به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 خرداد 92 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سر همه چیز باهم مشکل داریم

    سلام
    من تازه با این سایت آشنا شدم و اولین باره که می خوام مشکلم رو مطرح کنم. عقل خودم دیگه به جایی قد نمی ده. امیدوارم شما ها بتونین به من کمک کنین. من و همسرم هر دو 26 سالمونه. حدود 4 سال پیش باهم تو دانشگاه آشنا شدیم. من یکی از دانشگاه های تهران مهندسی خواندم و همسرم همون رشته ی منو توی دانشگاه شهرستان می خواند. همسرم برای چند ترم دانشگاه ما مهمان شده بود و ما اونجا باهم آشنا شدیم. حدود یک سال و نیم باهم دوست بودیم ، و بعد عقد کردیم. 2 سال عقد بودیم و بعدش هم عروسی کردیم. الان حدودا 10 ماهه که از عروسیمون می گذره. اوایل همه چیز خوب بود ولی حدود 6 ماهه که اوضاع بینمون افتضاحه. مرتب با هم دعوا می کنیم. سر هیچی باهم تفاهم نداریم. انقدر جر و بحث کردیم که دیگه تا یه مسئله ای پیش میاد فقط می خوایم ازش فرار کنیم چون یه جورایی جفتمون مطمئنیم که قطعا باهم به اختلاف می خوریم. اتقدر باهاش مشکل دارم که نمی دونم بگم مشکل اصلیم چیه. مثلا همیشه سر شوخیاش باهم مشکل داریم. صبحا که می خواد منو از خواب بیدار کنه می گه پاشو کدو تنبل !! در حالیکه من اصلا تنبل نیستم. من الان هم کار می کنم هم درس می خوانم (کارشناسی ارشد) هم کارای خونه رو انجام می دم. اونم اصلا تو کارای خونه کمک نمی کنه. تازه خیلی وقتا خریدای بیرون از خونه هم به عهده ی منه. وقتی بهش می گم چرا به من می گه کدو تنبل می گه من از روی عشق اینو میگم !!! وقتی می گم من خوشم نمی آد این جوری باهام حرف بزنی اخم می کنه و همیشه می گه تو خیلی حساسی.همش همینو بلده بگه اینکه من حساسم ! دیگه اینکه اون خیلی کار می کنه. تازه شرکت خودش رو تاسیس کرده و خیلی داره واسش انرژی می ذاره. روزای تعطیل و حتی جمعه هم می ره سر کار. من هر شب تا ساعت 10-11 شب تنهام. بعدشم وقتی میاد خونه می شینه پای بازی های کامپیوتری. گاهی وقتا که استثنا می شه و زود میاد خونه مثلا 8 شب برا این میاد که بیشتر بازی کنه !!!!! اوایل من خیلی ناراحت می شدم ولی الان دیگه پذیرفتم وقتی می بینم حرف بزنم باعث دعوا می شه ترجیح دادم هیچی نگم و خودم و به چیزای دیگه مشغول کنم. خلاصه به بهانه ی اینکه اون همش کار داره ما تفریح خاصی هم نمی کنیم . بخصوص که بزرگترین تفریح اون بازی کامپیوتری هستش و اون تفریح خودش رو داره . به منم میگه خوب تو هم یه تفریح واسه خودت درست کن !!! اصلا انگار نه انگار که ما زن و شوهریم !!! تو این 10 ما یه بار رفتیم مسافرت شمال که قبل از مسافرتمون بهم گفت ببین من خیلی خسته ی روحیم به خاطر کار زیادی که می کنم، تو این مسافرت می خوام استراحت روحی کنم و تنها باشم !!!! خیلی وقتا می شه ما پند هفته رابطه ی جنسی نداریم چون یا قهریم یا اون خسته اس ! یه مشکل دیگه مون سر مسئله مالی یه. چون اون تازه کارشو شروع کرد ما الان یکم شرایط مالیمون خوب نیست.