به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh نیاز به راهنمایی جدی و اصولی دارم خیلی به هم ریخته ام.

    سلام دوستان عزیز.نمیدونم مشکلات قبلی منو یادتون هست یا نه با توجه به اینکه مطالب قبلی حذف شدن.من 4 ساله که ازدواج کردم و یک دختر 10 ماه دارم.شوهرم 33 سال و خودم 28 و هردو تحصیلکرده و تقریبا در یک سطحیم.مشکل من با شوهرم اینه که اون و خونوادش یه غرور کاذب و خودبرتربینی دارن.از اولی که اومدن خواستگاری چون از فامیلای دور بودن و آوازه ی ادب و شخصیتشون رو همه شنیده بودن پدر و مادر من با گذاشتن اندک شرطی اونارو پذیرفتن.چون پدر ومادرم آدمای ساده و مهربونی هستن و ملاکشون پول و مقام نبود من هم همینطور.توی همه ی مقدماتت عروسی و نامزدی ما کوتاه اومدیم و با اینکه من مثل همه ی دخترا آرزوی بهترین جشن و ... داشتم و حق خودم میدونستم و از خیلی دخترای فامیل بهتر و تحصیلکرده ترم اما از همه ی اونا مراسم و بقیه مقدماتم ساده تر بود .من قید همه اینارو زدم با وجود حرف و حدیث زیادی که فامیل میزدن به امید اینکه این همون آدمیه که منتظرش بودم پاک،نجیب،منطقی و مذهبی.اما بعد ازدواج کم کم فهمیدم خونواده ی همسرم و خودش میخوان بر من حاکم باشن میخوان همه تصمیمات رو در مورد زندگی من خودشون بگیرن و شوهرم بدون هیچ توجه و مشورتی با من کاراشو انجام میداد خیلی چیزارو از من مخفی میکرد و بعدا یا خودم میفهمیدم یا از زبون خونوادش میشنیدم.مثلا تمام کادوهای عروسیمونو قرار شد توی یه حسابی سرمایه کنه بعدا فهمیدم که نکرده و همش به من دروغ گفته.همسرم فکر کرده بود همه ی کوتاه اومدنای من و خونوادم وظیفمونه و همیشه میتونه حرف و نظر خودشو اعمال کنه .حتی موقعی که زایمان کردم به خاطر اینکه مامانم برای پرستاری بهتر از من منو به خونه خودشون برد شوهرم و خونوادش تا یک هفته سراغی از من نگرفتن برای اینکه اونا میخواستن من خونه خودم باشم تا همه امور رو توی دست بگیرن.الان که دارم مینویسم دلم میخواد از ته دل داد بزنم وبگه خدا این حق من نبود اینهمه رنج خودم وخونوادم.خلاصه با همه ی خوبیها و بدیهاش ساخنم تا حالا اما دیگه نمیتونم اینهمه توجهش به خونوادش و بی توجهی به من رو تحمل کنم حتی وجود دخترم هم با اینکه خیلی دوسش داره شوهرم رو وابسته به من و خونه نکرد هنوزم تا بیکار میشه اول به خونه ی پدرش سر میزنه و کاراشونو انجام میده اما اگه من یا پدر ومادرم کاری داشته باشیم با چند بار گفتن شاید انجام بده.بخدا من آدم کم صبری نیستم اما خودمو لایق اینهمه نادیده گرفته شدن توی زندگی مشترک نمیدونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ania تشکرکرده است .

    rozaneh (پنجشنبه 24 اسفند 91)

  3. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    جمعه 29 شهریور 92 [ 20:28]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    83
    امتیاز
    982
    سطح
    16
    Points: 982, Level: 16
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    121

