به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 تیر 94 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,925
    سطح
    26
    Points: 1,925, Level: 26
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چه کار کنم با...

    سلام دوستان همدل یه سوال؟ میشه منو راهنمایی کنید وظایف عروس خانوم در قبال خانواده شوهرش چیه.و تا چه حد من عروس باید در برابر خانواده شوهرم مسئولیت پذیر باشم.مادر همسر من از اون دست زنایی هست که مدام توی خونه مشغول به فعالیته مدام در حال شستن و آشپزی کردن. از نظر خانواده همسرم زن خوب باید اینطور باشه و مدام بشوره و بسابه و به اعضای خانواده خدمت کنه.و اگه احیانا دختر خانومی اینطور نباشه لقب //تنبل //میگیره و اگه اون خانوم عروس اونها باشه مدام باید متلک بخوره.لازم به ذکره که مادر همسر من مدام از مریضی و زحمت های زیادش توی خونه پیش همه و از جمله بنده شکایت میکنه و البته انتظار داره از من که نقش دختر نداشتش رو براش ایفا کنم.اخه اون فقط پسر داره و متاسفانه پسر هاش رو جوری تربیت نکرده که تو کارهای خونه کمکش بدن و الان این رو وظیفه عروس میدونه و مدام من رو متلک بارون میکنه.و متاسفانه من در حال حاضر تنها عروسشون هستم.تنها کمکی که من بهشون میکنم اینه که هر وقت به اتفاق شوهرم به منزل اونها میریم برای شام یا نهار در تهیه غذا و شستن ظرفها بهشون کمک میکنم و یه سری کارهای اینجوری.اما اون خیلی بیشتر از اینا ازم انتظار داره مثلا انتظار داره که من هر چند روز یه بار بش سر بزنم و تو انجام وظایف خونش پا به پاش پیش برم در حالی که من در دوران مجردیم هم تا این اندازه حتی به مادر خودم هم کمک نکردم و این از توانم خارجه.واز طرفی هر موقع میبینم که در حال ناله و شکایته و البته تیکه انداختن و مقایسه من با خانومای دیگه البته غیر مستقیم من کلی اعصابم به هم میریزه و البته عذاب وچدان هم میگیرم.به حدی که رابطمو باهاشون خیلی کم کردم در حالی که خونه هامون به هم نزدیکه.و این قضیه هم باعث ناراحتی اونا شده.اما من به دنبال آرامشم وخواهش میکنم راهنماییم کنید دوستان

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 12:52]
    تاریخ عضویت
    1391-8-04
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    1,204
    سطح
    19
    Points: 1,204, Level: 19
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    328

    تشکرشده 332 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    سلام نیروانا جون
    ببین عزیزم
    در همین حد که کمک میکنی کافیه
    هر چقدر که بخوای کمک هات رو بیشتر کنی انتظاراتشون هم بالاتر میره و توقع کارای بیشتری ازت دارن
    در برابر تیکه ها م فقط لبخند بزن و اعصاب خودتم خراب نکن

  3. کاربر روبرو از پست مفید هاجس تشکرکرده است .

    هاجس (سه شنبه 19 دی 91)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مرداد 92 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    358
    سطح
    7
    Points: 358, Level: 7
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 38 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...


    سلام
    با نظر هاجس موافقم

    من از جمله عروس های بودم که با اختلاف فرهنگی زیاد وارد خانوده شوهر شدم و اونجا بهم گفتن که وطایف عروس خیلیا اینجا به خاطر پسر رشیدی که نصیبش شده باید تا میتونه خدمت کنه به مادر شوهر منم کم نذاشتم براشون سه ماه کامل نه نگفتم بهشون فقط به این دلیل که بزرگتر بودن و گفتم جز رسوماتشونه و خودم رو باید وفق بدم با این رسومات یهو دیدم که زندگی نمیکنم .........................
    هر بار ایراد میگرفتن از کارم همیشه تحمل میکردم هیچ کار منو نمیپسنیدیدن.............
    البته به صورت غیر مستقیم حرفاشون میزدن شوهرم هم گفت انجام نده چرا انجام میدی منم به همین نتیجه رسیدم انجام ندادم ولی انتطارات اونا چنان رفته بود بالا که رفتاراشون با من بد شده و انتطار داشتن ازم منم مجبور شدم خونم از اونا جدا کنم
    اول با اونا زندگی میکردم....بعد خونم جدا کردم ولی نزدیک بود به اینا یعنی پیاده 15 دقیقه راه بود و الانم اینقدرررررررررررررر دور کردم خونم ازشون که راحت شدم دیگه لیوان جلو دستم هم بلند نمیکنم چون برگشتن به من گفتن تو که کاری نکردی وطیفت انجام دادی:302

    ببخش زیاد نوشتم خواستم بگم که تو بیشتر از این کار نکن همین اندازه که کار میکنی کافیه و خیلی هم خوب بیشتر انجام نده که بعدا بگردن بگن وطیفش بوده

    موفق باشی


    [color=#808000]
    من تازه عضو شدم اینجا ولی همین دو روز خیلی خوشم امدی از سایت همدردی.........
    زیاد وارد نیستم اگه غلط املایی داره ببخشید

  5. کاربر روبرو از پست مفید abjirahele تشکرکرده است .


