به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 آبان 93 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,350
    سطح
    20
    Points: 1,350, Level: 20
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    باید چکار می کردم؟

    با سلام
    دو سال پیش با یک خانم دندانپزشک 26 ساله آشنا شدم، حدود هفت ماه رابطه داشتیم و چون فاصله ما از هم خیلی دور بود کمتر حضوری می دیدمش، چند بار حضوری دیدمش و برای اولین دیدار که نزدیک روز تولدش هم بود یک کادوی خیلی خوب براش گرفتم (در حد 1 میلیون الان) و ... من در حال گذراندن امریه سربازی بودم و هیئت علمی دانشگاه بودم و تا حدی هم نگران این بودم که شاید بعد اتمام دوره دیگه نگذارن اونجا بمونم و اینو هم بهش گفته بودم و بهشم گفته بودم که همه کسایی که امریه بودن هیئت علمی شدن و میشن و من فقط اینو میگم تا بدونی که امکان اینم هست که کارمو از دست بدم اما احتمالش خیلی کمه. گذشت و بعد گذراندن دوران آموزشی امریه رفتیم خواستگاری و جواب مثبت دادن.لازم به ذکره که چون اونا نمیخواستن بین فامیل زیاد قضیه پخش شه قرار شد که فعلا فقط یه صیغه عقد خونده شه و فقط چند مهمون بیان و فعلا ثبت نشه تا چند ماهی آشنا شیم. البته اون موقع هم گفتن پیش فامیل نگین که من امریه هستم و بگو هیئت علمیم که منم بهم برخورد و البته گفتم اشکالی نداره. دو ماهی گذشت و من دو هفته یه بار بهش سر میزدم و گاهی مادرم یا خواهرمم میبردم اونجا و دو روزی میموندیم تا اینکه اونا قرار شد بیان خونه ما. اونا یه آشنایی تو شهر ما داشتن که سالی یه بار میومدن اونجا و می دیدنش، من ازشون پرسیدم که اگه بیاین کی میاین و برنامتون چیه و ... گفتن میایم خونه آشنامون و روز بعد شب میایم خونه شما. منم هماهنگ کردم و اونا اومدن اما باباش زنگ نزد و فقط از طریق نامزدم باخبر بودم و خیلیم بهم برخورد که اول نیومدن خونه ما چون ما چندین رفته بودبم خونه اونا و چند روز مونده بودیم. اونا اومدن و عصر همون روز با اجازه باباش رفتیم حلقه ای رو که براش گرفته بودم عوض کنیم (اون حلقه هم حدودا 1.5 میلیون می ارزید) و رفتیم بازار و یه صد تومنی روش گذشتم و یه چیز دیگه گرفتیم تو راه به نامزدم گفتم یکی از آشناهامون اون شخص آشنای اونارو تو شهرمون میشناسه و میگه خیلی آدم ناجوریه و ...همچین چیزی از یکی از آشناهامون شنیدم و اون شخص آدم خیلی مطمئنیه که اونم برا باباشش تعریف کرده و بود و بابش خیلی ازم دلخور شده بود!!!خلاصه شب رفتیم خونه اون آشناشون. اونجا دیدم نامزدم زیاد به من توجهی نمیکنه اما با پسر اون آقای آشناشون خیلی گرم گرفته طوری که اینقد بهم برخورد که از ظاهرم معلوم بود. بهرحال چیزی نگفتم. شب بعدش اومدن خونه ما. من سر کوچه منتطرشون بودم و اونا با اون آشناشون که خونه مارو بلد بود اومدن و خواستن ماشینشون رو تو خیابون نگه دارن چون ماشین زیاد میومد میرفت که بهشون گفتم بیان توی کوچه. دو تا از آشناهای بابام که موقع خواستگاری اومده بودن هم اونجا بودن و پذیرایی کردیم و اون شب گذشت. فرداش رفتم پیش باباش تو خونه اون آشناشون. یهو کلی بهم بد و بیراه گفت و به خانوادم بد گفت و ...من مونده بودم که چی شده که اینارو میگه، بعد شروع کرد گفت ما اومدیم شهرتوتن تو نیومدی میدون اول شهر منتطر ما بشی، این چه طرز سلام کردن تو و خانوادته (فهمیدم که انتظار داشته دست و شونه اش رو بوسیم!!!) و گفت چرا سر کوچه گفتی بیاین تو کوچه،منم هیچی نگفتم و معذرت خواستم و اومدم خونه به بابام گفتم و بابام متحیر مونده بود و بجای اینکه خودش حرف بزنه و قضیه جدی شه از داماد بزرگمون خواست بره باهاش حرف بزنه و حلش کنه... تا اینکه فرداش که خواسته بودن برن دختره گریه کرده بود و گفته بود بابا تقصیر توست که همه چیو خراب کردی و ... برگشتن و معذرت خواستن و بعد رفتن شهرشون. دو هفته بعد مارو دعوت کردن و رفتیم اونجا و البته هرچی اصرار کردن و کردم بابام نیومد و گفت تا قطعی نشه نمیاد اونجا و آبروش براش از همه ی مهمتره و نمیتونه این چیزارو تحمل کنه. خلاصه رفتیم و خواهرام هر کدوم یه کادوی ساده دادن من که براش ببرم هرچند که هیچ مناسبتی نداشت و الکی کادو دادن.وقتی برگشتیم شهرمون دوباره همه چی شروع شد. زنگ زد که تو خداحافظی بلد نیستی و چرا شونه بابا و پدربزرگ رو نبوسیدی و ... و از همه عجیبتر میگفت کادوی خواهرات در شان من نبوده!!! باز معذرت خواهی از من و دعوت به مدارا و ... اما دیگه کارساز نبود و دو هفته اصرار کردم و بی فایده بود. تا اینکه یه روز که هرچی پیام میدادم و زنگ میزدم جواب نمیداد (تا 3-4 ساعت)و منم گفتم به درک جواب نمیدی و اونم اینو بهونه کرد و گفت باید جدا شیم و ...
    همه دوران عقد ما 3 ماه نشد و ...
    نظر دوستان عزیز چیه؟ بعد گذشت اون همه مدت من هنوزم واقعا بعضی روزا دلم میگیره و ...

