سلام دوستان
من این موضوع رو از طرف خانمی می نویسم که خودشون به اینترنت دسترسی ندارن. اینارو نوشته بودن و از من خواهش کردن تایپ کنم اینارو و پاسخ ها رو براشون ببرم. ممنون میشم راهنمایی کنید ایشون رو.
خانمی 32 ساله هستم که 12 ساله ازدواج کردم و دو بچه دارم. از زمانی که نامزد کردم متوجه تعصب زیاد نامزدم شدم. اما اون رو به حساب دوست داشتن و غیرتی بودن گذاشتم. بعد از اینکه ازدواج کردیم هم این قضیه همچنان ادامه پیدا کرد و سخت گیری های اون بیشتر روی آرایش نکردن و تنها از خونه بیرون اومدن بود که البته من هم گوش می دادم. بعد از مدتی بچه دار شدم و با خوبی ها و بدیها و سخت گیریهاش هم می ساختم . اما انگار اون روز به روز بدتر می شد. دست بزن پیدا کرده بود و با کوچکترین موضوعی منو ب باد کتک می گرفت .
مثلا اگه اس ام اس ناشناسی براش می اومد منو تا حد مرگ می زد که این اس ام اس برای من اومده . در حالی که برای من نبود. یعنی من اصلا گوشی و خط و حتی توی خونه ام تلفن هم نداشتم. یعنی اصلا اجازه نمی داد که داشته باشم . من هم با توجه به این که حساس بود اصلا تقاضای داشتنش هم نمی کردم. به مرور انگیزه کارشو هم از دست داد و چون شغلش آزاد بود خیلی کم سر کار می رفت. یه مدت با هم شدیدا دعوامون شد و بچه هامو برداشتم و تصمیم به طلاق گرفتم. بعد از مدتی کشمکش به خونه برگشتم.
به این شرط که به دکتر مراجعه کنه. با هم پیش روانشناس رفتیم و روانشناس تشخیص بیماری پارانوئئد رو داد. دارو داد. یه ماهی به زور دارو ها رو استفاده کردو بعد گفت که تو قصدت معتاد کردن منه و باز نخورد.
روز به روز بدتر میشد. بعد از چند سال دوباره تصمیم به جدایی گرفتم. اما بازهم به خاطر بچه ام کوتاه اومدم و به دکتر مراجعه کردم. به اجبار با خودم همراهش کردم. مدتی رفتیم و اومدیم آخر دکتر آب پاکی رو ریخت رو دستم. گفت ایشون بیماری پارانوئید داره و زندگی کردن باهاش خطرناکه به شدت. حتی ممکنه شبی ، نیمه شبی بلایی سرت بیاره . تهمت های زیادی بهم زده . امیدوارم خدا ازش نگذره . من نمازخون و قرآن خون هستم . اما اون نمی خونه . به من هم میگه که به خاطر پنهون کردن و بی گناه نشون دادن خودم اینکارو می کنم. من حتی با کسی سلام و علیک هم ندارم.
شاید بخندید. اما از کلی دعانویس هم کمک گرفتم. گفتن جن تو روحش حلول کرده . اما پیشنهادات اونا هم کاری نکرد.
حالا نمی دونم چیکار کنم ! باید طلاق بگیرم. اینو دکتر بهم گفته که جون خودم و دخترام در خطره . از طرفی نمی دونم با بچه هام چیکار کنم ؟ آیا دادگاه اونا رو به من میده ؟ بعدش بچه هام چی میشن ؟ هر چی هم که باشه پدرشونه . چند وقت که نیست بهونه گیرش میشن. هرچند که الان هم می زندشون و محبتی نمی کنه بهشون. از طرفی نمی دونم با مشکل مالی چیکار کنم ؟ خودم تحصیل دانشگاهی ندارم که . می تونم کار پیدا کنم ؟ پولی در بساط ندارم . با حقوقی که بگیرم می تونم زندگیمو خرج بچه هام که مدرسه ای هستن رو در بیارم ؟ ساعت کاری ها بالاست. بچه هام می تونن تو خونه بمونن تا من برگردم؟ تا حالا شاغل نبودم. مردم به زن مطلقه چطور نگاه می کنن؟ اگه طلاق نگیرم چی ؟ کسی دیده این بیماری در کسی بوده باشه و خوب بشه ؟ البته این آقا اصلا و اصلا و اصلا اهل خوردن دارو نیست. کسی وضعیت مشابه منو داشته که کمکم کنه ؟ چیکار کرده تو این وضعیت ؟ بهترین راه برام چیه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)