. چیزی که دلم میخواد از شما بشنوم اینه که چطوری یه بحث جدی که باعث دلخوری نشه و من بتونم حرفام رو بهش بزنم شروع کنم؟ چی بپرسم که بدونم جایگاهم پیش اون چیه؟ چطوری میتونم بفهمم که چه فکری در مورد من میکنه؟
    سلام .
    اول اینکه من با نظر جناب کامروا موافقم.چون مشغله درسی نمیگذاره ایشون بتونه در مورد شما و انتخاب شما تصمیم درستی بگیره و شاید ناشی از فشار حتی زیر بار نره(فشار تحصیلیش). اما در مورد سوالتون می تونید با ایشون برید بیرون مثلا یک پارک که بچه ها در حال بازی هستند صحبت را در مورد زندگی و بچه ها و آینده و هدف شروع کنید و صحبت رو به سمت اینکه دوست داره همسر آینده اش چه معیارایی داشته باشه و... بکشونید بپرسید آیا شما دارای اون معیارها هستید گاهی لازمه آدم کمی رک باشه و حرف دلشو نه مستقیم ولی بزنه .بپرسید خانواده شما رو چطور ارزیابی میکنه سوالها گاهی بهتره با نرمی اما شفاف مطرح بشه سعی کنید به توصیه دوستمون کامروا عمل کنید نتیجه میده تجربه شخصی من هم تایید میکنه.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  15. 4 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    sanjab (یکشنبه 27 اسفند 91), کامران (یکشنبه 27 اسفند 91), میشل (شنبه 26 اسفند 91), سنجاب بازیگوش (شنبه 26 اسفند 91)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.