سلام
من یه دختر بیست ساله ام ،الان سه ماهه بایه نفر صیغه ام، برادر بزرگم که برادر ناتنی مم هست اما از برادرم بیشتر دوسش دارم این پسر و از طریق خواهر خوانومشون به من معرفی کردن وبه من گفتن که قبلا یه نامزد داشته و به دلیل کلاه برداری نامزد قبلیش اون خانمو طلاق داده وبرادرم باعجله و بدون این که من تصمیم بگیرم وبا دلایلی که برای هر سوالم می آورد من و اون و باهم محرم کرد(البته بعدا متوجه شدم خیلی از حرفای برادرم دروغ بوده مثلا داشتن وضع مالی مناسب که اصلا هم اینطور نبود )،مثلا می گفتم بریم تحقیق می گفتن خوب معلومه اون دختر ازش بد میگه و از این جور بهانه ها ،من هم به دلیل نداشتن قدرت تصمیم گیری و کسی که پشتم باشه و باهام بیاد تحقیق(چون پدرم هم با برادرم همسو بود)و اما این آقا ساکن شهرستانن واون اول برادرم قول اینو دادن که من می رم و اونجا زندگی می کنم ولی الان احساس دودلی دارم دیگه حتی انگیزه ای به زندگی ام ندارم حتی اونم متوجه شده و داره آزار میکشه من تازه فهمیدم سخته بخوام شهرستان دور از پدر و مادرم باشم ،ولی اون خیلی بهم وابسته شده میگه اگه توام ازم جدا شی میسپرمت بخدا وهمش هم گریه میکنه و منو احساساتی میکنه من هم از خدا می ترسم ،یه هفته دیگه قراره عقد وگذاشتیم خدایی ام پسر خوبیه ولی دو دلم ترو خداکمکم کنید.ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)