بچه نمی خوام

[tanhai]

سلام به دو سال که ازدواج کرده ام و شوهرم با اینکه کار ثابتی ندارن و از نظر اخلاق و رفتار مشکل دارن میگه بچه میخواد من هم چون در ازدواج تقریبا درست عمل نکرده ام دلم نمی خواد بچه دار شدن هم بشه اشتباه
بچه ایی بیارم که خودم باید به دخل و خرج و تربیتش برسم
همون طور که الان دخلو خرجم با خودمه پوشاک و شهریه دانشگاه ....
به همین دلیل من پافشاری میکنم و همسرم میگه از اول میگفتی من هم میگم تو هم از اول میگفتی که کار بلاتکلیفه با این شرایط سنی که داری هیچ کس بهش کار درست نمیده کار الانش با وامی که گرفتم و ماشین خریدیم داره کار میکنه .... فقط یک چهارم از پول ماشینو داده که اون هم از ارثی که بهش رسیده بود

الان که تصادف کردیم پول نداره خرجش کنه و منتظر پدرش از مسافرت برگرده از اون پول بگیره و بعد از بیمه بگیره بده بهش
حالا فردا هم که من بچه دار بشم باید صبر کنم تا پدرش پول بده و از کجا معلوم بتونه از پسش بر بیاد

به همین خاطر من پافشاری میکنم .... و بچه نمی خوام طلاق هم نمیده هر چند با این اوضاع نمیشه جدا شد و تنها زندگی کرد چون طلاق عواقبش خیلی بدتر از این می باشد

خیلی نگران و مستاصل هستم که چه کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمی دونم دیگه چه کار باید بکنم و واقعا احساس تنهایی میکنم و احساس میکنم هیچ کس نیست بهم کمک کنه

خیلی به خودم تلقین میکنم نباید ناامید بشم ولی چه کار کنم که نمیشه هر روز یک اتفاق و یک دعوا

[malakeh]

من نمیدونم چرا همه دنبال طلاق هستند یعنی ما آدما انقدر کم ظرفیت شدیم تا هر مشکلی داریم زود دنبال طلاق می افتیم یعنی ما ها انقدر ضعیف شدیم یعنی نباید واسه زندگیمون یه راه درست پیدا کنیم یه حالتی شده با هر مشکل کوچک و بزرگی که برخورد میکنیم گزینه طلاق بزرگترین گزینه ای که جلو چشمامون میاد... عزیزم نمیخوام بگم که مسئله شما کوچکه ها یه موقع اشتباه برداشت نکنی عزیزم من از وقتی اومدم تو این تالار عضو شدم احساس میکنم زندگی من قشنگ ترین زندگی که میتونم داشته باشم هست نمیگم منم مسئله ندارم من هم واسه خودم یه سری مسئله ایجاد کردم و یه سری مقایسه ها تو ذهنم میاد یه سری انتظارات دارم و منم مسئله دارم ولی وقتی میبینم اینجا کسائی هستند که یا بهشون خیانت شده یا همسرشون معتاده یه تعادل روحی روانی نداره یا دست بزدن داره یا بد دهن هست یا دهن بین هست و ... میبینم من هیچکدوم از این مسائل رو ندارم خودم رو خوشبخترین حالتی که باید برام پیش میومد میبینم ... من احساس میکنم ما ها اصلا راه ارتباط برقرار کردن رو بلد نیستیم به نظر من اگه اون کلاس آموزشی که هنگام رفتن به آزمایش برای عقد میزارن یه کلاس چند جلسه ای واسه چگونگی برقراری ارتباط با همسر رو بذارن خیلی بهتر باشه و تا اون دوره رو نگذرونده باشی اجازه عقد ندن نمیدونم شاید اشتباه میکنم ما ها خودمون از ابتدا یه سری اشتباه میکنیم یا خیلی زیاد نسبت به طرفمون کوتاه میایم یا اینکه اصلا باهاش راه نمیایم مثلا تو قضایای مالی یا از همون ابتدا هرچی داریم و نداریم رو در اختیار همسر قرار میدیم که دیگه نمیتونیم حتی اختیار بخشی از درآمد خودمون رو داشته باشیم باید یاد بگیریم که زندگی باید تعادل داشته باشه باید نه از این ور بوم بیوفتی نه از اون ور ببخشید زیاد صحبت کردم ولی با نرم زبونی با مهربونی با محبت میشه همه کار کرد به نظر من