من سعی می کنم بهش فشاری نیارم. مثلا این ماه دیدم خیلی نگران مسایل مالیه چون تولد من بود و تازه کلی خرج و بدهی هم داشت. منم بهش گفتم اصلا نگران نباش تولد من اصلا مهم نیست من هیچ کادویی نمی خوام هزار تا مناسبت دیگه هست مثلا سالگرد ازدواجمون یا چیزای دیگه. اون موقع برام کادو بخر. برای خرج خونه هم گفتم چیزی این ماه لازم نداریم پس نگران نباش و حقوقتو بذار برای قرضات. اونم قبول کرد. راجع به خرج خونه بهش دروغ گفته بودم. می خواستم حقوق خودم رو خرج خونه کنم این ماه ولی از طرفی نمی خواستم بهش بر بخوره یا بد عادت بشه. خلاصه دیروز فهمیدم اول این ماه از شرکت قبلیش 2 ملیون تومن بهش پاداش دادن و اون اصلا چیزی بهم نگفته . خیلی ازش ناراحت شدم. وقتی بهش گفتم داد و هوار راه انداخت که من چه بدبختم و یه سری حرفا و بهانه های الکی تحویل داد و آخرش گفت من می خواستم تورو سورپرایزت کنم. منم به نظرم حرفش خیلی مسخره اومد و کلا دیشب رفتم خونه ی بابام . البته به مامان بابام نگفتم که قهر کردم یه جوری نشون دادم که همین جوری اومدم پیششون باشم. کلا من همیشه دلم می خواست تو مسایل مالی با شوهرم خیلی صادق باشم . اول زندگی هم همه ی اینا رو بهش گفتم اونم ظاهرا قبول کرد ولی من اصلا اون صداقتی که دلم می خواد ازش ندیدم. مثلا گفتم بیا بریم حساب مشترک باز کنیم. تا مدت ها که با این حساب مشترک مشکل داشت. بالاخره بعد از چندین ماه قبول کرد و حساب مشترک رو باز کردیم ولی دریغ از یک قرون که توی این حساب رفته باشه !!!!!! هر وقتم بهش می گم عصبانی می شه می گه من پول ندارم!!! این درحالیکه آقا هر روز با آزانس می رن سر کار و ناهارش هم بیرون می خوره. من هر شب شام درست می کنم و برای ناهار فرداش هم کنار می ذارم می گم ببر ولی نمی بره ! اگه اصرار کنم هم عصبانی می شه می گه چقدر گیر می دی !! نمی دونم این ولخرجیاش چقدر هزینه می بره ولی فکر کنم حداقل 400 تومنی در ماه پول این چیزا باشه. اونوقت وقتی می بینه پول کم میاریم می گه برا چی باید کارگر بیاد کارای سنگین خونه رو انجام بده؟؟ خرج اضافه س باید حذفش کنیم !! این حرفا و رفتاراش خیلی دلمو می شکونه و منو از زندگی کردن دلسرد می کنه. جدیدا حس می کنم داره شکاک هم می شه. مثلا زمانیکه عقد بودیم خیلی وقتا می شد من ساعت 1 شب با ماشین از خونه ی همسرم تا خونه ی خودمون رو تنها می رفتم. خیلی وقتا ازش خواهش می کردم که باهام بیاد چون می ترسیدم اون موقع شب ولی اون می گفت خسته س حال نداره !!! منم چون پدرم روی شب موندن من تو عقد حساس بود هرجور شده می رفتم خونه. ولی الان می گه 9 شب به بعد حق نداری بیرون باشی!! من اصلا این جوری بزرگ نشدم تو دختریم خیلی آزاد بودم خودشم می دونه ولی نمی دونم چرا این جوری می کنه. یا وقتی زنگ می زنه به گوشیم و میره پشت خطی شروع می کنه به سوال پیچ کردن که کی بود و از این حرفا. دیگه واقعا نمی دونم باید چیکار کنم. من خودمم مشکل دارم حتما. یکی ازمشکلات اصلیم اینکه زود جوش میارم و این خیلی وقتا باعث شده دعواهامون شدت بیشتری بگیره. ولی دیگه الان به جایی رسیدم که فکر می کنم هیچوقت مشکلاتمون حل نمی شه. خیلی اختلافای دیگه هم داریم ولی تا همیجا فعلا کافیه. لطفا منو راهنمایی کنید.

