به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 92 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    331
    سطح
    6
    Points: 331, Level: 6
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من وبچه هام وتنهایی

    سلام اینقدر دلم گرفته که نمیدونم چیکارکنم هیچکی روواسه درد دل ندارم بادوتا بچه دوقلو ویه شوهر بی خیال تنهام.همه چیز خوب بود فقط دردم معتادی شوهرم بودخداخواست ترک کرد اماحالایه دو سه ماهی هست که همش بارفیقاشهمن میمونم ودوتا بچه ده ماهه.توخونه پدرشوهرم زندگی میکنم اصلا با زن باباش رابطه خوبی ندارم بچه دوساله اش هم همش بچه هام رواذیت میکنه شوهرم تا ظهرخوابه بعدبیدارشدنش ناهارش رومیخوره منومیرسونه خونه مامانم ایناتا آخرشب بادوستاشه بعدهم میاددنبالم. وقتی میگم نروبادوستات تهدید میکنه دوباره میکشه. چاره نداهگرم باطر بچه هام مجبورم برم خ مامانم اینا اونام خستهشدن مدام بهم غر میزن تو خونه خودم هم نمیتونم بمونم آخه مجبورم مدام چشمم بهشون باشه واگرنه بچه اونا بچه هام رومیزنه...

  2. 3 کاربر از پست مفید پاکان باران تشکرکرده اند .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91), مسافر زمان (یکشنبه 20 اسفند 91), راحیل خانوم (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ببخشید ببینید من درست فهمیدم:

    شما در خانه پدر شوهرتون زندگی می کنید.
    پدر شوهر شما ازدواج مجددی داشته و شوهرتون زن بابا داره.
    پدرشوهر و همسرش یک فرزند دو ساله دارند.

    لطفا به این سوال ها پاسخ بدید:

    شما و همسرتون چند سالتونه و چقدر وقته ازدواج کردید.
    پدر شوهر شما چند وقته با این خانم ازدواج کرده و این خانم چند سالشه.
    همسر شما چه زمانی به اعتیاد رو آورد، چرا معتاد شد، چقدر معتاد بود، به چه چیزی معتاد بود، چگونه ترک کرد و این اراده خودش بود یا فشار سایرین ؟
    چرا با پدر شوهرتون زندگی می کنید؟ آیا امکان مستقل شدن وجود داره؟
    وضعیت شغلی همسرتون چطوره؟ هزینه زندگی شما چطور تامین میشه، و از نظر مالی چقدر راحت هستید؟

    بزرگترین نگرانی در حال حاضر برای من همین کتک خوردن فرزندان شما از اون بچه دو ساله است که می تونه اثرات بسیار مخربی داشته باشه. این باید به هر قیمتی که شده متوقف بشه.

  4. 7 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    barani (دوشنبه 21 اسفند 91), roze sepid (یکشنبه 12 خرداد 92), sara.s (یکشنبه 20 اسفند 91), ندای درون (یکشنبه 20 اسفند 91), بابک 1369 (چهارشنبه 23 اسفند 91), دریا72 (دوشنبه 30 اردیبهشت 92), راحیل خانوم (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 92 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    331
    سطح
    6
    Points: 331, Level: 6
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آره درست فهمیدید من خودم 23 وشوهرم 27 دوسال ونیمه ازدواج کردیم سال اول خونه اجاره ای داشتیم اما شوهرم ازاونجایی که پول بگیر باباش هست کم آوردیم راستش شوهرم از اون بچه پولدارهای بیکاره که دستش توجیب باباشه موقع خواستگاری قرارشد واسش مغازه بزنن اما نزدن.زن باباش هم یه دو سه سالی هست که زن پدرشوهرم شده.سنش هم یه 46 سالی داره.واقعا خسته شدم شوهرم تریاک میکشید یه 4 سال هست اوایل فشارمیاوردم اما بعدش بی خیال شدم با تولد بچه ها خودش ترک کرد خیلی خوب شده بود اما الان یه مدته فقط با دوستاشه...بخاطر بچه هام نگرانم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید پاکان باران تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پاکان باران نمایش پست ها
    سلام آره درست فهمیدید من خودم 23 وشوهرم 27 دوسال ونیمه ازدواج کردیم سال اول خونه اجاره ای داشتیم اما شوهرم ازاونجایی که پول بگیر باباش هست کم آوردیم راستش شوهرم از اون بچه پولدارهای بیکاره که دستش توجیب باباشه موقع خواستگاری قرارشد واسش مغازه بزنن اما نزدن.زن باباش هم یه دو سه سالی هست که زن پدرشوهرم شده.سنش هم یه 46 سالی داره.واقعا خسته شدم شوهرم تریاک میکشید یه 4 سال هست اوایل فشارمیاوردم اما بعدش بی خیال شدم با تولد بچه ها خودش ترک کرد خیلی خوب شده بود اما الان یه مدته فقط با دوستاشه...بخاطر بچه هام نگرانم.
    شما موقع ازدواج از اعتیاد ایشون خبر داشتید؟ اگه بله، چرا جواب مثبت دادید در اون سن پایین؟

    زن بابای ایشون هم که واقعا عجیب بوده بارداری در اون سن و ازدواج و دوباره بچه بزرگ کردن و این حرف ها. شما در اولین اولویت باید جدا از این زوج جوان زندگی کنید که هم برای خودتون و هم برای فرزندانتون شرایط بسیار آرام تری رو فراهم می کنه. شما لازمه یک صحبت جدی هم با همسرتون درباره وضعیت اشتغالش داشته باشید.

