سلام
راستش اصلا فکر نمیکردم یه روزی تو این تصمیمات اولیه انتخاب همسر هم گیر کنم.من پسرم و 27 سالمه.برعکس برداشتی که شاید از عنوان تاپیکم بشه، اتفاقا اعتماد به نفسم خیلی عالیه!
در موقعیت کاریم خیلی موفقم(اگه خدا بخواد ،خواهم بود) و خلی عوامل دیگه باعث بالا رفتن اعتماد به نفس شده به حدی که بعضی اوقات احساس میکنم مقداریش کاذب هست!
این همه از خودم تعریف کردم که بگم مشکلم از اعتماد به نفس نیست.من از خانمی از لحاظ معیار های اولیه(اخلاقی،ظاهری،اعتقاد ،...) خوشم اومده.ایشون همکارم هستند یه جورایی. خوشبختانه یا بدبختانه فکر میکنم (تقریبا مطمئنم) که ایشون متوجه احساس من شدند.
تقریبا دختر مغروری هم هست،اون طور که متوجه شدم در کل با اقایون خیلی رسمی برخورد میکنه،با من هم همین طور(که از صفات خوبشونه)اما از طرفی هم احساس میکنم به خاطر زیبای نسبی،مقطع تحصیلی ،وضع مادی و... یکم بیش از اندازه غرور خارج از حد عرف داره و کمی میل به خود خواهی داره(بعضی از رفتاراشون این حس رو کردم،ولی مطمئن نیستم).این باعث شده من از جلو رفتن خودداری کنم.یعنی حس بدی پیدا میکنم از اینکه حرفی بزنه که من نتونم فراموش کنم.برعکس اون چیزی که خانم ها دیدم و خوندم فکر میکنند نه گفتن برای اقایون خیلی مهم نیست اما برای من خیلی ناراحت کننده به نظر میرسه.جندین بار خودم رو راضی کردم،اما در مرحله اخر پشیمون شدم.
اصلا خودم هم نمیدونم چی نوشتم،اشفته ای از ذهنم نوشتم،تکلیفم با خودم هم در این ضمینه مشخص نیستشرمنده.
اها اینو یادم رفت بگم
با توجه به اینکه همون طور که گفتم تقریبا ایشون متوجه احساس من شدن،ایا نباید نشونه هایی حتی خیلی کوچیک و سطحی (به قولی چراغ سبز!)از طرف ایشون دیده میشد؟!چون در برخورد هاشون چه قبلا چه حال تغییر ندیدم.منظورم رو متوجه میشید؟
خانوما بگید،این چه مدل الان؟!
نرفتیم تو این 27 سال عمرمون دنبال کارایی مثل دوست دختر و... ،الان همون اول کار گیر کردیم.بی تجربگی دیگه.
البته جمله بالا به شوخی نوشتم،چون واقعا اعتقادی به دوست دختر ندارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)