    البته باید اینم بگم که اونا دو خواهر و دو برادر بودن که یکی از اونا کوچک بود و دومی همسن من بود و کمتر خونه بود و اونم نامزدشو طلاق داده بود و خواهر بزرگترشم دوبار طلاق گرفته بود و نامزد منم که اینطوری شد. البته نمیخوام این رو ملاک قرار بدم اما احساس میکنم بی ربط هم نیست. یادمه یه بار فقط احساس کردم که یه مغازه دار بجای چهار تومان پنج تومان ازم گرفته و هزار تومان اضافه است و فقط به نامزدم گفتم این احساس میکنه زرنگه و رفتم. اونم بهم میگفت که تو نباید حرفشم میزدی و یه جورایی بهم القا میکرد که بی کلاسیه و ... منم برام عجیب بود!!!
    باباشم در بحث کادوها همون حرف دخترش رو میزد و این در حالی بود که وقتی خودشون اومدن خونه ما یه کادوی 3-4 هزار تومانی گرفته بودن و خانواده ما خوشحال هم شدن و چیزی نگفتن. راستی یادم رفت بگم که وقتی اومدن خونه ما مادرم قرار بود فردا ببردش بازار و براش کادو بخره و روزهای بعد برادر و خواهرام دعوتشون کنن و ... که با کاری که باباش کرد همش بهم خورد. اینم بگم که این دست بوسی و ... طرفهای ما اصلا نیست و بهشم گفتم اگه فرهنگ شما اینجوریه احترام میگذارم و ...
    اونا از لحاظ مالی و فرهنگی و ... از ما اصلا سرتر نبودن چون خانواده ما هم همه دبیر و وکیل و استاد دانشگاهن. فقط دختره درآمدش از من بیشتر بود که منم بهشون گفته بودم که تو شرایط عقد میتونن بنویسن که میتونه کار کنه و پولشم مال خودش و کاریش ندارم. منم ارشد بودم و بهشم گفته بودم که دکترای داخل شرکت نمیکنم و حتما میرم خارج اونم قبول کرده بود. یه بار بهش گفتم که اگه مشکلی پیش بیاد و خارج نریم چی میشه؟ یا برا دانشگاه مشکلی پیش بیاد و ... که زد زیر گریه و هرچند بهش گفتم که منم به دلگرمی تو احتیاج دارم وگرنه کارام حتما جور میشه و ... قبول نمکرد و منم بهش قول دادم و گفتم نشد ازدواج نمیکنیم اما اون انگار قبل ازدواج اصلا اینارو بهش نگفتم اینارو قبول نمیکرد و ... احساس میکردم تمام این کارا و بهونه ها بخاطر کاری بود که باباش کرد و نتونستن جمع کنن اما میگفت ربطی نداره و تصمیم خودمه و باید جدا شیم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید mehdymo تشکرکرده است .

