اول اینکه همسر من پدری داره که اخلاق ظاهرن تندی داره. مادرش اونو از بچگی از دعواهای باباش ترسونده. مادرش هم از ترس باباش به اون دروغ میگه. شوهر من هم عادت کرده که دائما دروغ های کوچیک بگه. "چاخان" ! برای فرار از موقعیت دعوا. برای فرار از توضیح دادن یا نهایتن از روی عادت. دوم اینکه همسر من چون میخواد آدم خوبی باشه نمی تونه بگه "نه" ! نه به مادرش، نه به دوستش و نه به دختری که بهش گیر داده و مزاحم میشه. نمی تونه حد و مرز زندگیش رو حفظ کنه. برای اینکه ادم ها رو ناراحت نکنه. محکم نیست با دیگران. هر کسی اگه اراده کنه می تونه بیاد و زندگیمون رو بهم بریزه.هر کسی.خواهش می کنم به من بگید باید چه کار کنم؟ این دروغ ها بی اعتمادم می کنه. جلوی خوانواده ام هم با دروغ هاش بی اعتبار شده. از این که فکر می کنم بی اراده است و منو هم مجبور می کنه به خواسته های دیگران عمل کنم که نه من راضیم و نه خودش.حالا هم این دختره. گوشیش رو خاموش می کنه چون نمی تونه بهش بگه زنگ نزن! چه کار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)