به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا من مقصرم؟!

    چه خیال خامی که فکر می کردم مشکلات بین پدر و همسرم حل شده و با اقدام همسرم جهت پیش قدم شدن برای ارتباط مجدد با خانواده ام، پدرم اینکار همسرم را یک نکته مثبت دیده. در حال حاضر سرشار از حس ها ی منفی نسبت به پدرم هستم. و عین تمام مشکلات ده -پانزده سال اخیرم که مستقیم یا غیر مستقیم به پدرم مربوط بوده جلوی چشمم می آید. بعضی وقتها هم ازش متنفر میشوم!!!!
    اما ماجرا چیست؟ خواهرم یک خواستگار دارد که از دوستان دانشگاهی اش هست. مدت 5-6 ماه هست که با هم ارتباط دارند. قرار شده که اولین جلسه آشنایی خانواده ها بعد از ماه صفر صورت بگیرد(البته فقط آشنایی است نه خواستگاری رسمی خانواده). مادرم دو روز قبل به من زنگ زد و گفت همسرت دوشنبه آینده بیکار است و آیا برنامه اش برای شب که قرار بگذاریم خانواده خواستگار بیایند خالی است؟ من هم به مادرم گفتم همسرم ظهر دوشنبه یک مصاحبه کاری خیلی حیاتی و مهم دارد ولی برنامه شبش خالی است اما در هر صورت شما از پدر بخواه که خودش یک تماس با همسرم بگیرد و به عنوان دامادش از او بخواهد که برای برنامه حضور پیدا کند. یعنی یکجور خواستم حالا که همسرم پیشقدم شده، پدرم هم فقط با یک تماس محبتش را به همسرم نشان دهد. از آنجا که این روزها درگیر امتحانات پایان ترم دانشجوها و مریضی خودم و دخترم هم هستم اصلا فرصت نکردم به همسرم بگویم که برنامه دوشنبه چیست فقط یک مقدار توضیح دادم که احتمالا یک جلسه آشنایی در پیش هست. تا اینکه امروز صبح برادرم زنگ زد وگفت بخاطر این قصیه که پدرم حاضر نیست به همسرم تلفن بزند و غرورش را زیر پا بگذارد و از همسرم دعوت کند بین مادر و پدرم دعوای شدیدی رخ داده و پدرم مادرم را کتک زده و وسایل خانه را شکسته!!!!!!
    و برادرم با تندی و عصبانیت به من گفت تو مقصری که چنین خواسته غیر منطقی را از پدر داشتی؟! تو باید اول به همسرت میگفتی و وقتی عکسالعمل اورا میدیدی که مثلا راضی به آمدن نیست بعد یک خاکی به سرت می زدی! الانم دیگه نه من و نه تو .تو با اینکارت خودتو از خانواده جدا کردی؟!!!!هم بین مامان و بابا یک دعوا بزرگ راه انداختی. تو که بابا را می شناختی چرا میخواهی غرورش لکه دار بشه!
    آخرشم به من مسج زده که اگر این قضیه را درست کردی که هیچ وگرنه من خودم وارد عمل میشم و حال خودت و شوهرتو جا میارم!!!!!
    از پدرم عصبانیم که بخاطر غرور بیخود و الکی اش من و زندگی منو به بازی گرفته. از برادرم ناراحتم که درک نمیکنه من همسرمو چقدر باید توجیه کنم و چقدر باید باهاش حرف بزنم تا قبول کنه و بعد از هر بار پیشقدم شدن یه رفتار نادرست و خودخواهانه ببینه و عکسالعمل هاش بدتر بشه.
    مگر خواسته من اینقر غیر منطقی بود؟ مگر همسر من قاتله که پدرم اینقدر ازش متنفره؟ واقعا پدر من رفتارش نرماله که مادرمو بخاطر اینکار کتک زده اونم بعد از 35 سال زندگی؟ یعنی مقصر تمام این رفتارها منم؟من فقط خواستم پدرم یه تلفن بزنه به همسرم و ازش بخواد مثل یه پدر از پسرش! یعنی اینکار واقعا برای یه مرد سخته؟

