زنی 28 سالهم دو سال از ازدواج کردم..شوهرم از اقوامه. قبل از ازدواج به من ابراز عشق کردو وانمود کرد عاشق منه .تو دو سال که تجربه زندگی مشترک بااونو دارم زمان های اندکی بود که به فکر جدایی افتادم و زمان های زیادی هم بود که احساس خوشبختی کردم.ولی این دفه دیگه تصمیمم بر جدایی گرفتم .ولی فکر مسایل بعد جدایی نگرانم می کنه.فکر حرفای فامیلو اینکه بعدش چی میشه تنهایی بعدش نگرانم میکنه
شوهرم مرد بدی نبود ولی حرفی به من زده که نمی تونم ببخشم و رو حرفشم موند
من 6 ماه ازش بزرگترم ،یکی از دوستاش تازه ازدواج کرده.زن اون 20 سالشه.8 سال از من کوچیکه ولی قیافش هم سن و سال من میخوره.دوست شوهرم یک سال از شوهرم بزرگنره .امروز دعوتمون کردن خونشون.من حالشو نداشتم شوهرم دوست داشت بریم ولی من از قبل گفته بودم نمی خام بریم.به من گفت تو پیری.زن پیر گرفتن همینه.تو پیری هیچ شوقی نداری برای بیرون رفتن و مهمونی رفتن.من اصلا پیر نیستم مثل دخترای 21 ساله 22 ساله دیده میشم .
تا حالا از هیچی براش کم نذاشتم.تو رابطه زناشوییمون هر کاری بخواد کردم.تو این رابطه خیلی خود خواهه.کارایی که تو فیلمای ناجور دیده میکنه نظرم براش مهم نیست.تو بقیه مسایلم همیشه میگه حرف حرف من باشه.حق نداری با این حرف بزنی . حق نداری بری بهمان جا.حق نداری دیرتر از 5 خونه بیای.با همه این قلدریاش را اومدم ولی با این حرفش که بهم گفت پیر نمی تونم راه بیام.این اولین بارش نیست که بد حرف میزنه.از وقتی این دوستش ازدواج کرده به من چرند زیاد گفته.چون این دختره هم کم سنه هم باباش فوق العاده پول داره.یه مدت می گفت ادم باید زن پول دار بیگره. خوشگلی مهم نیست.پول مهمه.حالام میگه تو پیری.بهش گفتم می فهمی چی میگی.گفت واقعیته پیری.بازم میگم پیری.
علاقه مندی ها (Bookmarks)