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    سلام دوست خوبم

    خوش امدی به همدردی
    لطف کن در ارسال بعدیت بین خطوط فاصله بذار

    اوایل همه زندگیها خوبی و خوشیه...عشق و شور و هیجانه....اما کم کم که اتش این عشق فرو مینشینه مشکلات کم کم پیدا میشن

    به خاطر همینه که هرچقدر تعداد سالهای زندگی بیشتر میشه درصد جداییی و طلاق کم میشه

    نگران نباش.عجیب و غریب نیست .تو همه زندگیها هست.

    حالا که با تذکر لسانی بازم به شما اون واژه رو میگه ایرادی نداره.خیلی وقتها بی خیالی بیشتر کمک میکنه.جوری برخورد کن که انگار این کلمه رو نشنیدی.

    دوست خوبم

    هر شرکت تازه تاسیسی نیاز به انرژی زیاد داره.سعی کن تو این زمینه درکش کنی چون این دقیقا یکی از مصادیق درک و فهم زنه.

    چرا محیط خونه رو طوری اماده نمیکنی که اون جذب کامپیوتر نشه؟مثلا خودت اراسته باشی و اماده.مطمئن باش هیچ مردی از اینکه یه زن ترگل و ورگل خونه منتظرش باشه بدش نمیاد و صد در صد به بازی کامپیوتر ترجیحش میده

    ازت خواهش میکنم در مسائل مالی دخالت نکن و حس تدبر و مدیریت رو از همسرت نگیر.مطمئن باش این کمک نیست.اتفاقا یک ضربه است ! به همسرت

    راستی !!

    شما عجب کار عجیب و غریبی کردی !

    رفتی خونه بابات !؟

    به همین راحتی؟!!

    باور کن همین ترک کردنهای منزل مشترک برایت مشکل ساز خواهد شد و مشکلات رو چند برابر خواهد کرد.

    من بیشتر فکر میکنم مشکل شما و ایشون سر مسائل مالیه که قسمت اعظمش برمیگرده به دخالتهای شما در این امور.

    راحت بهت بگم.پاتوی کفشش میکنی !

    اگر دنبال ارامشی باید از حیطه دخل و خرج و دخالت در این امر خودتو بکشی کنار

    یه سوال

    شما دو نفر ادم توی منزل چه کارهایی دارید که سنگینه و از عهده خودتون برنمیاد؟

    هرچقدر به اخر متنت نزدیک تر میشم مییبینم حساسیتت زیاده و غیر مستقیم به دنبال ایجاد تنش هستی(حتی خودتم شاید از این حست خبر نداشته باشی)

    مگه شما نمیبینی جدیدا چقدر تو گوشه وکنار تهران و ایران اراذل و اوباش گرفتن؟

    وضعیت هم روز به روز داره بدتر میشه..این نشونه محبتشه به شما...نشونه نگرانیشه

    محدودت نکرده که نگران ازادیت هستی ! پس محدودیت ندیدی که به 9شب بیرون نبودن میگی محدودیت !!!!!!!!!!

    وقتی میبینه پشت خطی داری سوال پیچت میکنه یعنی چی؟
    یکمی بازش کن

    بازم بهت سر میزنم

  3. 9 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 16 دی 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    اوووووووووووه دختر خوب ترسیدم بخدا موضوعتو خوندم خداروشکر همه چیزایی که گفتی قابل حله و تازه تو همه چیز با هم مشکل ندارین.من کلی نکات مثبت تو زندگیت دیدم میگم بهت گر چه خودت بیشتر ازیناشو میدونی:
    1.عاشق همین
    2.همسرت خیلی دوست داره
    3.همسرت شوخ طبع و خوش برخورده
    4.هر دوتون خیلی فعال و پر انرژی هستین
    5.هر دو تو تحصیل موفق بودینو هستین
    6.هر دو تو کار موفقید خدا روشکر
    7.همسرت خیلی بهت اهمیت میده و نگرانته که نمیخواد بیرون بری اونموقع شب و...
    8.خیلی کدبانو و خانوووومی
    9. ......
    حالا نکات منفی که نه یه کوچولو مبهم:
    1.توانایی های گفتاریتون به اندازه بقیه نکات مثبتتون پررنگ نیست که باید قویترش کنین
    فقط همین

  5. 4 کاربر از پست مفید روژان20 تشکرکرده اند .

    روژان20 (سه شنبه 12 دی 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 خرداد 92 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    [size=x-large][size=large]سلام دوستم. مرسی که حرفام رو خواندی و نظرت رو گفتی


    "حالا که با تذکر لسانی بازم به شما اون واژه رو میگه ایرادی نداره.خیلی وقتها بی خیالی بیشتر کمک میکنه.جوری برخورد کن که انگار این کلمه رو نشنیدی."