    تشکرشده 135 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دروود
    دوست خوب بهتره یکمی به اعصابت مسلط بشی . گفتن این حرفها اینجا باعث تخلیه شدنت از لحاظ روحی و روانی می شه.
    به خاطر دخترت هم که شده خیلی کار خوبی کردی که مشکلت رو اینجا بیان کردی تا صحبت های بچه ها رو بشنوی.
    راستش من زیاد نمی تونم کمکت کنم. فقط اگه میشه خودتو با کارایی به جز کار خونه و شوهر و بچه داری مشغول کن که حداقل این مشکلات برات کم رنگ تر بشه. مثل رفتن به ورزش .
    اگه می تونی با شوهرت با لحن مهربون و زنونه البته موقش زمانی که شوهرت سر حاله صحبت کن و خواسته هاتو بگو . بهش بگو که با هم تصمیم های زندگیمون رو بگیرم تصمیم گرفتن با خودمون باشه ولی به نظر بقیه احترام بگذاریم و گوش هم بدیم اگه خوب بود در تصمیماتمون از نظراتشون استفاده کنیم.
    ازش بخواه به کارایی که می خوای برات انجام بده همین طور که تو به موقع انجام می دهی اونم انجام بده.
    تنها راه حلش اینکه یا خودت باهاش صحیت کنی یا برید پیش مشاور.
    اما خودتو زیاد حساس نکن روی روابطش با خانوادش. زنها به این مسائل خیلی حساس و ریز بینن و این به نفع زوجین نیست. اگه شوهرت بدونه ممکنه بدتر کنه.
    به خدا توکل کن و امید داشته باش.
    بدروود.

  4. کاربر روبرو از پست مفید masom تشکرکرده است .

    rozaneh (پنجشنبه 24 اسفند 91)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    راستش زندگی شما شبیه زندگیه منه اما با این تفاوت که من نقش مرد خونه رو به عهده دارم پس سعی میکنم کمی در باره خصوصیات مردها بگم مردها بعد از ازدواج معمولا بیشتر وابسته به خانواده همسرشون میشن تا خانواده خودشون مگر اینکه به دلایل مالی به خانواده خودشون نیاز داشته باشند یا توی خونه پدر زندگی کنند معمولا فاصله زن ها و شوهرها بعد از بچه دار شدن تغییرات اساسی میکنه و خوب این حداقل تو خونه ما اتفاق افتاد مردها اصلا واسه این ازدواج می کنند که بتونن اون خلا عاطفیشونو پر کنند نه خلا جنسیشونو! اگه بعد از چند سال حس کنن اون خلا عاطفی پر نشده یا زندگی با همسرشون اون جور که فکر میکردن پیش نرفته یا احساس شادی که انتظار داشتن رو حس نکنند سعی میکنند این خلا عاطفی رو به طریق دیگه ای پر کنند بیشتر خانمها بلد نیستن و نمی دونند این خلا عاطفی و درجه اش در شوهرشون چه مقداره و چطور می تونند اون رو پر کنند شاید همسر شما به لحاظ عاطفی در خانواده خودش بیشتر از خانواده شما تامین میشه و همین موضوع باعث اون شکاف که شما رو بهم ریخته شده باشه سعی کنید ببینید چه چیزها و عواملی همسرتونو شاد میکنه و تا جایی که ممکنه بفهمید و درک کنید چرا میره سراغ خانوادش و با کدوم یک از اعضای خانوادش راحتتره و چرا ؟ وقتی بفهمید چه چیزی انگیزش درونی همسرتونه و بتونید اون انگیزش رو خودتون بهش هدیه بدید اوضاع تغییر میکنه

  6. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    toojih (دوشنبه 04 شهریور 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    مردها معمولا وقتی با همسرشون توی کارها مشورت نمی کنند که به دلیلی دلشون از همسرشون گرفته باشه یا ناراحت باشن

  8. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    toojih (دوشنبه 04 شهریور 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام masom جان از راهنماییت ممنونم.
    سلام .roozanehحرفاتون منطقیه شوهرم از لحاظ مالی و عاطفی به خونوادش وابسته است و اونا خیلی حمایتش میکنن.به تازگی به کمک اونا خونه خریدیم اما واقعا این دلیل موجهی هست که منو همسرم دائم در خدمت اونا باشیم البته من که نه بیشتر همسرم در اختیار اوناست.یعنی چون من و خونوادم منفعت مالی براش نداریم باید کنار گذاشته بشیم.من خیلی مردهارو دیدم که عین حرف شما بعد از ازدواج همش با خونواده زنشون هستن.اما چرا شوهر من اینطور نیست؟؟؟؟خونواده من هم بهش محبت میکنن همین امروز دوباره دعوامون شد برای اینکه با داداشش رفته رنگ اتاق خونه ای که جدید خریدیم انتخاب کرده اتاق بچم بود من میخواستم انتخاب کنم من هم خیلی عصبانی شدم و مثل همیشه به جای اینکه گله کنم ازش فقط گریه کردم و با صدای بلند باهاش حرف زدم .میگه من نمیدونستم تو باید بگی حالا بیا باهم بریم من هم نرفتم و نشستم یک ساعت برای خودم گریه کردم.باور کنید اونم بعد ازازدواج منو از خودش رنجونده که نتونستم هیچوقت یک زن مهربون و ایده آل باشم.شما جای من بودین چیکار میکردین؟

