خانواده من و همسرم هر دو شهرستان هستن. ما تهرانیم. خانواده من تعطیلات عید رو میان تهران. بعد ما دوتا میریم شهرستان پیش خانواده اون!
هم موقع تحویل سال هم برای عید دیدنی های بعدش.
.
خب معلومه که به من خوش نمی گذره. هر دو سال اینطوری بوده و الان سال سوم هستش.
.
می خوام امسال دیگه حداقل موقع سال تحویل خونه خودمون باشیم ولی شوهرم میگه من مَردم و باید سر سفره بابام باشم چون احساس امنیت می کنم و احساس می کنم پشتوانه دارم...
.
حالا اینکه باباش چطور آدمیه و اینکه ... خدایا! کاش واقعن یه ذره پشتوانه بود ما اینقدر سختی نمی کشیدیم!
.
نمی دونم چطوری باید به شوهرم بگم که قبول کنه. مامانم میگه حرفی نزن، خودتو سبک نکن. اون که به هر حال قبول نمی کنه. دعوا راه ننداز.
.
من یه کم هم خرافاتیم یعنی سر سفره 7سین نمی خوام با ناراحتی و غصه کنار اونا بشینم. تازه باید سفره شون رو هم من بندازم. تخم مرغاشون رو من رنگ کنم ...
.
لحظه سال تحویل می خوام خودمون دوتا باشیم! از 28 ام تعطیلیم. 1 ام بریم شهرستان برای عید دیدنی هاشون. منم پذیرایی شون می کنم. فقط دیرتر بریم. سال تحویل رو نریم.......خدایا من چطری اینو ازش بخوام که قبول کنه ؟! بعدشم منت اش رو سرم نذاره که به حرفم گوش می ده یا تلافی سرم در نیاره و اذیتم نکنه؟ چجوری بگم که خودشم دلش بخواد که بمونیم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)