[nahali]

سلام دوستان عزیزم... عذر میخوام این سول رو اینجا میپرسم... من الن عضو سایت شدم چطور میتونم اینجا مطلب بزارم؟

[tanhai]

نهال جان باید گزینه موضوع جدید را بزنی و عنوان را تایپ کنی . در قسمت پایین موضع را تایپ کنی و بعد یک پایین تر گزینه ارسال موضوع را میزنی و موضوع ارسال میشه

ملکان عزیز ممنون شما بیشتر برای من نصیحت و پند نوشتید

من دنبال راه حل هستم ممنون میشم بیشتر راه حل برای من بنویسی من برای که چه کار کنم

[malakeh]

ای خدا مرگم بده خواهر به خدا قصد پند دادن نداشتم اصلا خودم رو در این حد نمیبینم که بخوام کسی رو نصیحت کنم ببخشید شاید نباید اینا رو اینجا مینوشتم راستش خیلی ناراحت بودم بعد از اینکه دیدم نوشتی طلاق هم نمیده یه هو از کوره در رفتم که چرا همه دنبال طلاق هستن ؟؟؟ من ازت معذرت میخوام

بعد هم عزیزم میتونی بابت مخارج بچه و زندگی و تربیت بچه و ... با همسرت صحبت کنی باهاش با آرامش با منطق صحبت کن بهش بگو مثلا یه فرصت 2 ساله یک ساله به خودتون بدید هم برای شناخت بیشتر هم و هم به خاطر جمع و جور کردن زندگیتون عزیزم

[tanhai]

نه عزیز دلم من ناراحت نشدم فقط میگن دلم یک راه حل میخواد من دنبال طلاق بودم ولی الان خیلی وقته نیستم وفقط میخوام درست کنم زندگیم و خودمو را

قربونت برم ناراحت نشو باشه ؟؟//

[malakeh]

ببین من دوباره تاپیک اولت رو خوندم این بار با یه دید دیگه چرا فکر میکنی اشتباه کردی ؟ یا چه چیزهائی به غیر از مشکل مالی که وجود داره باعث شده فکر کنی انتخابت اشتباه بوده؟

هیچوقت شوهرت رو مستقیم زیر سوال نبر هیچ وقت با شوهرت دهن به دهن نشو اگه اون بهت یکی گفت تو سعی کن جوابش رو ندی یا خیلی با سیاست و ظریف به قول خودمون از حقت دفاع کن وقتی بهت میگه از اول میگفتی تو نگو تو هم از اول میگفتی که کار فلانی نداری و ...

به نظر من بهش بگو عزیزم من هم خیلی دوست دارم یه بچه داشته باشیم ولی شرایطی که الان داریم به نظر من کار اشتباهیه که بخوایم یکی دیگه رو اضافه کنیم بهش بگو تازه الان 2 ساله که ازدواج کردیم (راستی چند سالتونه) یه دوسال دیگه هم صبر کنیم که هم یه کار بهتر پیدا کنی و هم شرایط زندگیمیون نرمال تر بشه بگو (یه احتمال) ممکنه بعد از بچه دار شدن من نتونم برم سرکار و یه کمکی باشم واسه زندگیمون اون وقت با این اوضاع مالی چطور میتونیم از پس مخارج زندگی و بچه و .... بر بیایم و ... ببین دیدش رو باز کن باهاش با مهربونی صحبت کن یواش یواش سعی کن به جای یکی تو بگو یکی من جو زندگی رو آروم کنی بهش اعتماد کن بهش یه جوری با نرم زبونی و آرامش بهش بفهمون که زندگی شماست اگه پدرش هم کمک مالی میکنه در حقیقت داره لطف میکنه و باید بهش برگردونه بهش یاد بده که باید خودش از پس مسائل زندگیش بر بیاد و منتظر کمک کسی نباشه ...
راستی انقدر مال من و مال تو نکن عزیزم این دید خیلی آدم رو تحت تاثیر قرار میده اینکه خودش فقط فلان قدر از پول ماشین رو داده بقیه اش رو من دادم و ... بنداز دور بهش بگو ما دوتا باهم داریم تلاش میکنیم که زندگیمون بچرخه احساس میکنم الان یه مقدار زود باشه قانعش کن باهاش دعوا نکن بهش بگو من اگه بیشتر از تو مشتاق بچه دار شدن نباشم کمتر نیستم ولی این شرایط من رو میترسونه چون بچه های الان خیلی با زمان ما فرق میکنه
موفق باشی