    می دونی موضوع یک کلمه نیست. زندگی ما دو تا از صبح تا شب پر از این حرف ها و کلمه ها و رفتارهاست .


    "هر شرکت تازه تاسیسی نیاز به انرژی زیاد داره.سعی کن تو این زمینه درکش کنی چون این دقیقا یکی از مصادیق درک و فهم زنه."

    من این رو درک کردم و پذیرفتم. با اینکه برام سخت بود که انقدر دیر بیاد خونه و وقتی برای من نداشته باشه، با این حال قبول کردم. ولی اون در جواب این درک من هیچ قدر دانی از من نکرد. یه جورایی حس می کنم همه ی اینا وظیفه ام انگار !

    "چرا محیط خونه رو طوری اماده نمیکنی که اون جذب کامپیوتر نشه؟مثلا خودت اراسته باشی و اماده.مطمئن باش هیچ مردی از اینکه یه زن ترگل و ورگل خونه منتظرش باشه بدش نمیاد و صد در صد به بازی کامپیوتر ترجیحش میده"

    نه من شک دارم ! من خیلی به خودم می رسم. کلا از نظر ظاهری خیلی از شوهرم بهترم . اینو همه می گن . اتفاقا یکی از مشکلاتم اینکه اون اصلا به خودش نمی رسه و کم کم داره جاذبه ی ظاهریشو برا من از دست می ده. حتی آرایشگاهم به زور می ره. اصلا به هیکلش اهمیت نمی ده. من تا حالا اینارو بهش نگفتم ولی واقعا از این موضوع ناراحتم. بازی کامپیوتری برا اون یه چیزی فراتر از این حرفاس. یه جورایی بهترین دوستشه. خودش به خنده همیشه می گه هووی تو ایکس باکسه. من دیگه سر این چیزا هیچ گیری بهش نمی دم. هروقت دوست داره بازی کنه بازی می کنه یا هر کار دوست داره می کنه. همه ی این کارا رو می کنم شاید یکم قدر بدونه. ولی اصلا!

    "ازت خواهش میکنم در مسائل مالی دخالت نکن و حس تدبر و مدیریت رو از همسرت نگیر.مطمئن باش این کمک نیست.اتفاقا یک ضربه است ! به همسرت "

    یعنی چی دخالت نکنم ؟ یعنی وقتی می بینم الان در مضیقه س محل نذارم ؟؟ یا اینکه در مورد حساب مشترک و این حرفا می گین ؟ مشکل اصلی من اینکه من همه اینارو قبل از عقد بهش گفتم. همه ی این خواسته ها رو گفتم اونم قبول کرد. بهش گفتم صداقت سر این مسایل برام خیلی مهمه و منظورم از صداقت و کامل براش باز کردم. حالا الان که عروسی کردیم زده زیر همه چیز. این خیلی ناراحت کننده س. انگار از اعتماد من سواستفاده کرده



    "شما عجب کار عجیب و غریبی کردی !

    رفتی خونه بابات !؟

    به همین راحتی؟!!

    باور کن همین ترک کردنهای منزل مشترک برایت مشکل ساز خواهد شد و مشکلات رو چند برابر خواهد کرد."

    به همین راحتی نیست. من اولین باره خونه رو ترک کردم. ولی تو این مدت اون صد بار اینکار و کرده. هر دفعه بحثمون می شد می گفت من دیگه امشب خونه نمی ام میمونم شرکت !! حرمت این قضیه رو اون بینمون شیکوند. من دیگه ازش خسته شدم . از این همه غرور و خودخواهیش . از اینکه من باید همش ملاحظه کنه . من باید کوتاه بیام . من نباید ناراحت بشم . من باید درکش کنم . من باید قبولش کنم و ... . من روزی که باهاش ازدواج کردم نه تنها چیزی کم نداشتم بلکه از خیلی لحاظ ازش بالاتر بودم . هیچ وقت دوست نداشتم این جوری به زندگیم نگاه کنم ولی اون با خودخواهیش همه ی احساس فداکاری رو تو من از بین برده. همش به خودم می گم مگه چه گلی به سرت زده که باید انقدر بخاطرش خودتو ببری زیر سوال.