    به همسرم گفتم برنامه دوشنبه ات چیه .بهم گفت خودت میدونی من چقدر استرس دارم برای مصاحبه. نمی دونم بعدش چه حال روانی دارم که بخوام برم .به مامانتینا قول نده.بگو من نمیتونم بیام. منم امروز ظهر به مادرم گفتم همسرم برای دوشنبه اوکی نیست .
    الانم نمیدونم ریکشن همسرم دقیقا چی خواهد بود؟ من ته دلم می دونم همسرم دوست داره که پدرم ازش بخواد اما تو این شرایط با این دعوای شدید که رخ داده به نظرم می رسه که خیلی روند خوبی پیش نیاد!

    از بس عصبی و خسته و ناراحت شدم از صبج صدام گرفته و اصلا نمی تونم حرف بزنم. لارنژیت عصبی گرفتم!واقعا من مقصرم؟

    پ.ن.\همسرم از دعوا مادر و پدرم و تماس برادرم بی اطلاع است.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان خیلی متاسفم به خاطر این اتفاق ...

    کما بیش یه شناخت ازت دارم و اینکه تو زندگی اجتماعیت یه خانم تحصیل کرده و موفقی هستی، فکر کنم این اولین پستی باشه که واست میذارم ... شاید صحبتهام درست نباشه ، شاید ناراحت بشی از صحبتهام ولی بخونش حتی اگه تلخ بود....

    عزیزم اگه بهت بگم خودت باعث شدی که پدر و همسرت دقیقا مقابل هم وایسن ناراحت نمیشی؟
    اگه بهت بگم خودت باعث شدی که برادرت زنگ بزنه و اینطوری باهات صحبت کنه و تو رو مقصر تمام این داستان بدونه ناراحت نمیشی؟
    اگه بهت بگم خودت باعث شدی که همه نسبت به این قضیه حساس بشن ناراحت نمیشی؟
    اگه بهت بگم خودت باعث شدی که یکسری انتظارات در طرفین ایجاد بشه ناراحت نمیشی؟

    ببین به قول قدیمی ها یه سری اتفاقات و برنامه ریزی ها کاملا زنونه است ... دلیلی نداره یه مرد زنگ بزنه یه مرد دیگه رو واسه یه مهمونی مخصوصا یه جلسه معارفه (خواستگاری) دعوت کنه (نمیدونم شرایط و رفتارهای خانوادگی شما چطوره) ولی تا اونجا که من میدونم این کارها کار خانومهاست ... دلیلی نداره حتی مادر شما مستقیم زنگ بزنه به همسر شما و ایشون رو دعوت کنه ... نقش شما در زندگی مشترکتون چیه؟ یعنی اگه شما به همسرتون بگید مامان زنگ زد و گفت دوشنبه این مراسم هست شما هم بیائید همسرتون عکس العملش چی هست؟ میگه چرا به خود من زنگ نزدن پس من نمیام (اگه اینطور باشه شما این انتظار رو با رفتارهای نادرست و نابجا ایجاد کردین) یا میگه من نمیام تو برو ... (که این دیگه بسته به نظر شما داره که به نظر من واسه یه جلسه معارفه اشکال نداره تنها برید میتونید بگید که همسرتون به خاطر مشغله کاری نتونستن بیان و از خانواده تون هم عذر خواهی کنید جداگانه) یا میگه حوصله ندارم ، یا میگه تا دوشنبه ببینم چی میشه و یا ... دلیلی نداره ....

