دوستان سلام . من یک پزشکم. متاهل و دارای یک فرزند هستم و زندگی خوبی دارم. یکسال پیش یکی از پرستاران همکار بصورت اسمسی بمن ابراز علاقه کرد. ابتدا بعنوان یک دوستی پذیرفتم ولی بتدریج این ارتباط بیشتر و بیشتر شد. تا جایی که منجر به ملاقات حضوری و متاسفانه رابطه جنسی شد... من پس از آن پشیمان شدم و خواستم به این رابطه پایان بدم که متاسفانه متوجه شدم طرف مقابل علاقه و وابستگی بسیار شدیدی بمن داره. من مخالفت میکردم تا اینکه انقدر نتیجه منفی روی زندگی خانوادگی ایشون داشت که شوهرش فهمید. ولی نه از ارتباطمون بلکه تصور میکنه که تنها یه رابطه اسمسی بوده. این بود که شوهرش با من تماس گرفت ولی من آرومش کردم و اظهار ندامت کردم و گفتم که علاقه ای به ادامه این ارتباط ندارم. ولی متاسفانه علیرغم تمام این مسائل اون خانم دست بردار نیست و مدام به من اسمس میده. توی خونه سر ناسازگاری داره. تهدید به خودکشی میکنه. می خواد که من رو در کنار و دوست خودش داشته باشه. یه مدتی به اسمساش جواب نمیدادم.طوری که رفتارهای بدی در خانه پیدا کرده بود و بیچاره شوهرش عاشقشه و حتی اون ازم خواست دوباره بهش اسمس بدم ولی من واقعا دیگه نمیتونم ادامه بدم . ازینکه به خانواده ام خیانت کردم عذاب وجدان دارم. از طرفی نمیخوام کار به جاهای باریکی مثل رسوایی خودم و ایشون بکشه یا اینکه اتفاق ناگواری بیفته. البته ایشون و همسرشون با مشاور در تماس هستند ولی ظاهرا فایده ای نداشته.
میدونم که خیلی اشتباه کردم و نباید میذاشتم کار به اینجا برسه و بلهوسی من کار دستم داد. ولی الان شدیدا میخوام جبران کنم و طوری که مشکلی پیش نیاد مهرم رو از دل ایشون خارج کنم که ایشون هم سر زندگیشون برگردن. خواهش میکنم کمکم کنید. ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)