    "من بیشتر فکر میکنم مشکل شما و ایشون سر مسائل مالیه که قسمت اعظمش برمیگرده به دخالتهای شما در این امور.

    راحت بهت بگم.پاتوی کفشش میکنی !

    اگر دنبال ارامشی باید از حیطه دخل و خرج و دخالت در این امر خودتو بکشی کنار"

    واقعا این جوری نیست. ما سر همه چیز باهم بحث داریم. من هیچ کدام از دغدغه های مالی رو بروز نمی دم. یکی دوبار توی عقدمون اینکار و کردم و خیلی برخورد بدی کرد یه جورایی گربه رو دم حجله کشت اساسی !!! منم دیگه جراات ندارم سر این مسایل سوالی کنم. در حدی که من الان نمی دونم ما اصلا پس اندازی داریم یا نه.

    "یه سوال

    شما دو نفر ادم توی منزل چه کارهایی دارید که سنگینه و از عهده خودتون برنمیاد؟"

    شوهرم تو هیچ کار خونه کمک نمی کنه. من هم سر کار می رم و هم دانشگاه می رم. واقعا این دوتا باهم خیلی ازم زمان می بره.مثلا فرض کنید از صبح رفتم سرکار 7 شب می رسم خونه فرداشم امتحان دارم تازه آشپزی هم باید بکنم. شوهرم اگه تو یه همچین روزی کلا خونه باشه هم حاضر نیست یه مراعاتی بکنه و پاشه یه چیزی حاضر کنه. در حالیکه قبل از ازدواج خودش آشپزی می کرد. حالا بگذریم . یه آخر هفته س که اونم باید کارای دانشگاه رو انجام بدم و اگه بشه یه استراحتی کنم. دیگه شستن زمین و دست شویی و گردگیری و این حرفا واقعا برام سخت می شه. زور اینجاست که من اصلا بهش غر نمی زنم چرا کمکم نمی کنی. اصلا دیگه برا اینکه بحثی نشه هیچ انتظاری ازش ندارم ولی اون نه تنها اینا رو نمی بینه بلکه همین کارگری که برای کمک به من هستش رو هم گیر می ده بهش و می گه حذف بشه.

    "هرچقدر به اخر متنت نزدیک تر میشم مییبینم حساسیتت زیاده و غیر مستقیم به دنبال ایجاد تنش هستی(حتی خودتم شاید از این حست خبر نداشته باشی)"

    می شه بیشتر بازش کنی.

    "مگه شما نمیبینی جدیدا چقدر تو گوشه وکنار تهران و ایران اراذل و اوباش گرفتن؟

    وضعیت هم روز به روز داره بدتر میشه..این نشونه محبتشه به شما...نشونه نگرانیشه

    محدودت نکرده که نگران ازادیت هستی ! پس محدودیت ندیدی که به 9شب بیرون نبودن میگی محدودیت !!!!!!!!!!"

    عزیزم هر کدام از ما با فرهنگ های مختلفی تو خانواده بزرگ شدیم و این فرهنگ ها یه سری قالب های ذهنی از بچگی برای ما ایجاد کردند. نمی شه گفت اگه با اون قالب های ذهنی من ساعت 9 شب یعنی محدودیت و از نظر یکی دیگه یعنی ته آزاد بودن پس من اشتباه می کنم یا من حساسم یا من درست نمی بینم. من وقتی دختر بودم 20 سالم بود ساعت 11 شب می اومدم خونه پدر مادرم هیچی بهم نمی گفتن و شوهرم هم قبل از ازدواجمون تمام این مسایل رو دید و خودش هم همین فرهنگ ها رو قبول داشت ، حالا که من 26 سالمه دیگه نمی تونم قبول کنم یک آقا بالاسری به من بگه کی برو کی بیا. یا برام این جور خط و نشون بکشه که 9 دیرتر بیای خونه من می دونم و تو. اون اگه نگران اراذل و اوباشه جور دیگه می تونه از من محافظت کنه. یه مثال می زنم. چند وقت پیش من ماشینم گوشه ی اتوبان خراب شد. ساعت حدود 8 – 9 شب بود. زنگ زدم به شوهرم گفت من الان شرکتم زنگ بزن بابات . بابام هم اون موقع جایی بود که نتونستم پیداش کنم. دوباره زنگ زدم به شوهرم گفت من نمی تونم بیام می خوای صبر کن 2 ساعت دیگه من میام یا خودت یه کاریش بکن !!!!! اون اگه واقعا نگران بود فکر می کرد من چه جوری ساعت 8 شب تو تاریکی گوشه اتوبان باید ماشین خراب رو یه کاریش بکنم !!!! آخرشم نیومد و یه ماشینی تو همون اتوبان وایساد و کمک کرد

