سلام
من بعد از نه ماه نامزدی به مشکلاتی خوردیم که بعد براتون می گم .الان دارم طلاق می گیرم
حالم امروز خیلی بده نمی تونم حرف بزنم
باور کنید از صبح که از دادگاه اومدم یه ریز گریه می کنم با پدرم دعوا کردم
دیگه طاقت ندارم
فکر کنم امروز این قاضی منو گول زد از من توافق نامه گرفت که مهریم بشه شش ماه یه سکه و 13 تا از مهریمو گفت ببخش وبجای اون طلاهامو با 4.5 میلیون شیربها رو گفت بردار
اون گولم زد گفت اگه الان تقسیط نشه اون دیگه اعسار نمی ده
همین الانم اشتباه کرده اعسار داده
چون مهریه حکم جلب نداره
نه کل مهریه و نه تقسیطش
وقتی از شعبه اومدم بیرون مادرم فریاد زد اشتباه کردی با وکیلم که مشاوره ای کار می کنه تماس گرفت اون گفت دیگه هیچکارش نمی شه کرد .چون توافق کردی
راستش من اصلا هدفم مهریه نبود ما چند ماه اصرار کردیم بیا توافقی جداشیم هیچی نمی خوام .ولی قبول نکرد.
ما مهریه و نفقه رو اجرا گذاشتیم تا شاید این فشاری بشه برای توافق ولی باز قبول نکرد
حالا مهریه هم که اینجور شد
دارم دیوونه می شم .من باکره ام ولی همه جور رابطه داشتم با همسزم
اون خیلی پیش فامیل رفت و برای دوستی گریه کرد و از عشق دم می زد
ولی حالا که من و خانوادم قبول نکردیم و آشتی نکردیم انگار عقده کرده
امروز تو دادگاه به من می گه به بابات گفتی ما چه کارهایی کردیم
گفتی تو فقط به ظاهر دختری
من که تو عمر 27 سالم تا حالا دوست پسری نداشتم دست نامهرم به دستم نخورده
باید این حرفارو بشنوم
اگه تو فامیل از این حرفا بزنه به گوش پدرو مادرم برسه سکته می کنن
من تا حالا تسلیم خدا بودم که یه روز خوش ندیدم دیگه ایمانمو از دست دادم می گم خدا وجود نداره وگرنه این همه اتفاق بد واسه من نمی افتاد
علاقه مندی ها (Bookmarks)