    فعلا سرویس اومد باید برم بعدا بقیه نظرم رو میگم باز ببخشید اگه ناراحتت کردم دلیل این حرفهام هم بهت میگم فعلا....
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  3. 3 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    malakeh (جمعه 22 دی 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    ملکه جان ممنونم از نظرت .من میدونم متداول نیست که مرد به یه مرد دیگه زنگ بزنه و دعوتش کنه برای مراسمی.اما در مورد همسر و پدرم ، دقیقا این خواسته همسرمه که بدونه برای اولین بار بعد از این 5 سال پدرم بدون واسطه (من یا مادرم) مستقیما یه کاری ازش بخواد و بهش ارزش بده .در این مدت رابطه پدر و همسرم مثل موج کسینوسی فراز و نشیب زیادی داشته که در تمام موارد همسرم پاپیش گذاشته.ظاهرا الانم رابطشون دوباره خوب شده بود.فقط کافی بود پدرم بیاد منزل ما برای سر زدن به من(کاری که دو سه روز قبل کرد) و خیلی عادی به همسرم جریانو میگفت.این غرور پدرمه که باعث مشکل شده.مگه چی ازش کم میشد؟ تازه همسرم هم یه درس میگرفت که دیگه غرور بیجا نداشته باشه.
    ضمن اینکه در خانواده ما پدرم اینقدر مدعی روابط خوب و نرماله که دوست نداره در اولین دیدار خانواده خواستگار اونا متوجه عدم حضور داماد بزرگ به هر دلیلی بشوند و تاکید زیادی داره که تمام اعضا از کوچک تا بزرگ باشند حتی اگر یه معارفه ساده باشه.
    در مورد برادرم مقصر خودمم که بهش اجازه دادم با تفاوت سنی 4 سال از من (کوجکتر) در بسیاری موارد بهم توهین کنه.این ایراد منه که همیشه اجازه دادم بقیه از پدر تا همسرم از من توقعات بیجا داشته باشند. یکبار هم من اگر چیزی بخوام که خلاف میلشون باشه .اینطوری رفتار میکنند.

    امروز عصری هم همسرم بهم گفت من اگر پدرت دعوتم کرد برای سه شنبه(احتمالا برنامه بخاطر اینکه همسرم مصاحبه داره شیفت کنه به سه شنبه) میام. اینو یادم رفت ظهر بهت بگم وگرنه نمی خواد بخاطر من تغییر بدن برنامه دوشنبه رو.
    حالا با این تعاریف این من نیستم که توقع ایجاد کردم. رفتارهای پدرمه که همواره جوری عمل کرده که خودشو بی عیب نشون بده و الان همسرم میخواد به من ثابت کنه پدرت مغرور و خودخواهه و حتی حاضر نیست یه بار از من کاری بخواد.جتی بعد از اینکه من برای عذر خواهی پاپیش گذاشتم.


    من بی شک یک پاره ای از تقصیرها به گردنمه.اما آیا پدر و همسرم تاثیر بیشتری ندارند؟
    فقط نیاز به کمکتون دارم که خودمو خلاص کنم! نه میشه با پدرم حرف زد چون در ظاهر حرفامو قبول داره اما در عمل مطابق سلیقه خودش رفتار میکنه و نه میشه از همسرم بخوام چون دوباره میریم سر کوچه اولمون و....

  5. کاربر روبرو از پست مفید مهرو تشکرکرده است .

    مهرو (چهارشنبه 20 دی 91)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان به نظر من یه مدت بی خیال بشو

    هیچ اتفاقی نمی افته اگه شما تو اون مراسم نباشید توجیهش هم که وجود داره(مصاحبه همسرت)

    وقتی در مورد پدرت با همسرت صحبت میکنی اصلا طرف پدرت رو نگیر اگه هم ازش میخوای بی خیال بشه بگو به خاطر سن و غرورش و بهش بگو که درک میکنی که چقدر همسرت داره گذشت میکنه و در این زمینه ازش تشکر بکن که احساس نکنه داره بهش زور گفته میشه

    بذار بدونه که هر قدم مثبتی در جهت افزایش روابط با پدر شما برمیداره فقط به خاطر آرامش شماست و نه به خاطر اینکه حق با پدر شماست

    با برادرت هم فعلا تماس نداشته باش اگه هم تماس داشت بگو حق رو به همسرت میدی و فعلا راجع به این موضوع مایل نیستی صحبت کنی اجازه نده ادامه بده و حرف خاصی بزنه

  7. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فکور (چهارشنبه 20 دی 91)