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    ببینید من دو تا احتمال میدم
    1. ایشون از روی عمد به شما بی توجهی می کنند
    2. عمدی در کار نیست و خوب بعضی از مردها اینگونه اند
    مورد دوم خوب در مورد بعضی از مردها صادقه یعنی فکر نمی کنند موضوعاتی که به نظر خانمها واقعا اهمیت داره مهم باشه
    اما اگه مورد اول درست باشه باید دلیل این کارشون رو پیدا کرد !
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  11. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    barani (جمعه 02 فروردین 92), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 اسفند 91)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    راستش خود من نیز بعضی اوقات به دلایلی دوست نداشتم زیاد با خانواده همسرم باشم یکیش اینکه حس می کردم یه جورایی رفتارهاشون باعث دخالت تو زندگیم میشد و خوب این با اون استقلالی که برای زندگیم می خواستم جور در نمیامد خوب البته فقط یک حسه. دیگه اینکه گاهاً کاراشون و برنامه ریزی هاشون برنامه ها و اولویت ها زندگی منو بهم میریخت و من دوست نداشتم مثل اونا فکر کنم و رفتار کنم یا اون جایی که اونا دوست دارن برم ترجیح می دادم حرف خودم باشه (گرچه شاید اشتباهه) ولی این خصوصیت بعضی مردهاست . به هر حال شما با زندگی در یک خونه مستقل کم کم باید طوری رفتار کنید که رابطه ایشون با خانوادش به حد تعادل برسه و از اون زیاده روی کاسته بشه . به خدا توکل کنید و دعا و نیایش یادتون نره دعا حداقل چیزی که داره به آدم آرامش میده.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  13. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    barani (جمعه 02 فروردین 92), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 24 اسفند 91)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    راستش خود من نیز بعضی اوقات به دلایلی دوست نداشتم زیاد با خانواده همسرم باشم یکیش اینکه حس می کردم یه جورایی رفتارهاشون باعث دخالت تو زندگیم میشد و خوب این با اون استقلالی که برای زندگیم می خواستم جور در نمیامد خوب البته فقط یک حسه. دیگه اینکه گاهاً کاراشون و برنامه ریزی هاشون برنامه ها و اولویت ها زندگی منو بهم میریخت و من دوست نداشتم مثل اونا فکر کنم و رفتار کنم یا اون جایی که اونا دوست دارن برم ترجیح می دادم حرف خودم باشه (گرچه شاید اشتباهه) ولی این خصوصیت بعضی مردهاست . به هر حال شما با زندگی در یک خونه مستقل کم کم باید طوری رفتار کنید که رابطه ایشون با خانوادش به حد تعادل برسه و از اون زیاده روی کاسته بشه . به خدا توکل کنید و دعا و نیایش یادتون نره دعا حداقل چیزی که داره به آدم آرامش میده.
    سلام masom جان از راهنماییت ممنونم.سلام .roozanehحرفاتون منطقیه شوهرم از لحاظ مالی و عاطفی به خونوادش وابسته است و اونا خیلی حمایتش میکنن.به تازگی به کمک اونا خونه خریدیم اما واقعا این دلیل موجهی هست که منو همسرم دائم در خدمت اونا باشیم البته من که نه بیشتر همسرم در اختیار اوناست.یعنی چون من و خونوادم منفعت مالی براش نداریم باید کنار گذاشته بشیم.من خیلی مردهارو دیدم که عین حرف شما بعد از ازدواج همش با خونواده زنشون هستن.اما چرا شوهر من اینطور نیست؟؟؟؟خونواده من هم بهش محبت میکنن همین امروز دوباره دعوامون شد برای اینکه با داداشش رفته رنگ اتاق خونه ای که جدید خریدیم انتخاب کرده اتاق بچم بود من میخواستم انتخاب کنم من هم خیلی عصبانی شدم و مثل همیشه به جای اینکه گله کنم ازش فقط گریه کردم و با صدای بلند باهاش حرف زدم .میگه من نمیدونستم تو باید بگی حالا بیا باهم بریم من هم نرفتم و نشستم یک ساعت برای خودم گریه کردم.باور کنید اونم بعد ازازدواج منو از خودش رنجونده که نتونستم هیچوقت یک زن مهربون و ایده آل باشم.شما جای من بودین چیکار میکردین؟

