من پسری 28 ساله هستم که سابقا نامزد داشتم و بنا به دلایلی و به خاطر اخلاق بد و بچه گونش بعد از 2 سال دوستی و 1 سال نامزدی ازش جدا شدم حالا با یک دختر 22 ساله که دانشجوی قزوین است و از انجا که ما تهرانی اما ساکن قزوین هستیم با معرفی دوستان با این دختر(اعظم) اشنا شدم و 8 ماهه با هم دوستیم بنا به گفته اعظم مادرش سختگیر است و ...
در طول این 8 ماه دوران خوب و طلائی داشتیم و به هم قول وفاداری در عشق و ازدواج دادیم وبه گفته خود اعظم تمام رویاهایش را با من ساخته و حالا بعد از شروع ترم تابستانی ایشان به خانه اش در تهران مراجعت کرده و بعد از 2 هفته یک روز که موبایلش دست خواهر بزرگتر بود و که خواهرش همراه مادر و برادر به بیرون رفته بودند و من به دلیل نگرانی چندین بار با گوشیش تماس گرفتم که نهایتا مادرش از زابطه ما که خبر داشت کاملا مطلع شد و من بهد از ان روز تو دو هفته اخیر پس از اینکه قول دادم دیگر تماس نگیرم تا او با من تماس بگیرد اما باز تماس گرفتم و هر بار اعظم خواسته از من جدا شود و مرا تهدید به جدایی کرده که جدیم بوده از دو شب پیش هم که پس از تماس او با من... دوباره من برای او اس ام اس فرستادم دیشب تماس گرفته و میگوید که نمیتواند با من بماند و اینکه منو دوست داره اما چون من نامزد داشتم با اینکه تمام جریان را برایش تعریف کردم بارها اما از رفتار من میترسد و میخواهد جدا شود حال او میدانسته که من به سختی از دختری خوشم میاد و وقتی با کسی عاشقانه دوستی دوطرفه اغاز کنم نمیتوانم فراموش کنم و جدا شوم و بعد از نامزد سابقم هم مدت 3 سال تنها بدون هیچ دختری زندگی کردم حال که او موقع شروع تعطیلات تابستان نامهای عاشقانه و به من داد که از علاقه شدید خود برای ازدواج با من سخن میگفت حال میگوید من به حرفهایش اهمیت ندادم و به خاطر تماس من و به خاطر نامزدی که داشتم میخواهد جدا شود و میگوید مگه همه دوست داشتنها باید به ازدواج ختم بشه اما 2 هفته پیش علاقه وافری به ازدواج با من داشت حال برای بازگشت این دختر چه کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)