    shahram_sis (شنبه 23 دی 91)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    سلام به شما

    لطفا بین خطوط فاصله بذارید تا خوندنش اسون بشه


    الان شما میخواهید دقیقا چی بدونید؟

    مثلا ما به شما بگیم باید فلان کار رو میکردید و نامزدتون فلان کار رو نمیکرد...فایده اش چیه؟

    چه کمکی به شما میکنه؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (شنبه 23 دی 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 آبان 93 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,350
    سطح
    20
    Points: 1,350, Level: 20
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    سلام، نه من ازش جدا شدم، فقط میخوام بدونم من اشتباه کردم؟ براش کم گذاشتم؟ گاهی احساس می کنم باید

    خیلی براش بیشتر تلاش می کردم و ... گاهی میگم نکنه دوباره ازدواج کنم و ... آیا درخواست های اونا واقعا منطقی

    بوده و من یا خانواده ام درست رفتار نکردیم؟ یک مساله دیگه هم اینه که اونم ازدواج نکرده، به نظرتون درسته که

    ازش بخوام برگرده؟ چون با وجود اینکه دوسش دارم اما احساس میکنم تحمل این اخلاقها و شرایط سخته

  6. کاربر روبرو از پست مفید mehdymo تشکرکرده است .

    shahram_sis (شنبه 23 دی 91)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    حدس می زدن که شاید نتونی با آداب رسومشون کنار بیای،برای همین از روز اول گفتن این ماجرا ممکنه زود تموم بشه،

    برای همین خواستن بین فامیل نپیچه.الآن م تموم شده.فقط این درسی برات باشه که بلافاصله بعد از خاستگاری

    عقد نکنی،قبلش در مورد آداب رسومشون تحقیق بکن بعد تصمیم بگیر.

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مرداد 92 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    358
    سطح
    7
    Points: 358, Level: 7
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 38 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    [size=medium][color=#000080]
    سلام

    مشکل شما همین آداب رسوم بوده که منم با این مشکلات تا حدودی آشنایی دارم ...ما هم رسم نداشتیم دست ببوسیم ولی جایی که اومدم زندگی میکنم چنین رسم های هست و اویل خیلی برام عجیب بود میگفتم هر کی به رسم خودش ولی قبول کن خیلی مشکلات پیش میاره بهت میگن بی ادبه بهت میگن فرهنگش نداره میگن هیچ حالیش نیست و از اینجور حرفا ...........

    من که میگم شما و خانودتون چیزی کم نذاشتید و رعایت ادب رو به جا آوردید و کسی حق نداره فرهنگ های خودش رو به شخص و یا قو دیگه تحمیل کنه و در حدی که احترام بذاریم همین........

    و در مورد کادو که ارزش مالی کادو مهم نیست ولی طاهرا براشون خیلی مهم بوده و شان و مقام خودش رو با پول اون کادو مقایسه میکرده متاسفانه

    من که با چیزایی که نوشتید حس کردم تا جایی که در توانتون بوده کوتاه اومدید و اگه بهم نمی خورد این عقدتون نمیتونستید همش کوتاه بیاید و تن بدید به فرهنگ و آداب رسوم اینا چون با توصیفاتی که شما کردید همش باید شما خودتون رو وفق میدادید با اونا نه ایشون با شما...........