  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 تیر 94 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,925
    سطح
    26
    Points: 1,925, Level: 26
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    مرسی ابچی راحله و هاجس عزیز.ولی با این عذاب وجدانم چه کنم.خیلیا بهم میگن ثواب داره آدم که از کار کردن نمیمیره.کمکش کن دختر نداره اما بیش از این راضی نمیشم چون میدونم لطف مکرر مبشه حق مسلم.از طرفی هم دلم براش میسوزه و میترسم که مبادا در آینده منم شرایط اونو داشته باشم.یا میترسم که نکنه خدایی نکرده طوریش بشه بعد به عنوان عروس وظایف من سنگبن بشه و تازه ممکن هست بزنن تو چشمم که تا بود که یهش سر نمیزدی و از این جور حرفا...الان با وجودی که خونه هامون دو کوچه با هم فاصله داره اما هفته ای یک یا دوبار بیشتر نمیرم اونجا دوس ندارم اونقد زیاد در دسترسشون باشم که حرمتا شکسته بشه اما خوب میدونم که اونا خیلی از این قضیه قلبا راضی نیستن البته زبونی میگن که شما خوش باشین کافیه اما رفتارشون اینو نشون نمیده.به هر حال من از اینده ازدواجم خیلی میترسم حتی میترسم مبادا پیر و ناتوان بشن و مسءولیت نگهداریشون به عهده عروسا و پسرا بیفته اخه دیدم تو فامیلشون که چه قد عروساشون با این قضایا مشکل داشتن و اگه کم کاری میکردن خوار و زبون میشدن.من 1ساله ازدواج کردم واوایل خیلی راجع به این مسایل با شوهرم بحث و جدل داشتیم.گرچه همو خیلی دوس داریم و اون هم هیچ وفت منو به انجام کاری واسه خانوادش مجبور نکرد اما من هزار تا فکر و خیال که شاید هم بوی اساس باشن به ذهنم میاد و عصبی میشم.جالبه بدونید من به خاطر بیکاری مدام تو خونه خوابم و حتی بعضا تو وظایف خودم هم سهل انگاری میکنم و متاسفانه یکی دو بار مادر شوهرم ساعت 12ظهر مچم رو گرفت وقتی خواب بودم گرچه به روم نیاورد اما خوب قبول دارم که اصلا خوشایند نبود .از آقای مدیر همدردی هم خواهش میکنم که به اتفاق سایر دوستان منو راهنمایی کنن.

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 تیر 94 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,925
    سطح
    26
    Points: 1,925, Level: 26
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    دوستان منتظره راهنمابیهای ارزشمندتون هستم.خیلی دوس داشتم عروس خانوم هایی که شرایطی مشابه شرایط من رو دارن و همین طور آقایون محترم دیدگاه های خودشون رو بگن.]

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 بهمن 91 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    237
    امتیاز
    2,402
    سطح
    29
    Points: 2,402, Level: 29
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    818

    تشکرشده 848 در 197 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    سلام نیروانای عزیزم. چه نام کاربری قشنگی داری.
    راستش خودمو گذاشتم جای تو با خودم فکر کردم که چه کاری تو این شرایط مناسبه. مهم اینه که خودت از ته دلت قبول کنی.
    یادت باشه عزیزم تو داری با خانواده همسرت زندگی میکنی. یه عمری باید باهاشون زندگی کنی. همیشه ام اینطوری نیست. بچه دار خواهی شد. بچه هاتو به منزل مادرشوهرت خواهی برد...
    من فکر میکنم این وسط یه تعادل کمه.
    من نمیگم حتی لیوان جلوی دستتو برندار ، از طرفی بهت نمیگم کمربسته همه کاری انجام بده. منظورم ایه که نه از اینور بوم بیوفتی و نه از اونور بوم. (این چیزیه که مهمه)

