به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,382
    سطح
    29
    Points: 2,382, Level: 29
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم تنها شرط ادامه زندگی را چشم گفتن بدون دلیل خواستن گذاشته است

    سلام
    من دختری 24 ساله هستم که 3 سال است عقد کرده ام.
    همسرم 25 سال دارد.هر دو مدرکمان کارشناسی است
    من و همسرم خیلی با هم متفاوتیم( خانواده اش کاملا مرد سالار و خانواده م کاملا زن سالاری است)
    همسرم من را دقیقا مانند یک دوست و نه یک همسر حساب می کند
    مثلا اگر بگویم برویم و برای عید خرید کنیم می گوید اگر خانواده ات برایم خرید می کند برایت خرید می کنم و الا خیر.
    تا وقتی در آمد نداشت توقعی از او نداشتم اما حالا که درآمد دارد هیچ خرجی برایم نمی کند نه کادویی برای روز زن ونه کادویی برای تولد.


    اخلاقش تند است سر هر مساله کوچکی داد میزند حتی جلو تمام خانواده اش.

    در این 3 سال هر وقت خریدی داشته ام از خانوادهام هزینه اش را گرفته ام و با او به خرید رفته ام.

    بد بینی مشکل دیگرش است .خیلی شدید نیست ولی اذیتم می کند
    مثلا میخواستم به یک جلسه شب شعر عمویم بروم (چند بار با او رفته ام می گوید به شعر علاقه ندارم) می گوید نه آنجا پسر هم هست نرو.یا مثلا لباس زیر مانتوم تاب بود میگوید تو از دستی این لباس را پوشیده ای که بروی و خودت را نشان بدهی من ذات تو را می شناسم

    به مهمانی ها هم که همراهم نمی آید .میگوید حوصله جمع را ندارم.تو هم الان که عقدی می توانی بروی بعدا اجازه نمی دهم.

    وقتی بیرون میرویم دخترها را مسخره می کند البته من اصلا حساس نیستم اما از کار مسخره کردن بدم می آید.یا مثلا چکمه هریده ام میگویید خوب است الان شبیه شمر شدی می رویم شال بخریم شال روی سرم امتحان میکنم می گوید مثله دختران دهاتی شدی.

    تا حالا یک مسافرت 2 نفره با هم نرفته ایم خیلی هم زود رنج است.

    اما من هم دختر آزادی هستم نمیتوانم خیلی چشم گو باشم.
    مثلا پسر داییم اس ام اس میزد به من از او خواهش کردم دیگر این کار را نکند
    یا اینکه کلاس خصوصی با پسر برنمیدارم
    اما حرف بی منطق را نمی توانم بپذیرم
    آدم آرامی هستم اما لحن بد همسرم من را هم لجباز کرده است.


    اما عیب های من از نظر او:
    1-به من اعتماد ندارد چون چندین سال با من دوست بوده
    2-می گوید خیلی حاضر جوابی
    3-به حرف گوش نمیدی


    الان هم از من خواسته تصمیم آخر را من بگیرم.
    اگر با همین وضع ادامه دهم تا تقی به توقی میخورد می گوید خودت خواستی من شرط ادامه زندگی را که به تو گفته ام و تو قبول کردی

  2. 2 کاربر از پست مفید shima_2 تشکرکرده اند .

    omid65 (جمعه 04 اسفند 91), میشل (یکشنبه 27 اسفند 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز به نظر نمیرسد که این رابطه عاقبت خوشی داشته باشد. الان که موقع خوبشه اینه وای به حال بعدش!
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  4. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    shima_2 (شنبه 05 اسفند 91), باران بهاری11 (یکشنبه 06 اسفند 91)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام دوست عزیز.
    اول به این سوالا جواب بدین
    که آیا تا کنون به مشاور مراجعه کردید؟ (اگه بله نتیجه ای هم داشته؟)
    (اگه نه) آیا تا به حال مراجعه به مشاور رو به همسرتون پیشنهاد کردین؟
    نظر همسرتون چی بوده؟
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  6. 4 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    shima_2 (چهارشنبه 23 اسفند 91), فرشته مهربان (یکشنبه 06 اسفند 91), میشل (یکشنبه 27 اسفند 91), باران بهاری11 (یکشنبه 06 اسفند 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,382
    سطح
    29
    Points: 2,382, Level: 29
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله مراجعه کرده ایم همسرم مشگلاتی را با مشاور به نتیجه رسیده ایم را هم نمی خواهد بپذیرد.
    انقد اختلافات زیاد هست که هر دو مان از این وضع خسته ایم
    از اینکه خانواده ام به این ازدواج راضی نبودند و هیچ گاه هم کینه هایی که بین همسر و مادرم بود حل نشد با این که خیلی هم تلاش کردم مادرم را به مشاوره بردم اوضاع بهتر شده بود اما حساسیت های همسرم و اینکه هیچ گاه نتوانست در خانواده من در نزد مادرم نمره قبولی بگیرد همچنان ادامه داشت.
    الان هم نسبت به مامانم و کلا خانواده مادریم احساس عقده دارد و به همین دلیل از ادامه این ماجرا کلا احساس نا امنی می کنم مثلا وقتی به سفر رفته بودیم و دختر داییم مراسم داشت هر چقدر خواهش کردم مرا به مراسم نیاورد تا از مادرم زهر چشم بگیرد.
    واقعیت اینجاست که من تقریبا 90 % به این نتیجه رسیده ام که طلاق به نقعم است اما از هزینه های طلاق هم می ترسم

