سلام دوستان من تازه با این سایت آشنا شدم امید وارم توسط این سایت زندگیم با خانومم خوب بشه
من نزدیک 2 سال است که ازدواج کردم ولی هنوز نامزد هستیم 3 ماه اول باهم خیلی خوب بودیم بعد یواش یواش بد شد
مشکل من این است که خانومم می گه تو پیش خانواده ات منو حساب نمی کنی خانواده ات با من خوب نیست
در حالی که 5 بار بیشتر به خانه ما نیومده هر بار هم اومده 1 روز بیشتر نمونده یا همون روز رفته خونه خودشون
ولی پیش خودم زیاد می موند قبلا چون من به خاطر کارم از خانواده دور زندگی می کنم می اومد پیشم 1 ماه می موند باهم هم خوب بودیم
مثل خواهرام و بهونه می کنه می گه که یادت میدن من و دوست نداشته باشی
در صورتی که می گم انجوری فکر می کنی من حاضرم باهاشون رفت و آمد نکنم الان هم 5 ماه است که فقط با پدرم و مادرم تلفنی در ارتباط هستم اصلا نرفتم خونه
--------------
مشکل منم این هست باهاش فقط
این زیاد میره خونه خواهرش ، خواهرش هم بیرون هست بیشتر آرایشگاه داره شو هرش هم الان بیکاره زیاد تو خونه می مونه با شوهر خواهرش تنها می مونن توی یک خونه ولی بهش شک ندارم بازم فقط من که ناراهت می شم به خاط این است که دستش می خوره به این شوخی می کنه با خانوم من منم به خانومم می گم نرو تنهایی اونجا با خودم برو با خودم بر گرد نه اگه قبول نمی کنی نزار دستشو بزنه به تو من خوشم نمی یاد نا محرم دستش بخوره
ولی زیاد اسرار می کنم نره با خودم بره فقط تنهایی نه ولی قبول نمی کنه می ره
-----------------------------
و من موقعی که رفتم خواستگاری مادرش فوت کرده بود و پدرش زن گرفته بود من که رفتم خواسگاری 5 سال بود که پدرش ازدواج کرده بود
من موقعی که با خانومم آشنا شده بودم در حالی که 1 ماه گذشته بود از آشنایی با او اسرار می کرد بیا ازدواج کنیم در ضمن از قبل هم می شناختیم همدیگر رو
الان به من می گه که من و رنجوندی دیگه دوست ندارم نمی خوام باهات زندگی کنم
من الان احساس می کنم از همون اول دوست نداشته منو فقط می خواسته از خونه پدرش خلاس بشه
الان با پدر خودش هم حرف نمی زنه
فقط می گه تفاهم نداریم با هم حرفمو گوش نمی دی من و دوست نداری به حرف های خانوادهات گوش می دی من و می رنجونی
منم می گم اگه مشکلت با خانواده ام هست من نمیرم خونش قطع رابطه می کنم
فقط تو هم نباید خونه دامادتون بری
بعد می گم مشکل من چی هست بگو خودمو اسلاح کنم می گه گوش نمی کنی هیچی نمی گه
--------------------
الان می گه طلاق بگیریم و مهریه ام رو 20.000.000 تومان بده ما بقی رو قسط بندی کنیم
می گه اینم می خوام بگیرم تو سر خوری پدرم نشم
به منم می گه قول بده ازدواج نکنی تا من بهت نگم و می گه بر گردم دوباره منو می گیری
و همیشه میگه عروسی بگیریم طلاق می گیرم از هم ترسیدم نگرفتم الان نزدیک 2 سال هست
--------
من در آمدم ماهانه 2500 الی 5 میلیون هست کمتر از 2500 نمی شه هیچ موقع
واسه خونه و ماشین هم پول دارم بگیرم و برای عروسی
کار من هم اینترنت هست بعد ازواج هم می خوام بیرون دفتر بگیرم کار کنم
خلاصه من و خیلی اذیت می کنه
-----------------
ممنون می شم منو راهنمایی کنید که چیکار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)