به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    Unhappy از اینهمه دعوا با همسرم به ستوه اومدم .کمک

    سلام اعضای محترم.

    بعد از تغییرات اخیر تالار، پسورد این کاربری برای من ارسال شد(شمیم الزهرا1 دیگه نیست)
    بنده با کاربری شمیم الزهرا1 پستی به نام ناتوانی در برقراری تعادل بین همسر و مادرم زدم، که دو تا از عزیزان به من پاسخ دادند.که صد افسوس که من نمیدونستم دیگه این پست موقع تغییرات حذف میشه و هیچ کپی از حرفاشون برنداشتم و از این دو عزیز هم معذرت میخوام.
    تا جایی که در خاطر دارم پاسخ اول با این مضمون بود که رضایت همه رو نمیشه جلب کرد و این رفتاری منفعالنست.که قطعا درسته و بنده هم متاسفانه این اشکال را قبل ازدواج نیز داشتم.اما در قبال دوست و فامیل و... این رفتار اشتباه است.اما رضایت همسر و مادر وظیفه شرعی من هم تلقی میشه.
    دوست دوم فرموده بودند که تایپیک اول من با نام تفاوت های اعتقادی من و همسرم ایا حل شده؟ نه متاسفانه اصلا حل نشده اما با گذشت این مدت من پذیرفتم که حرفهای همسرم قبل ازدواج و رفتارهاشونو فراموش کنم و بپذیرم که اعتقادات فعلی ایشون همینه و من باید باهاش کنار بیام.البته در این بین من به ایشون نسبت به اوایل ازدواج خیلی شبیه تر شدم اما ایشون تغییری نکردند(بنده کمتر به مسائل عتقادی الان بها میدم متاسفانه)، و الان این موضوع البته تا زمانی که نخوایم بچه ای بیاریم برای من مسئله ای نیست.و این کاربر محترم گفتن چرا دقیق توضیح نمیدین که من نمیدونستم باید چطوری اینهمه مطلب رو کاملتر بگم و لطفا ازم سوال بپرسین تا ذهنم باز شه.

    سعی میکنم کامتر از ابتدا بگم
    من 1ساله خونه خودم هستم و 1سالو سه ماه در عقد بودیم.21 سالمه و ترم اخر مهندسی صنایع و همسرم 28 ساله و لیسانس عمران و شاغل هستن.
    من خانواده کم جمعیت و نسبتا مذهبی و تحصیل کرده دارم و از نظر مادی مشکلی نداریم (پدرم بعد ازینکه به خونه خودمون رفتیم برای من ماشین بهتری خریدن و خونه ای خیلی خوب به نامم خریدن که تا دوماه دیگه اونجا میریم چون همسرم خونه نداشتن)و ایشون خانواده پر جمعیت با پدرو مادری مذهبی اما متاسفانه به جز یک خواهرشون بقیه بچه ها کمتر به مسائل اعتقادی اهمیت میدن و از نظر مادی کاملا متوسط (البته قبل ازدواج اینطور نشون نمیدادن) و خانواده ای تحصیل کرده و بسیار محترم هستن.

    همسر من پسر بزرگ و فرزند چهارمن و من فرزند سوم و اخر و تک دختر هستم.
    ازدواج کاملا سنتی بود.مادرو پدرم در سفری با خواهر و شوهر خواهر همسرم اشنا میشن و بعد به خواستگاری من میان.
    مشاوره قبل ازدواج به من گفت که این اقا شخصیتی متکبر و خود رای دارن و موافق ازدواج نبودن.اما نمیدونم چرا من به شدت رام ایشون بودم و برام جذاب بودن.
    به هرحال من با خواست خودم ازدواج کردم.
    اوایل اولین اختلافات سر مسائل مذهبی بود. سر نوع مجلس .اینکه اقایون نامحرم از نظر من نباید میومدن به من کادو بدن و داخل مجلس خانمها بشن....
    کم کم به عمق تفاوت فرهنگی رسیدم.زن از نظر ایشون تفاوت زیادی در عمل با مرد نداره.ساعت دوازده شب تنها به من میگفت بیا خونمون(با ماشین خودم) و اصلا باورش نمیشد این کار اشکالی داره.محیط کار اینده من در کارخونه و... هست و خودم اصلا دوست ندارم اما همسرم میگن چرا نباید بری؟مگه چه فرقی داره... خلاصه این تفاوت ها در مهمونی ها ، دوستان همسرم... هم بود که خدارو شکر کم کم برای من کم اهمیت تر شد.