  8. کاربر روبرو از پست مفید shima_2 تشکرکرده است .

    میشل (یکشنبه 27 اسفند 91)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shima_2 نمایش پست ها
    بله مراجعه کرده ایم همسرم مشگلاتی را با مشاور به نتیجه رسیده ایم را هم نمی خواهد بپذیرد.
    انقد اختلافات زیاد هست که هر دو مان از این وضع خسته ایم
    از اینکه خانواده ام به این ازدواج راضی نبودند و هیچ گاه هم کینه هایی که بین همسر و مادرم بود حل نشد با این که خیلی هم تلاش کردم مادرم را به مشاوره بردم اوضاع بهتر شده بود اما حساسیت های همسرم و اینکه هیچ گاه نتوانست در خانواده من در نزد مادرم نمره قبولی بگیرد همچنان ادامه داشت.
    الان هم نسبت به مامانم و کلا خانواده مادریم احساس عقده دارد و به همین دلیل از ادامه این ماجرا کلا احساس نا امنی می کنم مثلا وقتی به سفر رفته بودیم و دختر داییم مراسم داشت هر چقدر خواهش کردم مرا به مراسم نیاورد تا از مادرم زهر چشم بگیرد.
    واقعیت اینجاست که من تقریبا 90 % به این نتیجه رسیده ام که طلاق به نقعم است اما از هزینه های طلاق هم می ترسم
    شما باید با واقیعت روبه رو شید ، بهتر هست مشاور حضوری موضوع رو حل کنید
    این حل کردن شامل رو به بهبود شدن رابطه تا اتمام رابطه هست
    تلاش خودتون رو باید کامل انجام بدید تا بعد پشیمان نشید

  10. 3 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 24 اسفند 91), میشل (یکشنبه 11 فروردین 92), دختر مهربون (چهارشنبه 23 اسفند 91)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shima_2 نمایش پست ها
    واقعیت اینجاست که من تقریبا 90 % به این نتیجه رسیده ام که طلاق به نقعم است اما از هزینه های طلاق هم می ترسم
    دوست عزیز هیچکس غیر از خودتون نمیتونه در مورد زندگیتون تصمیم درستی بگیره ، اگه در مورد گرفتن تصمیم صحیح شک دارین به مشاور مراجعه کنین. فقط به عنوان تجربه بهتون میگم که هزینه های طلاق صحیح یک درصد هزینه زندگی اشتباه هم نیست.

  12. 6 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    reihane_b (پنجشنبه 24 اسفند 91), shima_2 (شنبه 26 اسفند 91), Sinéad (یکشنبه 27 اسفند 91), فرهنگ 27 (پنجشنبه 24 اسفند 91), میشل (یکشنبه 27 اسفند 91), مصباح الهدی (شنبه 10 فروردین 92)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,382
    سطح
    29
    Points: 2,382, Level: 29
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم میخواهد با خانواده ام در مورد عروسی صحبت کند اما از نظر من شوهر من اصلا حتی از نظر مالی توانایی خرید یه کیف و کفش ساده را برای من ندارد چه برسد به اینکه بخواهد یه خانه را اداره کند.
    ضمنه اینکه هر زمان که با هم هستیم انقدر از گذشته ها و خاطرات بدش صحبت می کند که دیگر نمی خواهم با او هم صحبت شوم
    نمی دانم شاید هم شوهرم میخواهد کاری کند که من بروم و درخواست طلاق بدهم