    عذاب وجدانتو سرکوب نکن. بلکه درک کن. خیلی خوبه که وجدان داریم. شاید وجدان یکی از مهمترین جنبه های وجودمون باشه. پس اگه وجدانت درد رفته، سعی کن بفهمی چرا. سعی کن دردشو کم کنی. نه اینکه نادیده بگیریش.
    شما خواهرشوهر نداری و مادرشوهرت مطمئنا خیلی دوستت داره و تو رو مثل دختر نداشتش میدونه. واقعا چی از این بهتر؟ خودت بگو.
    ببین بشین درست فکر کن و راهی پیدا کن که کارای مادرشوهرت کمتر بشه ، شاید راهی باشه که کمتر مجبور به بشور و بساب و ... باشه. اونوقت بهش کمک کن کمی آرامش بگیره. ماها هممون زنیم. دیر یا زود ازدواج و فرزند و آشپزخونه و...
    پس میتونی درکش کنی. خودتو بذار چند ثانیه جای ایشون. خسته نمیشدی. گلایه نمیکردی؟
    البته من اصلا نمیگم ایشون کار خوبی مینه مثلا متلک میگه نه. هرگز.
    اما این واسه تحت فشار بودنه. این واسه خستگی بیش از حده. این واسه نیاز به استراحته. لطفا درک کن.
    شاد باشی عزیزم.

  9. 2 کاربر از پست مفید mehrabooni تشکرکرده اند .

    mehrabooni (پنجشنبه 21 دی 91)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 تیر 94 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,925
    سطح
    26
    Points: 1,925, Level: 26
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    ممنونم دوست عزیز توصیه هات هم مث نام کاربریت سرشار از مهربونی بود.امیدوارم خودم به اون حدی از آرامش برسم که اقلا بتونم به ایشون هم منتقل کنم.

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 بهمن 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1391-3-30
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    786
    سطح
    14
    Points: 786, Level: 14
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    267

    تشکرشده 269 در 84 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    سلام...

    واقعا من متوجه نمیشم چرا بعضی از خانم ها این همه بی رحمانه نظر میدند.


    نیروانا خانم،بهترین راه کار رو خانم مهربونی بهتون نشون دادند.به نظر من هم وقتی مادر همسرتون تنهاست و و دختر نداره و مطمئنا سنش الان بالا رفته و مثل گذشته نمیتونه به تنهایی با همون بازده قدیم کاراش رو انجام بده و با توجه به اینکه گفتید عادت به تمیزی خانه داره،خوب کمکشون کنید..فکر کنید مادر خودتون هست.مطمئنا خیلی خوشجال میشه و این انرژی مثبت روی زندگیتون تاثیر خوبی داره.

    در ضمن من که پسر هستم(در ضمن خواهر هم ندارم) شستشو ظروف و کمک در پختن غذا(مثلا درست کردن سالاد ) و گرد گیری و جارو برقی کشیدن و امثال این موارد رو واقعا کار پر زحمتی نمیدونم و الان هم اگر وقت کنم همه مواردی که گفتم برای مادرم انجام میدم.چون کشیدن جارو برقی برای کمر مستعد به دیسک(افراد سن بالا) به شدت مضر هست و یا شستشو ظروف به دلیل ایستادن ثابت طولانی مدت جلوی سینک برای کسانی که واریس دارن ،مشکل زا هست.
    ======================================
    پ.ن:با خوندن این تاپیک تازه متوجه شدم چرا مادرم به مزاح میگه: "حتی دستم بشکنه هم نمیذارم عروس برام کاری انجام بده،خدا اون روزو نرسونه که ادم به عروس مجتاج بشه"

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 تیر 94 [ 18:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,925
    سطح
    26
    Points: 1,925, Level: 26
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    ممنون از راهنماییت دوست عزیز.اما وقتی خانواده همسرم این ها رو وظیفه عروس میدونن چه دختر داشته باشن چه نه اونوقت تکلیف چیه.و جالب تر اینکه اونا قلبا راضی نمیشن که پسراشون تو کارای خونه مشارکت داشته باشن چون معتقد هستن که بچه هاشون زن ذلیل بار میان!!!و تو این شرایط منم مجبور میشم در برابرشون موضع بگیرم .وااالله شما هم اگه داماد خانواده ای باشی که یه سری وظایف رو بهت تحمیل کنن حتما شاکی میشی.بعضی وقتا حس میکنم اونا اصلا زنها رو به حساب نمیارن و زن فقط باید حمالی مردها رو بکنن خوب معلومه که ادم حساس میشه .منم نمیخوام تبدیل به یه زن حمال بشم گرچه میشم "بده".یه جورایی دارم مبارزه میکنم.از اونجایی که دلم برای م.ش میسوزه همیشه هم بهش میگم که پسراتو بد بار اوردی و به پسراشم که تو رده سنی 20-29سال هستن میگم اما دیگع کار از کار گذشته.حتی من تو مراسم عزاداری پدر بزرگ و م .ب همسرم هم کارایی کردم که تو مراسمای خودمون انجام نمیدادم و تازه م.ش گاها با تیکه و تذکر منو به انجام کارای دیگه وا میداشت.اون دوران اوج ناراحتی من از دست ایشون بود و باعث شد که بیشتر ازش فاصله بگیرم.راستش من نمیخوام بیش از اونچه به مامان خودم کمک کردم به ایشون خدمت کنم مثلا نمیتونم برم کمکشون فرش بشورم یا خونه تکونی کنم )البته با کمک پسراش انجام میده(از یه طرف دلم میخواد پسراش زن بگیرن که انتظاراتشون کمتر شه از طرفی هم اگه عروسای دیگه مطابق سلیقشون عمل کنن من دیگه بدتر متلک بارون میشم و یقینا باید فشار روانی به مراتب بیشتری رو تحمل کنم البته فعلا که شرایط ازدواجو ندارن..متاسفانه شاغل هم نیستم که ...دیگه نمیدونم واااالله...