    دومین اختلاف از حساسیت های به نظر من عجیب ایشون با خانواده من شروع شد. ایشون در دوران عقد هفته ای متوسط 5 شب منزل ما بودن و من دو هفته یک بار. این رفت و امد های زیاد ایشون و توقعاتشون کم کم مشکل ساز شد.دوست داشت تمام هفته خانواده من از عصر که میاد خونمون پیشش باشن تا اخر شب که میخوابیم.و این ممکن نبود چون پدر من خیلی مشغله دارن و مادرم همون زمان برای برادرم وسایل میخریدن (من و برادرم باهم تو عقد بودیم و ایشون 6ماه زودتر از من خونشون رفتن) و درگیر کارای برادرم بودن. خلاصه به خانواده من هم خیلی سخت میگذشت که نکاتی که من میگمو رعایت کنن...
    اون زمان ما بسیار دعواهای شدیدی داشتیم بر سر ارتباط با خانواده من،در ابتدا من سکوت میکردم و فقط سعی میکردم با حق دادن بهش ارومش کنم اما کم کم که شدیدتر شد دعواها و بددهنی ایشون شروع شد من فقط گریه میکردم طوری که خیلی لاغر شده بودم و کم غذا میخوردم و از نظر بقیه شبیه افسرده ها بودم.اما یادم نمیاد که من جوابشونو بدم یا مثل ایشونو داد بزنم و فحش بدم.(لازم به ذکره که بسییییییار زود عصبانی میشنو عصبانیتشون خیلی شدیده و هر حرفی رو اون زمان به من میگن و خیلی دیر اروم میشن.یعنی در حدی که هر بار باید یک اتفاقی بیفته تا اروم شن نظیر اینکه من از شدت گریه های چند ساعتم حالم بد بشه...)
    ما هر روز اوضاعمون بدتر میشد تا اینکه ناگهانی ایشون گفتن تا دوماه دیگه ما باید خونمون باشیم و همین طور شد...
    خونه خودمون که رفتیم(اجاره کردیم با وجود اینکه پدرشون خونه اضافی داشتن) هم اوضاع به همین شکل ادامه داشت اما بعد مدتی کم کم من روشمو عوض کردم و مقابله به مثل میکردم.در جواب دادهای ایشون داد میزدم.هر از چندگاهی منم توهین میکردم و بعدش عذاب وجدان میگرفتم اما فکر میکردم این روش بهتره.
    خلاصه دعواهای ما الان نسبت به دوران عقد گرچه کمتره اما من دیگه توان اون زمانو ندارم وبعد هر دعوا تا چند روز حالم بده.
    من تمام تلاشمو برای انجام خواسته های ایشون میکردم اما هیچوقت راضی نبودن و همیشه میگفتن زن باید مطیع کامل باشه.تو جایگاه خودتو نمیشناسی تو زندگی.زن که نباید اینطور تصمیم بگیره..تو زنای مردمو ندیدی که چه طوری هستن.....

    به حقارتی رسیدم که حتی فکرشم نمیکردم.اما دیگه ازین وضع بریدم.دیگه تحمل شنیدن فحش به خانوادم که برام خیلی عزیزنو ندارم.دیگه نمیتونم تحمل کنم مامان ساده دل من از اومدن همسرم به خونشون اینقدر شاد بشنو مثه پروانه دورش بچرخنو چند مدل غذا درست کنن اما ندونن که همین دامادشون چه فحش ها بهشنون پشت سرشون میده.
    دیگه از سادگی پدرم که هرچی پول داره به پای بچه هاش میریزه اما پدر شوهرم همونی که داررو محکم چسبیده خسته شدم از این همه قدرنشناسی همسرم از اینهمه تحقیری که تو این دوسال شدم خسته شدم.