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام masom جان از راهنماییت ممنونم.سلام .roozanehحرفاتون منطقیه شوهرم از لحاظ مالی و عاطفی به خونوادش وابسته است و اونا خیلی حمایتش میکنن.به تازگی به کمک اونا خونه خریدیم اما واقعا این دلیل موجهی هست که منو همسرم دائم در خدمت اونا باشیم البته من که نه بیشتر همسرم در اختیار اوناست.یعنی چون من و خونوادم منفعت مالی براش نداریم باید کنار گذاشته بشیم.من خیلی مردهارو دیدم که عین حرف شما بعد از ازدواج همش با خونواده زنشون هستن.اما چرا شوهر من اینطور نیست؟؟؟؟خونواده من هم بهش محبت میکنن همین امروز دوباره دعوامون شد برای اینکه با داداشش رفته رنگ اتاق خونه ای که جدید خریدیم انتخاب کرده اتاق بچم بود من میخواستم انتخاب کنم من هم خیلی عصبانی شدم و مثل همیشه به جای اینکه گله کنم ازش فقط گریه کردم و با صدای بلند باهاش حرف زدم .میگه من نمیدونستم تو باید بگی حالا بیا باهم بریم من هم نرفتم و نشستم یک ساعت برای خودم گریه کردم.باور کنید اونم بعد ازازدواج منو از خودش رنجونده که نتونستم هیچوقت یک زن مهربون و ایده آل باشم.شما جای من بودین چیکار میکردین؟

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام انیای عزیز

    چرا انقدر ناراحتی و دلت پره ؟

    ببین بیشتر از مرد اونیکه عامل گرمی و محبت تو خونه است زنه نه مرد

    هیچ وقت با داد و فریاد نمیتونی اینو بهش یاد بدی که نظر من هم مهمه چون تو حس اقتدار اونو زیر سوال میبری و اون بیشتر نادیدت میگیره

    از ظرافت های زنانه ات و گرمی برای نزدیک شدن بهش استفاده کن و بهش بفهمون که چقدر دوسش داری و بعد حرفات رو خاسته هات رو براش مرور کن

    درک میکنم که با این کاراش چقدر اذیت میشی اما رابطه دو طرفه مثل یه ساختمونه بنای اصلیش تویی طرح ها و رنگای قشنگ بهش بزن

    خونه رو براش دلنشین و خواستنی کن کم نیار .مقاوم باش بگو که میخام زندگیمو بسازم روی روبطت بیشتر کار کن و حساسیتت رو به رابطش با خانوادش کم کن و بروش نیار اصلا بهش نگو که چرا خیلی به اونا سر میزنه و به این طرف نمیرسه تو ازین طرف ترازو کفه هاش رو به تعادل برسون .

    مردها ساده ان به این سختی نیس که حرفتو بفهمونی

    اصلا همسرتو دوس داری؟ چقدر به خواسته هاش فکر میکنی؟

    اما نکته دیگه اینکه استقلال مالی برا مرد خیلی مهمه در غیر این صورت عنان زندگی می افته دست این و اون ...چرا همسرت از نظر مالی به اونا وابستست؟

  17. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    Linus (پنجشنبه 24 اسفند 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داشتن چه معیارهایی بر اساس اصول اولیه لازم است تا بعد از ادواج اختلافات رو حل کرد ؟
    توسط reza_ss در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 مرداد 90, 00:21
  2. اصول منطقي منت کشي!
    توسط setareh در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 87, 17:33
  3. برقراری روابط انسانی و اصول ارتباطات ...
    توسط 108 در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 دی 86, 11:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.