هیچ انگیزه و امیدی به زندگی ندارم.خیلی خسته و پژمردم. 1 ساله که فهمیدم یه بیماری لاعلاجی گرفتم که روزبروز قراره تحلیلم بده و رو کل اعضای بدنم کم کم تاثیر میذاره و حتی چهره خوشگلمو که زیبایی خیره کننده ای داشتم رو به طرز بدی تغییر میده. منی که دختر شاد و با انگیزه ای بودم و یه لحظه هم از عمرمو به بطالت نگذروندم رو الان افسرده و بی اعتمادبنفس کرده که همش از آیندم میترسم و با ترس و رفتارای بدبینانه ام ازهرچی که میترسیدم داره سرم میاد. چندماهه عقدم ولی هیچ حسی بهم نداریم. شوهرم وابسته به مادر بی منطق و حسود و بددلشه و اخلاقش هم دقیقا مث اون بده.فک میکنه زن فقط واسه نیازای جنسیه و باید از زن برا بالا کشیده شدن خودش استفاده کنه و از تمام مسئولیتاش خصوصا مالی قصر در میره و تموم جونش واسه یقرون خرج کردن واسه زنش در میاد.نه محبت کلامی نه عاطفی نه رفتاری. با همه خاسته ها و نظراتم مخالفت میکنه.بهم حسوده و حس رقابت داره با زنش. وقتی ازم دوره و صداشو نمیشنوم آرومم در غیر اینصورت پرازاسترس و ناراحت و دپرس.هیچ انگیزه ای از زیر یسقف رفتن باهاش ندارم جز اینکه بخاد حداقل خرجامو بده که اونم با کلی منت و حرص دادنم.من برنامه های زیادی داشتم واسه زندگی که این مریضی باعث شد بی خیال شم مثل ادامه تحصیل در دکتری و استخدام شدن.تحمل رفتارای شوهرم و خونوادش برام سخته و میخام ازش جداشم.الان فقط دارم به این فک میکنم که نیازای مالیمو با گرفتن نصف مهریم بعد جدایی تامین کنم. فعلن بهش چیزی از جدایی نگفتم، اگه مهرمو ببخشم قبول میکنه. چنبار گفته بهم که من زندان میرم ولی یدونه سکه هم مهریه نمیدم چه داشته باشم چه نه. بنظرتون میتونه نده؟ فعلن جز یه ماشین هیچ سرمایه دیگه نداره. کارمنده ینی از حقوقش میشه بر ندارن؟ من در هر صورت حتی قسطی در ماه میتونم مهرمو بگیرم؟ کسی میدونه از نظر قانونی چه اختیاراتی ممکنه در قبال اینکارم برای مقابله به مثل داشته باشه؟
در ضمن بخاطر بیماریم هم بعد جدایی هیچوقت نمیخام ازدواج کنم. تنها موندن تا آخر عمر، اونم با جدایی تو دوران عقد خیلی بدتر از سوختن و ساختن و روزبروزبدترشدن حالمه؟
خیلی داغونم اگه کسی تجربه و اطلاعاتی داره لطفن راهنماییم کنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)