    من قبول دارم با وجود اینهمه فکر و تلاشی که کردم تا بین خانوادم و همسرم تعادل باشه و سیاست داشته باشم اما بازهم بسیار خامی کردم و خیلی رفتارها و کارهای بهتری باید میکردم اما درمونده شدم و دیگه عقلم به جایی قد نمیده.
    خواهشا کمک کنین.هر سوالی دارین در خدمتم

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    لازم به ذکره که ایشون از همه چی ناراضی هستن.از خانواده خودشون به خصوص از پدرشون،از من، از خانواده من، از جامعه، از نظام، از مراجع تقلید، از احکام دینیاز ... همه از چشم ایشون بدن و ایشون خوب روزگارن

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array

    عزیزم از خانوادت کمک مالی نگیر

    هر چقدر که بیشتر از خوانوادت کمک مالی بگیری شوهرت رو پر توقع تر می کنی. بعدش هم برای اینکه اون ناخودآگاه احساس حقارت می کنه سعی می کنه تلافیش رو سر تو خالی کنه. هر چی بیشتر از پدرت کمک بگیری شوهرت بیشتر تو رو تحقیر و کوچیک می کنه تا بتونه ضعف خودش رو جبران کنه.
    کاری نکن که به مردانگی اش بربخوره و بخواد سرت تلافی کنه.
    این رو من مطمئن هستم.

    سر مسائل مذهبی گیر نده. از کجا معلوم که واقعن اون درست میگه یا تو؟ مذهب ما با هزارجور تفسیر غلط علماش قاطی شده. اصلن بذار اون اعتقاد خودش رو داشته باشه. چه کارش داری! تعصب تو هیچ چی خوب نیست.

  4. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (چهارشنبه 16 اسفند 91), باران بهاری11 (یکشنبه 06 اسفند 91), شمیم الزهرا (شنبه 05 اسفند 91)

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام she عزیز.
    ممنونم از اینکه پاسخ دادین.
    اون اتفاقا درباره کمک های مالی پدرم اصلا این نظرو نداره و میگه وظیفشونه چون تو هم دخترشونی و اونا هم و پول دارن پس باید مثل پسرهاشون به تو هم بدن.(عرض کردم همیشه حق به جانبن و اصلا احساس حقارتی در کار نیست)ولی باید همینطور که شما تذکر به جا و خوبی دادین بیشتر دقت کنم تا به مردانگیشون برنخوره.و شاید هم جایی خطاهایی ناخواسته کردم که الان نمیدونم و همون ها باعث شده که از چند ماه بعد عقد چنین تحقیرهایی بشم و به قول شما ایشون تلافی کنن.کاش بدونم که چه رفتارهاییم باعث این شده.
    ما تا امروز الحمدلله هیچوقت هیچ مشاجره ای بر سر مسائل مذهبی نداشتیم.من عرض کردم اختلاف نظر داشتیم .من خودخوری میکردم ولی هیچوقت به روش که نمیاوردم .ممکنه در بعضی شرایط اون هم اوایل ازدواج چهرم از حرکات ایشون ناراحت میشد وایشون میفهمید من ازین کارش ناراحتم اما هیچوقت به ایشون امر نکردم حتی برای واجباتشون.چون میدونم چه نتیجه ای داره.واختلافات عقیدتی ما خیلی عمیقه و سر نماز و خمس و ...هم هست.من فقط چند نمونه از تفاوت های ابتدای ازدواجمون رو بیان کردم.
    اینجا برای مباحث اعتقادی نیست.اما خواهشمندم اگر شما در مورد دینتون این نظرو دارین که ممکنه اشتباه باشه.ممکنه اصلا نمازو خدا نگفته باشه. یا در موارد ریزتر شک دارین. ، از منابع معتبر و دقیق تحقیق کنید و با افراد با اطلاعات و عالم صحبت کنید.چون هیچ شک و تردیدی در دستورات خدا نیست.و اگر چنین بود و این دین تحریف شده هست خدا مثل سایر ادیان که وقتی تحریف میشد ،پیامبر بعدی می امد، برای ما هم اقدامی میکردن.کما نقیض این در قرآن امده.
    عذرخواهم اگر بحث انحرافی کردم.