    همسرتون به نظر میاد مشکلات اساسی داره از اعتیادش گرفته تا رفیق بازی های فعلی و تهدید کردن شما به اعتیاد و عدم علاقه به کار. ایشون نیاز به روانشناس داره.

    مادر همسرتون کجاست؟ از چه زمانی همسرتون بدون مادرش زندگی کرده؟ الان چکار می کنه؟
    شما سه تا از فاکتورهای مثبت همسرتون رو بگید.
    آیا ایشون خواهر و برادر دارند؟ اونها چکار می کنند و چکاره هستند؟
    وضع تحصیلات همسرتون چطوره؟
    پدر ایشون چطور آدمی است؟ آیا مشکلات روانی در ایشون می بینید؟

  8. 2 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91), راحیل خانوم (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 92 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    331
    سطح
    6
    Points: 331, Level: 6
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره میدونستم اما مثلا عاشق بودم.خانواده ام هم تا الان چیزی نمیدونن یعنی نذاشتم از مشکلاتم بفهمن.هیچ دوست نزدیکی هم ندارم یعنی دارم اما جرات گفتن مشکلاتم روواسه کسی ندارم والکی خودم روخوشبخت نشون میدم.مادرش 7 سال پیش فوت کرده شوهرم هم دیپلم ردی هستش 3 تاخواهر داره که اونا کاری بهمون ندارن دوتا داداشش هم چندین سال پیش فوت کردن یه داداش دیگه داره که اصلا از من خوشش نمیاد واصلا دوست نداره باباش واسه ماقدمی برداره.باباش هم کاری به کارمون نداره فقط به شدت تحت تاثیر زنش وپسر بزرگسه که اونا هم به فکرمانیستن.متاسفانه همشون هم ازاعتیادش خبرداشتن اماباورتون میشه میگفتن خیلی مهم نیست مهم اینه که فقط تریاک میکشه نه چیز دیگه.نکات مثبتش فقط دست ودلبازی اش هست که هرچیزی,بخوام برام فراهم میکنه همیناوایل دست بزن هم داشت اما خداروشکر الان دیگه نمیزنه. اصلا دلم نمیخواد کسی از شکستم توی زندگی باخبربشه چون همه باازدواجم مخالف بودن.راستش وقتی هم دعوای اساسی میکنیم میگه نمیتونی برو.امامن دوستش دارم تودفترخاطراتش هم که یواشکی خوندم دیدم که نوشته بدون من نمیتونه واز رفتارش بامن پشیمونه اما هیچ وقت ایناروبه زبون نمیاره خیلی مغروره.درمورد مستقل شدن اینقدر بحث کردم التماس کردم فایده ای نداشته.نمیدونم باید چیکارکنم بادوتا بچه واینکه دوستش دارم در ضمن از شکست هم میترسم.

  10. کاربر روبرو از پست مفید پاکان باران تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 92 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    331
    سطح
    6
    Points: 331, Level: 6
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من که خیلی خیلی تنهام تاحالا هم حرفام رو واسه هیچکی نگفته بودم.آخه جلوی همه شوهرم فرشته است ومنم خوشبخت ترین زن دنیا.الکی الکی این سایت رو دیدم.گفتم شاید اینجاحداقل یه گوش واسه شنیدن حرفام داشته باشم اما آدم تنها بازهم تنهاست.مرسی...

  12. 2 کاربر از پست مفید پاکان باران تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 26 اسفند 91), میشل (شنبه 26 اسفند 91)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام باران جان،

    یه مقدار بیشتر از ارتباط دونفریتون بگو.

    چقدر بهش محبت میکنی؟

    تونستی این احساس رو به همسرت منتقل کنی که توی هر شرایطی دوستش داری و میتونه روی کمک تو حساب کنه؟ تا حالا با چه رفتارهایی سعی کردی این احساس رو در همسرت ایجاد کنی؟

    فکر می کنی چرا اینقدر دوست داره با رفیقاش باشه؟ مگه اونها براش چیکار می کنن؟

    تا حالا سعی کردی تو هم همون شرایط رو براش ایجاد کنی تا دلش بخواد بیشتر وقتش رو پیش تو باشه؟




    معمولا وقتی یه نفر دلش نمی خواد وقتش رو با همسرش بگذرونه که وقتی کنار همسرش هست احساسات تلخی رو تجربه کنه.

    مثلا بهش غر بزنه، بهش سرکوفت بزنه.

    خلاصه اینکه حس کنه همسرش از بودنش شاد نیست.

    تو چقدر از این رفتارها داری؟



    نظرت در این مورد چیه که به جای اینکه از ناراحتیت رو از نبود همسرت ابراز کنی، یه مدت فقط از بودنش ابراز شادی کنی.