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 دی 91 [ 17:30]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    100
    سطح
    1
    Points: 100, Level: 1
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه کار کنم با...

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیروانا
    ممنون از راهنماییت دوست عزیز.اما وقتی خانواده همسرم این ها رو وظیفه عروس میدونن چه دختر داشته باشن چه نه اونوقت تکلیف چیه.و جالب تر اینکه اونا قلبا راضی نمیشن که پسراشون تو کارای خونه مشارکت داشته باشن چون معتقد هستن که بچه هاشون زن ذلیل بار میان!!!و تو این شرایط منم مجبور میشم در برابرشون موضع بگیرم .وااالله شما هم اگه داماد خانواده ای باشی که یه سری وظایف رو بهت تحمیل کنن حتما شاکی میشی.بعضی وقتا حس میکنم اونا اصلا زنها رو به حساب نمیارن و زن فقط باید حمالی مردها رو بکنن خوب معلومه که ادم حساس میشه .منم نمیخوام تبدیل به یه زن حمال بشم گرچه میشم "بده".یه جورایی دارم مبارزه میکنم.از اونجایی که دلم برای م.ش میسوزه همیشه هم بهش میگم که پسراتو بد بار اوردی و به پسراشم که تو رده سنی 20-29سال هستن میگم اما دیگع کار از کار گذشته.حتی من تو مراسم عزاداری پدر بزرگ و م .ب همسرم هم کارایی کردم که تو مراسمای خودمون انجام نمیدادم و تازه م.ش گاها با تیکه و تذکر منو به انجام کارای دیگه وا میداشت.اون دوران اوج ناراحتی من از دست ایشون بود و باعث شد که بیشتر ازش فاصله بگیرم.راستش من نمیخوام بیش از اونچه به مامان خودم کمک کردم به ایشون خدمت کنم مثلا نمیتونم برم کمکشون فرش بشورم یا خونه تکونی کنم )البته با کمک پسراش انجام میده(از یه طرف دلم میخواد پسراش زن بگیرن که انتظاراتشون کمتر شه از طرفی هم اگه عروسای دیگه مطابق سلیقشون عمل کنن من دیگه بدتر متلک بارون میشم و یقینا باید فشار روانی به مراتب بیشتری رو تحمل کنم البته فعلا که شرایط ازدواجو ندارن..متاسفانه شاغل هم نیستم که ...دیگه نمیدونم واااالله...

    نقل قول نوشته اصلی توسط هاجس
    سلام نیروانا جون
    ببین عزیزم
    در همین حد که کمک میکنی کافیه
    هر چقدر که بخوای کمک هات رو بیشتر کنی انتظاراتشون هم بالاتر میره و توقع کارای بیشتری ازت دارن
    در برابر تیکه ها م فقط لبخند بزن و اعصاب خودتم خراب نکن
    سلام عزیزم
    همهنطورکه دوستمون گفتن هرچی بیشترکارکنی انتظاراتشون هم بالاترمیره
    هنوزتوبایدخداروشکرکنی زندگیت خیلی بهترازمنه
    مادرشوهرمن دست به سیاه وسفید نمیزدوهمه کاراشومن انجام میدادم بتسه تاپسرجوون ویه دخترلوس نه ساله مثل کلفتشون شده بودم حتی انتظارداشتن اب وبذارم دهنشون اونم چادربه سرباجوراب وساق دست
    شوهرم هم میگفت وظیته
    تااینکه یه کم بی محلی کردم بعدیه سال حالاکمترتوخونه اشغال میریزن
    خیلی خلاصه گفتم اگه جای من بودی دوام نمی اوردی
    به نظرمن یه کم کمکش کن
    حالااگه کسی هست لطفامنوراهنمایی کنه
    مطلب وهرجاخواستین بذارین


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.