    "وقتی میبینه پشت خطی داری سوال پیچت میکنه یعنی چی؟"

    یعنی می پرسه کی بود. بعد می گم فلانی. باورش نمی شه انگار دوباره هی تکرار می کنه. بعد می گه چرا من هی می رم پشت خطت . در حالیکه شاید توی روز یک یا نهایت دوبار پیش بیاد . بعضی روزا هم اصلا پیش نمی اد. ولی همون یه بار هم خیلی به چشمش میاد و فکر می کنه 60% موارد می ره پشت خطی
    یه مثال دیگه از اینکه حس می کنم شکاک شده اینکه چند روز پیش ساعت 10-11 بود اومد خونه. من اصولا از تنهایی نمی ترسم ولی نمی دونم اون شب چرا دل شوره پیدا کرده بودم و ترسیده بود. برا همین در خونه رو از تو قفل کردم. بعدش که شوهرم اومد خونه گیر داده که چرا در خونه رو از تو قفل کردی وقتی براش توضیح دادم انگار باورش نشد. شروع کرد توی کمد و اتاق رو گشتن !!!! انگار من کسی رو قایم کرده باشم!!!! البته این کار و با شوخی انجام می داد ولی به نظرم شوخیه شوخی هم نبود.
    بازم از این مثال ها دارم ولی فکر کنم همین کافیه.


    [/size][/size]

    نقل قول نوشته اصلی توسط روژان20
    اوووووووووووه دختر خوب ترسیدم بخدا موضوعتو خوندم خداروشکر همه چیزایی که گفتی قابل حله و تازه تو همه چیز با هم مشکل ندارین.من کلی نکات مثبت تو زندگیت دیدم میگم بهت گر چه خودت بیشتر ازیناشو میدونی:
    1.عاشق همین
    2.همسرت خیلی دوست داره
    3.همسرت شوخ طبع و خوش برخورده
    4.هر دوتون خیلی فعال و پر انرژی هستین
    5.هر دو تو تحصیل موفق بودینو هستین
    6.هر دو تو کار موفقید خدا روشکر
    7.همسرت خیلی بهت اهمیت میده و نگرانته که نمیخواد بیرون بری اونموقع شب و...
    8.خیلی کدبانو و خانوووومی
    9. ......
    حالا نکات منفی که نه یه کوچولو مبهم:
    1.توانایی های گفتاریتون به اندازه بقیه نکات مثبتتون پررنگ نیست که باید قویترش کنین
    فقط همین
    مرسی دوست عزیزم که انقدر انرژی مثبت دادی بهم.

    منم خودم خیلی وقتا حس کردم که تو فهمیدن حرف هم مشکل داریم ولی نمی دونم باید په جوری درستش کنیم . میشه بیشتر راهنمایی کنی

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مهر 93 [ 11:05]
    تاریخ عضویت
    1391-6-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,179
    سطح
    28
    Points: 2,179, Level: 28
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    206

    تشکرشده 221 در 81 پست

    Rep Power
    22
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    واااااااااااااااااااااااا اااااي يك عالمه و مفصل نوشته بودم همه با يك كليك اشتباه پاك شدددددددددددددددددددد

    دوست خوب دوباره برات مي نويسم ولي فكر نمي كنم ديگه بتونم به اون مفصلي بنويسم

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 12:52]
    تاریخ عضویت
    1391-8-04
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    1,204
    سطح
    19
    Points: 1,204, Level: 19
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    328

    تشکرشده 332 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    ايكس باكسشو خراب كن[b]

    خب عزيزم چرا مثلا وقتي داره با ايكس باكس بازي ميكنه شمام نميري باهاش بازي كني بشين پيشش و همراهيش كن
    اونوقت اگه بعد يه مدت كه همراهيش كردي يه روز تنهاش بذاري خودش مياد ميشينه پيشت و ميگه تنهايي حال نميده

  9. 3 کاربر از پست مفید هاجس تشکرکرده اند .