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    چرا کسی نظری نمیذاره؟
    خیلی خستم.حس میکنم یه چیزی درون وجودم کم شده.هیچ حسی بهش ندارم. فقط میخوام خونه نباشه ببینمش.
    کمکم کنین زندگیمو درست کنم.
    الان اوضاع جوری شده که من میخوام همسرم با خانوادم قطع رابطه کنن.چون نمیخوام مادرو پدرم اینقدر بدون اینکه چیزی ازش بدوننو بشناسنش دوسش داشته باشن.
    برم به خانوادم بگم که روی دوم دامادشون چیه؟
    چقدر تایپیک fakhteh1365 و del_khaste69 شبیه من بود و چقدر مخصوصا حس دلخسته مثه منه.
    لطفا این دو عزیز هم به من کمک کنن.
    منتظرتونم دوستان

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خانومی می فهمم چی می گی. امیدوارم کارشناس ها هم بیان و نظر بذارن. ولی اگر می تونی به یه مشاوره ی حضوری هم برو. خیلی فایده اش بیشتره.
    1. نمی خواد رابطه ات رو ا خانواده ات قطع کنی. کمک های مالی اونها رو قطع کن. چیزی به خانواده ات راجع به مشکلاتت نگو.
    2. در مورد تعصب که بهت گفتم : ببین کمتر کتابی می تونی بگی که من نخونده باشم. ولی موضوع این نیست. نمی خوام بحث کنم ولی ببین تو خودت هم قبول داری که مسلمون بودن شرط لازم و کافی بهشت رفتن نیست. حتی فرض می کنم که اینو قبول نداری. مهم الان زندگی توست پس :
    مواظب باش این حس رو به شوهرت ندی که چون اون نماز نمی خونه آدم بدیه و تو چون نماز می خونی آدم خوبی هستی.
    شوهرت رو با معیارهای خودش بسنج. مثلا اگر دزدی رو بد می دونه اگه آزار و اذیت رو بد می دونه اگه دروغ رو بد می دونه .... اینها رو ملاک قرار بده. وجدان خودش رو هدف قرار بده.
    تو توی همین پستت برای من موعظه کردی. چطور ممکنه برای شوهرت تا حالا موعظه نکرده باشی؟

  8. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (چهارشنبه 16 اسفند 91), شمیم الزهرا (دوشنبه 07 اسفند 91)

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اسفند 91 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    17
    سطح
    1
    Points: 17, Level: 1
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شمیم الزهرای عزیزم، هیچ چیزی از یک صحبت دوستانه و منطقی که در اون به طرفین احترام گذاشته بشه بالاتر نیست.
    ببین چه موقعی حال همسرت خوبه اون موقع باهاش صحبت کن. اصلا خودت شرایطو ایجاد کن. زن قدرت زیادی میتونه رو مردش داشته باشه اگه راهشو بدونه. یه روز تصمیم بگیر خونه رو تمیز کن. لباسی گه دوست داره واسش بپوش. نوع آرایش که دوست داره رو انجام بده. غذایی که رو دوست داره واسش اون روز درست کن. از سر کار که اومد بغلش کن و بوسش کن. تقابل قلب در مقابل قلب زندگی رو تازه میکنه.کت و کیفشو بگیر. بگو خوش اومدی عزیزم. اگه از رفتارت تعجب کرد بگو داشتم فکر میکردم چه همسر خوبی دارم دوستت دارم.
    بعد از ناهار یا شام چایی و میوه بیار بعد برو بشین کنارش بغلش کن بگو خیلی وقته میخوام باهات درد دل کنم حالشو داری؟ مسلما رد نمیکنه. بگو من همیشه با خودم فکر میکنم زندگیمو با تو خیلی دوست دارم. همیشه دوست دارم بهم احترام بذاریم چون هیشکی تو دنیا نمیتونه جز من و تو واسه هم خوب باشیم. بگو تو زندگیمون خیلی بحث و جدال زیاده. خیلی ها که دشمنمون هستن اگه اینا به گوششون برسه شاد میشن. بهش بگو عزیزم من هر کاری بخوای واست انجام میدم تو فقط یه قولی بده که عصبی نشی بگو اگه عصبی بشی فحش های بدی میدی برکت از زندگیمون میره. بگو وقای عصبی میشی منو از خودت دور میکنی. من نمیخوام ازت دور باشم تو شوهرمی. اول خدا بعد تو نزدیکترینمی. اینارو با حالت دوستانه و اروم بگو امر نکن. لوندی کن خودت دیگخ اخلاق شوهرت دستته
    ببینم چه میکنی