    اگه ازشون بخوای برگرده و یه سری شرایط بذارید بین هم و ایشون هم کوتاه بیان با این شرایط خوبه که فکر نمیکنم ولی اگه میخواید همش خودتون کوتاه بیاید به مرور زمان کاسه صبرتون لبریز میشه و نمیتونید تحمل کنید....

    موفق باشید

  9. 3 کاربر از پست مفید abjirahele تشکرکرده اند .


  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    سلام باز هم

    ببینید ما درک میکنیم.به هم خوردن یک ازدواج سخت و تلخه

    اما ازدواج باید آگاهانه صورت بگیره.

    من دیشب که تاپیک شما رو دیدم ، تا وقتی میخواستم به وسطای متن شما برسم ، حدود 20 تا سوال تایپ کرده بودم و برام خیلی جاهای رابطه شما مبهم بود.خیلی از رفتارهای شما برام عجیب بود.

    اما وقتی رسیدم به ته تاپیک شما دیدم که نوشتید جدا شدید دیدم خیلی سوالهام به دردتون نمیخوره

    مشکل اصلی که در بین صحبتهای شما موج میزد (دوستان هم اشاره کردن) اختلاف شدید طبقاتی و فرهنگی بود. و همچنین زیاده روی شما و اون خانوم در برخی موارد.

    این مشکل هرگز حل نمیشه.اختلاف طبقاتی و فرهنگی رو عرض میکنم.
    و اگر این ازدواج جور بشه طبیعتا باز هم از این قبیل مشکلات خواهید داشت.

    حالا این برمیگرده به توان و تحمل شما.اگر میتونید این اختلافات رو تحمل کنید (چون به طور طبیعی با برگشت شما دامنه این اختلافات وسیع تر میشه ،) برگردید.هرچند که من تصورم اینه که شما ازدواجتون اگاهانه و منطقی نبوده و بیشتر احساسی بوده

    حالا با خودتون فکر کنید

    اگر دارید احساسی تصمیم میگیرید سعی کنید جلوی این احساسات رو بگیرید هر چند که سخته.

    اما اگر به نظر خودتون منطقیه یه تصمیم جدی ب
    گیرید.

  11. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 23 دی 91)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 آبان 93 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,350
    سطح
    20
    Points: 1,350, Level: 20
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    آبجی راحله عزیز حرفتون واقعا درسته و دقیقا همین چیزارو بهم گفتن، میگفتن بی ادبه، آداب اجتماعی بلد نیست و ... جالب اینه که من از همشهریهاشون پرسیدم گفتن که تو فرهنگ ما هم همچین چیزی نیست و تنها اینها هستن که خودشون رو تافته جدا بافته میدونن و احساس میکنن مردم باید دستشون رو ببوسن و از تو هم انتظار داشتن جلو مردم خودتو برا اونها کوچک کنی و ... در مورد کادو هم هرچقدر بهشون گفتم که ارزش مادیش ملاک نیست و من خودم گرونترین چیزها رو برات خریدم و کم نگذاشتم و ... میگفت چرا ارزش پولیش نشون دهنده مقدار ارزشی است که برام میگذارین و میگفت کادوهای تو مشکلی نداشتن و من با خانوادت مشکل دارم در حالیکه همش 1-2 بار خانواده ام رو دیده بود اونم فقط دو تا خواهرمو و خیلیم بهش احترام میگذاشتن، انتظار داشت خواهرام بجای صدا کردن با اسمش بهش بگن خانم دکتر!!!!
    مریم خانم عزیز ممنون برا جواب قشنگتون، خواهش میکنم سوالهایی رو که داشتین بپرسین چون برام خیلی مهمن چه در مورد کسی که در آینده میخوام انتخاب کنم چه بازگشتن همین خانم، میخوام اگه اشتباهی کردم بهم بگین تا تکرار نکنم و در اینده دوباره به مشکل برنخورم. اینم بگم که اونا از هیچ لحاظی از ما سرتر نیودن فقط انتظارات بالا داشتن و همش بخاطر این بود که تو شهر کوچک اونا شاید همش چندتا خانم پزشک بودو احساس میکردن خیلی سر هستن در حالیکه اینجا تنها تو همسایه هامون 10 تا خانم دکتر داریم. البته یه مشکل دیگه هم داشنیم و اون اینکه خانواده اش خیلی مذهبی بودن و خودش خیلی ادعای مدرن بودن، ازم میخواست پیش خانواده اش کاملا مذهبی باشم و سر ساعت نماز بخونم و روزه و ... و با خودشم اصلا حرفی ازین چیزها نزنم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید mehdymo تشکرکرده است .