[tanhai]

مرسی عزیزم

من متولد 62 همسرم متولد 54

درسته حق باشماست و سعی میکنم همینوطری که شما میگی عمل کنم

ولی بعضی مواقع نمی تونم
و خسته میشم

اما بازم ممنونم و سعی خودم را انجام میدهم

[tanhai]

سلام

الان دو روزه که شوهرم سر کار نمیره فقط به خاطر اینکه بهش گفتم تا دیر وقت بیدار نمون

و کلی با هم دعوا کردیم اصلا حرفهایی بهم زده که اگر بنویسم نمی دونم چی میخواهید بگید

بهم برو شکمت آب کن شدی مثل زن حامله و فکر کنید با صدای بلند که خاونده اش هم شنیدن

یا توی سرکارت بلدی با همکرات لاس بزنی به من میرسی اخم میکنی و حرف نمیزنی واقعا نمی دونم چه کار باید بکنم

الان همش به خودم میگم جدا که نمی تونم بشم نهایت تحمل میکنم
به جهنم نره سر کار خودم که کار میکنم خرج خودم و تحصلم در میاد هر کار دوست داره بکنه

واقع نمی دونم چه کار باید بکنم انقدر ازش بدم امده که حد نداره خیلی دوست داشتم بتونم جدا بشم ولی چه کنم که نمیشه

خدایا تو کمک کن ......
فکر میکنم کسی نیست که بدونه چه باید بکنم و خسته ام خسته کمک کنید

[barantala]

سلام

الان دو روزه که شوهرم سر کار نمیره فقط به خاطر اینکه بهش گفتم تا دیر وقت بیدار نمون

و کلی با هم دعوا کردیم اصلا حرفهایی بهم زده که اگر بنویسم نمی دونم چی میخواهید بگید

بهم برو شکمت آب کن شدی مثل زن حامله و فکر کنید با صدای بلند که خاونده اش هم شنیدن

یا توی سرکارت بلدی با همکرات لاس بزنی به من میرسی اخم میکنی و حرف نمیزنی واقعا نمی دونم چه کار باید بکنم

الان همش به خودم میگم جدا که نمی تونم بشم نهایت تحمل میکنم
به جهنم نره سر کار خودم که کار میکنم خرج خودم و تحصلم در میاد هر کار دوست داره بکنه

واقع نمی دونم چه کار باید بکنم انقدر ازش بدم امده که حد نداره خیلی دوست داشتم بتونم جدا بشم ولی چه کنم که نمیشه

خدایا تو کمک کن ......
فکر میکنم کسی نیست که بدونه چه باید بکنم و خسته ام خسته کمک کنید :302::302::302::316::316::316:

:302::302::302::302::302::316::316::316::316::316:

سلام عزیزم من کوچیک تر از اینم که بخوام راهنماییت کنم
ولی به نظر من الان که شوهرت سر کار نیره و تقریبا قهره باهات ، معمولا نمیشه رو در رو باهم حرف زد پس سعی کن با اس ام اس های خوب هم ازش معذرت خواهی کنی و هم اینکه بهش بفهمونی دوسش داری و به جز اون به کسی دیگه فکر نمیکنه تا اون هم این فکرای بدی که راجع به تو میکنه از سرش بیرون ببره.
واست دعا میکنم که زندگی آروم و شادی رو داشته باشی.