  8. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان ناراحتیت رو درک میکنم ، انشاا.. به زودی تمام این اختلافات تموم میشه و بین روابط پدر و همسرت صلح و صفا برقرار بشه .
    به نظرم یک جور غیر مستقیم به همسرت نشون بده که خواهرت باید زنگ بزنه و شما رو دعوت کنه ، یک جور پای پدرت رو اصلا نکش وسط .
    مثلا از قبل با خواهرت هماهنگ کن ، و وقتی همسرت خونه هست ، خواهرت زنگ بزنه و همسرت رو دعوت کنه که به عنوان یک بزرگتر دعوتش کنه برای روز آشنایی ، و یک جورایی بهش بگه که خیلی مایلم که حتما شما به عنوان برادر بزرگترم و همسر خواهرم با خواهرم اون روز در خونه ما تشریف داشته باشید ، و تشکر کنه و ...

    و به پدرت دیگه گیر نده و بی خیال شو ، چون با این اوصاف اوضاع بد و بدتر میشه .
    اگر همسرت راضی نشد که بیاد ، زیاد اصرار نکن ، بدون همسرت برو و یک بهونه بیار ، مثلا مصاحبه داشتن و ... تا جلوی خواستگارا زشت نشه

  9. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    tamanaye man (شنبه 23 دی 91)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    در ادامه صحبتهام که نصفه موند ...
    من کاملا میفهمم چی میگی چون خودم تا یه حدی تجربه وسط قرار گرفتن بین همسرم و مادرم رو داشتم که نه میتونی بگی همسرت درست میگه و نه بگی مامانت درست میگه طوری که مادرم میگفت تو دیگه تمام خانواده خودت رو ول کردی و فقط چسبیدی به همسرت و مثل موم شدی تو دستش هرچی اون میگه انجام میدی از اون طرف هم همسرم میگفت خانوادت پرت میکنن یا میگن این کار رو بکنی یا اینطوری حرف بزنی ... خلاصه من بیچاره میخواستم دو طرفشون راضی کنم نه دوست داشتم مادرم از همسرم ناراحت باشه و نه همسرم نسبت به خانوادم بخواد حرف یا توهینی کنه اویل اگه میگفت خواهرت فلان شوخی رو کرد خیلی بی ادبی کرد یا مامانت چرا این حرف رو زد من میرفتم تو شکمش که تو حق نداری به خانواده من توهین کنی و ... بعد یواش یواش دیدم که داره نسبت به خانواده من جبهه میگیره دعوتمون میکردن از 5 تا دعوت 3 تاش پیچیده میشد یا با غر و ناراحتی میرفتیم یه جا احساس کردم به خودم گفتم دیگه ول کن حساسیت هام رو گذاشتم کنار اوایل ناراحت میشدم بعد یواش یواش خودم هم با همسرم همراه شدم و یه جاهائی به خاطر بعضی از حرفها (مثلا یکبار برادرم یه شوخی خیلی بد با همسرم کرد و ازش من به خاطر اون شوخی) معذرت خواستم بهش گفتم میدونم یه جاهائی یه حرفهائی نباید زده بشه ... و اون هم دیگه یواش یواش حساسیتش رو نسبت به خانواده من کنار گذاشت ... الان 10 بار همسرم پیشنهاد میده که امشب بریم خونه مامانت اینا ، یا نمیخوای بری خونه مامانت ... و یک بار من میگم که بریم که میگه چه عجب دلت واسه مامانت تنگ شد و تا میرسیم خونشون زیراب منم میزنه که من به زور آوردمش و ... اینهارو گفتم که بهت بگم ول کن خودت رو بکش کنار از این ماجرا تنها کسی که داره داغون میشه توئی و بعد مادرت شما دو تا زن بین دو مرد قرار گرفتید که شاید شما یه سری انتظار در دو طرف ایجاد کردی ... شما نه از پدرت و نه از همسرت از هیچکدوم نخواه که کوتاه بیاد اصلا هیج نظری در مورد رفتارهاشون نده نه طرف این رو بگیر نه طرف اون نه به خانواده ات بگو همسرت از فلان رفتار ناراحت شده و یا فلان انتظار رو داره نه به همسرت بگو خودت رو بکش کنار فقط اگه بعضی جاها دیدی که واقعا نیاز به یه معذرت از خواهی از طرف هر کدوم طرفه شما بگو من به خاطر این مسئله خیلی متاسفم و ازت معذرت میخوام (اگه پدر مقصر بود به همسر بگو و برعکس) رها کن خودت رو از این هیاهو ............
    الان هم به همسرت بگو عزیزم (همون چیزی که بالا در پست اولم برات نوشتم) که این مسائل یه سری مسائل زنانه است و شما نباید انتظار داشته باشی که پدر من مستقیما بخواد به شما زنگ بزنه و اینطور قانعش کن و بگو اشکالی نداره اگه نتونستی این جلسه شرکت کنی یا نمیریم یا من تنها میرم و به نظر من بهتره یا جلسه معارفه رو یک هفته عقبتر بندازن خانواده شما که یه مقدار فاصله بین این ماجرا بیافته و پدر و مادر شما هم یه مقدار آرامتر بشن و اگه این اتفاق افتاد اصلا همسرت رو مجبور نکن که تو این جلسه شرکت کنه و خودت یه روز تنها پاشو برو خونه مادرت و بهشون بگو که این خواسته تو بوده و همسرت اصلا از این خواسته که پدر تماس بگیره اطلاعی نداشته دست بنداز گردن پدر و مادرت ببوسشون و بهشون بگو طاقت دیدن یه لحظه ناراحتیشون رو نداری چه برسه این ناراحتی به خاطر تو ایجاد شده باشه یه قدم بردار .... میدونم خیلی سخته دلت الان راضی به این کار نمیشه (البته ممکنه ) ولی برو ... موفق باشی
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  11. 5 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    malakeh (پنجشنبه 21 دی 91)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    دوستای خوبم ممنونم. بخاطر مشغله کاری نتونستم زودتر بیام اینجا و کامنتهاتونو ببینم. واقعا این روزها حال خوبی ندارم وبیشتر از همه برای مادرم دلم می سوزه. من واقعا از مردهای عزیز دور و برم دلم گرفته. از پدرم از همسرم و حتی از برادرم. از همه کس هایی که من رو یک ابر انسان فرض کردند که می تونه از صبح تا شب بیرون از منزل کار کنه. مادر خوبی باشه و هیچی برای بچه اش کم نگذاره. همسر ایده الی باشه و همسرش آب تو دلش تکون نخوره.یه دختر خوب و حرف گوش کن برای مادر و پدرش باشه و در عین حال هرگز عصبی نشه. شکایت نکنه.مریض نشه و....
    من می دونم مقصر خودمم که همیشه خواستم بهترین باشم. من می دونم که الان فقط خسته ام .