    - - - Updated - - -

    همسرم میخواهد با خانواده ام در مورد عروسی صحبت کند اما از نظر من شوهر من اصلا حتی از نظر مالی توانایی خرید یه کیف و کفش ساده را برای من ندارد چه برسد به اینکه بخواهد یه خانه را اداره کند.
    ضمنه اینکه هر زمان که با هم هستیم انقدر از گذشته ها و خاطرات بدش صحبت می کند که دیگر نمی خواهم با او هم صحبت شوم
    نمی دانم شاید هم شوهرم میخواهد کاری کند که من بروم و درخواست طلاق بدهم

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    شما به نظر میاد ابتدایی ترین تفاهم ها برای زندگی مشترک رو هم با همدیگه ندارید. اصلا چرا با هم ازدواج کردید اون هم در اون سن پایین؟

    توصیه من اینه که به هیچ وجه قبل از مراجعه به یک مشاور زندگی مشترکتون رو با هم شروع نکنید.

  15. کاربر روبرو از پست مفید Sinéad تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (یکشنبه 27 اسفند 91)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,382
    سطح
    29
    Points: 2,382, Level: 29
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sinéad نمایش پست ها
    چرا با هم ازدواج کردید اون هم در اون سن پایین؟

    .
    چون اوایل خیلی دوستم داشت .زمانی که با هم دوست بودیم از او جدا شدم اما انقدر التماس کرد که دوباره رابطه ادامه پیدا کرد.زمانه خواستگاری احساس میکردم باید به او جواب مثبت بدهم با اینکه همان زمان هم هیچ تفاهمی نداشتیم خانواده ام با این ازدواج راضی نبودند جلسه خواستگاریم شبیه میدان جنگ بود اما ما با هم عقد کردیم مراسم پا گشا کردن همسرم هم هیچیک از خانواده او نیامدند می گفتند چرا تنها ما را دعوت نکرده اید ,چرا دیر دعوت کرده اید همان شب مامانم با شوهرم بگو مگو کردند شوهرم قهر کرد چقدر التماسش کرد تا برگشت بعد از آن مامانم از شوهرم خوب نمی گفت , شوهرم از او
    بعد عقد همسرم دانشجو شهر دیگه بود آن زمان وقتی به شهرمان می آمد تا دو روز میشد و به خانه ما برای ناهار دعوت نمیشد دیگر نمی آمد میگفت بی اعتنایی کرده اید و بعد این رفتار جبران میشد چه جوری؟خونه فامیله مادریم نمی اومد
    و این قصه سر دارز دارد

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 بهمن 93 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,382
    سطح
    29
    Points: 2,382, Level: 29
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 27 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها شما را به همه خوبیها قسم برام دعا کنید
    همسرم جدیدا اخلاقش بهتر شده اما از وقتی قرار شده واسه عروسی صحبت کنیم انگار تموم زندگیم هر شب از جلو چشمم عبور می کنه انگار هیچ خاطره خوبی از این زندگیم نمونده

    تا میخوام از مسافرتمون که دسته جمعی بود یادم بیاد از این یادم میاد چطور جلو جمع سرم داد کشید اونم به خاطر یه چیزه الکی.از بی عرضگیهام حرصم میگیره اینکه چرا جلوش وانستادم چرا نگفتم حق نداری با من اینجوری حرف بزنی.

    وقتی یادم میاد چقدر پیشم غر میزد که چرا خواهرت همیشه خونه شماست من نمیام نگفتم اینا بهش ربطی نداره و اون با همین شرایط میتونه بیاد چون ما اتاق جدا داشتیم.

    وقتی یادم میاد فقط به خاطر اینکه به یه شماره اس ام اس داده بودم شما؟شوهرم سیم کارتمو در آورد و پرتش کرد همون موقع همه چیزو تموم نکردم.

    چرا خودم باعث انقدر بدبینی شوهرم شدم چرا بهش اعتماد کردم وقتی این همه نشانه رو دیدم

    به همسرم میگم بزار یکم دلم به این زندگی گرم شه بعد فکر عروسی باشیم میگه خسته شدم .
    آخه من که زیاد سست عنصر نیستم اون اخلاقش خیلی متغیره .
    خدایا من میدونم تو بهترین ها رو برام میخوای.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 17 خرداد 93, 01:49
  3. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 07:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.