    shahram_sis (دوشنبه 25 دی 91)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    سلام

    بايد قبل از ازدواج تحقيق مي كردين در مورد همه چي آداب و رسوم شهر وخانوادشون

    بايد مدت بيشتري رو واسه شناخت مي گذاشتين

    بايد ملاك ها و معيارهايي كه داشتين رو با دقت بيشتري در طرف مقابلتون بررسي مي كردين

    خلاصه همه اينها اينه كه نبايد اينقدر عجولانه جلو مي رفتين

  15. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (شنبه 23 دی 91)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    الان که جدا شدید و دیگه وقت مرثیه خوندن نیست
    اگه جدا نشده بودی سعی می کردم حداقل با نوشته هام کمکت کنم ولی الان که جدا شدی اینطور بگم که شاید شکست خوردی ، ولی هرچی تو رابطه جلوتر می رفتی ، شکستت سنگین تر می شد !
    رفتار های خانم سابقتون همش تناقص بوده و متاسفانه جنبه جایگاه اجتماعیش رو نداشته و چون جایی بودن که نمونه خودشون کم بود ( به صرف دکتر بودن ) به اصطلاح خودشون رو گم کرده بودن
    در ضمن یادت باشه هیچ وقت به خاطر ارزش کم مالی هدیه نباید عذر خواهی کنی ، شاید خواهر شما توانایی مالی بیشتری تو اون زمان نداشته .
    کسی که به اصطلاح درس خونده هست باید درک و فهم بیشتری تو این مسائل داشته باشه که متاسفانه وقتی سیستم آموزشی کشورمون فقط روی ضرب و تقسیم باشه ( بدون آموزش اجتماعی ) همین می شه که میبینیم قشر تحصیل کردمون بیشتر لنگ می زنن

  17. 4 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    داود.ت (یکشنبه 24 دی 91)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 مرداد 93 [ 08:34]
    تاریخ عضویت
    1391-10-18
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,347
    سطح
    20
    Points: 1,347, Level: 20
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,236

    تشکرشده 119 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: باید چکار می کردم؟

    سلام دوست عزیز

    از جدایتون خیلی متاسفم ولی باید بگم جدای بهترین تصمیم بوده

    حتی اگه این اتفاق الان نمی افتاد چندساله دیگه با شرایط خیلی سختر انجام میشد من شرایط شما رو درک میکنم چون خودم تو شرایط شما بودم . دقیقا ما هم تو یه شهر نبودیم ولی من مثل شما جرات اینو نداشتم که زود تصمیم قطعی بگیرم 6سال طول کشید و فقط بیشتر مورد تحقیر و توهین شوهرم قرار گرفتم

    اولا از کادو ها و شرایط خونه و کل فامیلهامون ایراد میگرفت و آخرا دیگه خیلی راحت بهم میگفت تو و خانوادت در حد من نیستید . به نظر من برگشتن شما باعث میشه که اونا با اعتماد به نفس بیشتری شما رو تحقیر کنن .

    من بارها تو این مدت کوتاه میومدم فقط به خاطره ایکه نمی خواستم جدا بشم ولی اونا کوتاه اومدن منو دلیل بر حق بودن خودشون میدونستن. و خیلی راحتر و بیشتر منو خانوادمو تحقیر میکردن. با تعریف هایی که شما کردین اگه باز به همسرتون برگردید احتمال زیاد اونا هم خودشون و رفتاراشونو بر حق میدونن. باز فکراتونو بکنید ببینید چقدر و چند سال میتونید تحمل کنید و کوتاه بیایید. موفق باشید


    زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
    لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست

  19. 3 کاربر از پست مفید barani تشکرکرده اند .



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.