    ولی خب در مورد نظرات شما عزیزان، اتفاقا داشتم تلاش می کردم پدر و همسرم رو بحال خودشون رها کنم. و داشت نتیجه هم می داد.جوری که همسرم بدون هیچ اصراری از سمت من خودش بعد از دوماه شیرینی گرفت و رفت منزل پدرم.من تلاش کردم که تا اونجا که ممکنه طرف هیچکدومشون رو نگیرم و خودمو کنار بکشم و فقط تا اونجا که تونستم با هر دو سمت همدلی کردم ولی!!! اگر من جای پدرم بودم هرگز یک طرفه به قاضی نمی رفتم. پدرم در ظاهر وقتی با کسی صحبت میکنه اونقدر رئوف و منطقی در مورد ازدواج دانشجویی و اینکه باید جوانها رو حمایت کرد برخورد میکنه که من باورم نمیشه اینها رو از ته دلش میگه. همونطو که به من در روز ازدواج با همسرم گفت خودتو آماده یک سری سختی ها کن ، به نظرم بیشتر باید خود پدرم آمادگی روحی برخورد با یک داماد دانشجو رو پیدا می کرد نه اینکه از اول زندگیمون با دادن یک سری امکانات به ما در مقابل توقع های بیجا از همسرم می داشت. واقعیتش اینه که پدرم هنوز هنوزه همسرم رو یه جوان کم سن وسال می بینه.(همونطور که من رو میبینه انگار نه انگار سی و دوسالمه.دکتر این مملکتم وکلی برو بیا دارم.تو خونه پدرم همون مهرو نه ساله هستم !)اگر چند در حرف اینطور نیست ولی در عمل واقعا پدرم خودخواهانه رفتار می کنه. پدرم انتظارش الان از همسرم اینه که بره به پاش بیفته و ازش عذرخواهی کنه.اصلا قبول نداره که همسرم با شیرینی و مسج و ... نشون بده از رقتارش پشیمونه.