    مثلا به جای اینکه بگی چرا امشب دیر اومدی، وقتی خونست بیشتر کنارش بشینی و بهش محبت کنی و بهش نشون بدی که چقدر بودنش تو رو شاد می کنه.

    خواهش می کنم با حوصله به سوالام جواب بده عزیزم. اینجوری شرایطت واضح تر میشه و دوستان میتونن بهتر بهت کمک کنن.

  14. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), reihane_b (شنبه 26 اسفند 91), دختر مهربون (شنبه 26 اسفند 91), راحیل خانوم (چهارشنبه 29 خرداد 92), شیدا. (شنبه 26 اسفند 91)

  15. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    باران عزیز،

    شما با خانواده همسرتون توی یک خونه زندگی می کنید یا آپارتمان جدا دارید؟

    شاید بدترین قسمت مساله تون بیکاری و تنبلی همسرتون هست. اگر همسرتون سرکار بره، اعتماد به نفس و غرورش احیا می شه و زندگیتون قشنگ تر می شه.

    مطمئنا همسرت هم از این وضعیت رنج می بره و دلش می خواد زندگی بهتری برای شما فراهم کنه.
    این که تا ظهر می خوابه و بعد شما را می بره پیش مادرت و خودش می ره پیش دوستاش، یه نوع فرار از مشکلات و بستن چشمش بروی واقعیت زندگیتونه.

    بهتر هست که دیگه نری خونه مادرت. بمون خونه، به بچه هات برس، برای خودت و بچه ها و همسرت شام درست کن، به زندگیت برس و سعی کن گرمی را به خونه تون برگردونی. این که نشد زندگی مشترک که شما بری خونه مامانت و آقا هم برن پیش دوستاشون.

    همسرت از بیکاری و بی پولی و علافی خودش شرمنده است و ناراحت. سعی کن برگرده به زندگیتون. از هم دور شدید.
    مراقبت از دوتا کوچولوی 10 ماهه هم سخت هست و هم شیرین!
    نمی شه زیاد به شما ایراد گرفت. اما چاره ای نیست. باید برای حفظ زندگیت تلاش کنی.

  16. 5 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), reihane_b (شنبه 26 اسفند 91), میشل (یکشنبه 27 اسفند 91), دختر مهربون (شنبه 26 اسفند 91), راحیل خانوم (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 خرداد 92 [ 01:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    331
    سطح
    6
    Points: 331, Level: 6
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 19
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 37 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام میشل جان وشیداجان؛ وقتی که عقد کردیم شوهرم ارتباطش باتموم دوستاش روقطع کرد. تاقبل از بدنیااومدن بچه ها خیلی رابطه مون خوب بود فقط مشکل اعتیادش روداشتیم.حتی تو خونه مشترکباپدرش هم بهم سخت نمیگذشت.اما بعداز تولد بچه ها مشکلاتمون زیادشد شوهرم ترک کرد اماهمه چیز بدتر شدنمیتونم از پس نگهداری بچه هام باخونه مشترکی که حتی برای پخت وپز هم باید حواسم به بچه کوچیک اونا باشه بربیام.شوهرم هم اصلا کمکم نمیکنه.خونه نیست حتی شبها اگه بچه ها بیداربشن کمکم نمیکنه بخوابونمشون. بخداقسم تاحالا بهش توهین نکردم.سعی کردم بهش نزدیک بشم حتی بچه ها روبه مامانم اینا سپردم تاباهم گردش بریم دور از نگرانی بچه ها.امااون ترجیح میده با دوستاش باشه.بهش گفتم دوستش دارم خودش میدونه.چون بخ قول خودش واسم کم نمیذاره وهمه چیز,واسمون فراهم میکنه مشکل بیکاریش رونادید میگیره.خانواده اش هم چون اعتقادات شدید مذهبی دارهن بامن میونه خوبی ندارن که کمکم کنن.نه اینکه من مذهبی نباشم اما اونا خیلی معتقدن...

  18. کاربر روبرو از پست مفید پاکان باران تشکرکرده است .

    میشل (یکشنبه 27 اسفند 91)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    وقتی که هم او تو رو دوست داره وهم شما اون رو،خودش جای شکر داره واین یعنی مهمترین اصل برای دوام یه زندگی خوب وجود داره.
    اگه میشه یه کم درمورد دوستای همسزت بگو،چه جور آدمایی هست؟
    متاهلن یا مجرد؟

  20. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    میشل (یکشنبه 27 اسفند 91)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: شنبه 23 خرداد 94, 09:20
  2. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 اردیبهشت 93, 18:27
  3. اشنایی قبل ازازدواج وترسهای پسروتهدیدبه مرگ
    توسط matinalone در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 تیر 92, 05:47
  4. +آشنایی با تفاوتهای مرد و زن ..وتاثیر آن در روابط سازنده
    توسط arash11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 آبان 88, 09:27
  5. روشهایی برای تثبیت علاقه وتفاهم درزندگی
    توسط خسته ام در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 اردیبهشت 88, 09:05

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.