  10. 2 کاربر از پست مفید fereshte1111 تشکرکرده اند .

    اثر راشومون (چهارشنبه 16 اسفند 91), شمیم الزهرا (دوشنبه 07 اسفند 91)

  11. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    ممنونم fereshte و she عزیزم.
    من در شهر خودم چند مشاور معروف مشناسم که هیچکدوم بهم زودتر از دو ماه دیگه وقت ندادن .درمونده شدم از بس برای مشاوره زنگ زدم.
    کسی رو هم نمیشناسم که جایی رفته باشه که منم برم.(لطفا اگر کسی میتونه کمکم کنه)
    فرشته جون متاسفانه یکی از آرزوهای من صحبت منطقیه،اما هیچوقت به وقوع نمیپیونده، در اولین کلام ها بد دهنی و پرخاشگری ایشون شروع میشه....
    و من هم کنترل خودمو از دست میدمو به شدت آزرده میشم و دیگه جز گریه کاری نمیکنم...
    درثانی اینقدر خستم و اینقدر تلاش بی جواب کردم که توان تنهایی تلاش کردنو ندارم.واقعا ندارم
    وقتی پای ارتباط یا صحبت با خانوادم میاد همه وجودمو از نفرت نسبت به ایشون پر میکنه... ولی در حالت عادی فقط حسی بهشون ندارم ولی متنفر هم نیستم.
    خلی خستم

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اسفند 91 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    17
    سطح
    1
    Points: 17, Level: 1
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رابطت سرد شده با شوهرت عزیزم . پس فعلا دست نگه دار چیزی بهش نگو. ابنجور موارد من فکر میکنم ادم حرف نزنه جز حرف های روزمره که دونم خیلی نمیشه چیز دیگه نباید گفت. فقط صبوری کن فعلا ببین با حرف نزدن بهش چقدر تغییر میکنه. بهش فرصت بده.
    رفتار کلیش باهات چطوریه؟؟ مهربونه؟؟ میدونی که دوستت داره؟؟؟

  13. کاربر روبرو از پست مفید fereshte1111 تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (دوشنبه 07 اسفند 91)

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    دو روی کاملا متفاوت داره، یک روی مهرون و یک روی خیلیییییی سنگدل که اصلا باور کردنی نیست.
    بستگی داره تو چه شرایطی باشه


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کاش خانواده هم انتخابی بود ،ازین همه درگیری خانوادم به ستوه اومدم
    توسط Banoye sorkh. در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 خرداد 96, 10:39
  2. از رفتارهای خودخواهانه خانواده همسرم به ستوه آمدم
    توسط kesmaeili در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 19 مرداد 94, 12:46
  3. ازدواج با یک فرد کلستومی
    توسط alirezaalireza در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 خرداد 93, 00:36
  4. یه کاری کردم کارستون
    توسط هاله نو در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 آذر 90, 22:57
  5. به ستوه امدم!
    توسط النا61 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 اردیبهشت 88, 23:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.