    دیشب همسرم به من گفت اگر پدرت زنگ زد من میرم وگرنه متاسفم. دوست دارم به من ارزش بگذارند. اگر واقعا حضور من براشون مهمه پدرت باید رسما منو دعوت کنه. اگر نه فقط می خوان پز داماد دکترشونو بدن من متاسفم!
    من هم به مادرم گفتم مادر اگر شرایط اینطوریه که من میبینم. ما نیایم خیلی بهتره یا اینکه خودم تنها بیام. نه شما می تونی بابا رو راضی کنی. نه من می تونم مجددا با همسرم یه جنگ جهانی راه بیندازم. حالا این سری ما نباشیم اشکال نداره. مادرمنو میگی ! گفتند اگر همسرتو راضی کردی بیاد که هیچی وگرنه منم شما رو میذارم کنارو تا آخر عمرم اسمتونو نمیارم و شما میخواین منو به حد سکته برسونید!!!!!
    فکر میکنم آخرش من به خاطر این خودخواهی های پدر و همسرم یا بمیرم یا اینکه زندگی داخلی ام با همسرم دچار مشکل حاد بشه و طلاق بگیرم. آخه وقتی هم که میخوایم بیخیال بشیم اطرافیانمون بیخیال نیستند ! مثلا این چه توقع بیخودیه که پدرم از همسرم داره؟ که هیچکدام از کارهای مثبتشو ندیده.فقط منتظر همسرم بره دستاشو ببوسه و بگه غلط کردم؟ آخه مگه بابای من خودش مقصر نیست؟ خودش تحریک نکرده همسرمو که عصبی اش کنه؟!

    خیلی عصبی ام. مثلا خواستم بیخیال بشم.خواستم رها کنم این قضیه رو. دور باشم از این هیاهو! ولی مگه میزارن. خوبه مادرم دیده که لارنژیت گرفتم از فشار عصبی. چکار کنم؟

  13. کاربر روبرو از پست مفید مهرو تشکرکرده است .

    مهرو (جمعه 22 دی 91)

  14. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان

    به هیچ وجه در مسائل بین همسرت و پدرت دخالت نکن و میانه داری هم نکن . وقتی مادرت هم میخواد بگو شرمنده من با خودم عهد کردم این بین دخالت نکنم . هر خواسته ای از همسرم دارین خودتون مستقیم وارد بشید و از من انتظار نداشته باشید . بگید من از دعواهای بین پدر و همسرم خسته هستم دیگه کشش ندارم و بههیچ وجه دخالت نمی کنم . نترس از اینکه می گویند شما را کنار می گذارند . اگر پدرتون برای این معارفه مهمه براش که همه باشند وقتی با این وضعیت مواجه بشه حتماً یا باید هزینه این رفتار را با نبودن شما بپردازه یا کنار گذاشتن غرورش و تماس با دامادش و دعوت از او .

    شما از انفعالی و رفتار کردن و توپ فوتبال شدن در این وصت دوری کنید و بگذارید دیگران خودشون روابطشان با همدیگر را تنظیم نکنند . در مقابل هر تهدیدی برای میانداری محکم باش و نترس و میان داری نکن .


    موفق باشید




    .

  15. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (شنبه 23 دی 91)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    سلام دوستای گلم ممنونم ار شما.

    ا-رابطه مادر و پدرم بد جور شده. اصلا حال روحی مادرم داغونه جوری که فقط قرص میخوره و میخوابه.
    2- خواهر و برادرم کلی با من بحث کردند که آخه چرا به خاطر تو و همسرت باید رابطه بابا ومامان درست نزدیک چنین مراسمی خراب بشه.تو مقصری که با شناختی که از غرور بابا داشتی چنین تقاضایی ازش کردی که زنگ بزنه از همسرت دعوت کنه.همسرت دوست داره له شدن و خورد شدن غرور بابای ما را ببینه و کیف کنه؟
    3- همسرم هنوز از جریان بی اطلاعه
    4- خواهرم بعد از کلی خواهش و تمنا خودش زنگ زد به همسرم و دعوتش کرد. همسرم خیلی خوشحال شد که بالاخره یه نفر بهش ارزش داد و ازش نظر خواهی کرد. کلی هم استقبال کرد.هرچند به من گفت کاری که باید بابا ت می کرد خواهرت انجام داد! ولی من می گذرم.
    5- داداشم میگه با این کارت دید بابا دوباره به همسرت بد شده. بابا فکر میکنه همسرت از مامان خواسته که بهش زنگ بزنن. در صورتیکه اصلا همسر من چیزی از اول به من نگفته بود من خودم حدس می زدم که دوست داره دعوت بشه از سمت بابا(که البته اشاره ای هم کرد بهش بعدا)
    6- امروز تولد بابامه. می دونم رابطه مامان و بابا داغونه و تو این شرایط برویم خونشون برای هم هی قیافه میگیرند و همسرم اینو به خودش میخره و می ترسم دوباره یه چیزی تو برخورد های بابام پیدا کنه و بهش پیله کنه و برای مراسم معارفه بهونه بیاره. اما مامانم اصرار داره بریم چون میگه اگه نیایید یا خودت تنها بیای بابا اینو از چشم همسرت میبینه و حسابی لج میکنه.
    7- خانواده همسرم اواخر یه بوهایی بردند. مادرش به من میگه چرا پسرم این اواخر اینقدر پیر شده و موهای سرش ریخته و سفید شده. شما چه مشکلی با هم دارید؟ پسرم خیلی عصبی تر و شکسته تر شده .هر کس می بیندش به من میگه چرا اینقدر تو این یکسال پیر شده؟!!!!
    8- خودمم داغونم. میخوام دیگه واسطه نشوم ولی حضور مادر م و اینکه همیشه دوست داره همه دور هم باشیم نمیذاره.
    واقعا کلافه ام.یعنی یه مشکل به این سادگی می خواهد منو از پا در بیاره؟

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان ازت یه خواهش میکنم از این به بعد نه به خانواده ات بگو همسرت این توقع رو داره که شما انجام بدید و یا این کار را برای همسرم انجام بدید و نه به همسرت بگو که خانواده ات ازش چه انتظار دارند و یا این کار را برای خانواده ات انجام بده ... فکر کنم اشتباه شما این بوده که هی خواستی خانواده همسرت را ببینند و بهش احترام بذارند و بهش توجه کنند و هی ازشون خواستی خواستی خواستی و از اون طرف به همسرت یه فشارهای دیگه اوردی که باعث شده دو طرف نسبت به هم حساس و پر توقع بشن دیگه به مامانت نگو همسرت گفته بابا اگه خودش این کار رو بکنه من فلان میکنم به همسرت نگو خانواده ات گفتن اگه تو فلان کار رو بکنی ما ... مامانت رو تو فشار قرار نده نذار که فشارهائی که خودت متحمل شدی مادرت هم تو همون فشارها قرار بگیره نذار این استرسها به مادرت انتقال بشه دیگه بسه... به نکته خیلی قشنگی اشاره کردی که مهروئی که تو اجتماع انقدر پیشرفت کرده چرا با مردهای عزیز اطرافش به مشکل خورده (پدر، همسر، برادر) عزیزم ولشون کن

    [size=large]من هیچ راه مطمئنی را به سوی کامیابی نمیشناسم، اما راهی را می شناسم که به ناکامی میرسد: گرایش به خشنود ساختن همگان

    افلاطون

    [/size]
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  18. 2 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    malakeh (یکشنبه 24 دی 91)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.