    هاجس (یکشنبه 17 دی 91)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 خرداد 92 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    نقل قول نوشته اصلی توسط negar_ba
    واااااااااااااااااااااااا اااااي يك عالمه و مفصل نوشته بودم همه با يك كليك اشتباه پاك شدددددددددددددددددددد

    دوست خوب دوباره برات مي نويسم ولي فكر نمي كنم ديگه بتونم به اون مفصلي بنويسم
    مرسی دوستم . منتظر نظرت هستم

    نقل قول نوشته اصلی توسط هاجس
    ايكس باكسشو خراب كن[b]

    خب عزيزم چرا مثلا وقتي داره با ايكس باكس بازي ميكنه شمام نميري باهاش بازي كني بشين پيشش و همراهيش كن
    اونوقت اگه بعد يه مدت كه همراهيش كردي يه روز تنهاش بذاري خودش مياد ميشينه پيشت و ميگه تنهايي حال نميده

    مطمئنم اگر یه روزی من ایکس باکسشو خراب کنم یه کاری می کنه که از زنده بودنم پشیمون بشم !!!
    خیلی سعی کردم ولی واقعا تو بازی کردن استعداد ندارم و اینکه اصلا با روحیم سازگار نیست.


  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 مهر 93 [ 11:05]
    تاریخ عضویت
    1391-6-14
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    2,179
    سطح
    28
    Points: 2,179, Level: 28
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    206

    تشکرشده 221 در 81 پست

    Rep Power
    22
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    مرتب با هم دعوا می کنیم. سر هیچی باهم تفاهم نداریم. انقدر جر و بحث کردیم که دیگه تا یه مسئله ای پیش میاد فقط می خوایم ازش فرار کنیم چون یه جورایی جفتمون مطمئنیم که قطعا باهم به اختلاف می خوریم.
    به نظر من به قول رژان 20 مهارت گفتگو و ارتباط موثر زوجين رو بلد نيستي و با مطالع توي ا ين ضمينه خيلي از مشكلاتي كه گفتي حل مي شه. توي انينترنت سرچ كن و سعي كن بيشتر روي يادگيري اين مهارت تمركز داشته باشي نه روي رفتارها و دعواهاي هر روزه. توي تالار هم مطالب مفيدي توي اين ضمينه هست.

    همیشه سر شوخیاش باهم مشکل داریم. صبحا که می خواد منو از خواب بیدار کنه می گه پاشو کدو تنبل !! در حالیکه من اصلا تنبل نیستم.من الان هم کار می کنم هم درس می خوانم (کارشناسی ارشد) هم کارای خونه رو انجام می دم. اونم اصلا تو کارای خونه کمک نمی کنه. تازه خیلی وقتا خریدای بیرون از خونه هم به عهده ی منه. وقتی بهش می گم چرا به من می گه کدو تنبل می گه من از روی عشق اینو میگم !!! وقتی می گم من خوشم نمی آد این جوری باهام حرف بزنی اخم می کنه و همیشه می گه تو خیلی حساسی

    راست ميگه بنده خدا از روس دوست داشتنشه تو هم حساسيت تو بخاطر عدم شناخت تفاوتهاتونه. همسر من هم بهم مي گه دماغو يا دماغ گنده يا گاگول منم اوايل خيلي ناراحت مي شدم و خيلي بهم بر ميخورد و اعتراض مي كردم ولي اون بهم مي گفت از روي دوست داشتنه. مي گفت دايرالتمعارف مردها با زنها فرق داره . راست ميگه و اي ناگاهي بزرگترين علت ايجاد اين گونه مشكلاته. مردها نوع محبت كردنشون، نوع دلگيري و اعتراضون، نوع شوخي هاشون و ... با ما فرق مي كنه. يك موقعي جمله اي كه يكي از زوجين مي گه طرف ديگه جور ديگه مي شنوه. كتاب زنان ونوسي مردان مريخي را بخون خيلي از سوءتفاهمات را برطرف مي كنه.

    دیگه اینکه اون خیلی کار می کنه. تازه شرکت خودش رو تاسیس کرده و خیلی داره واسش انرژی می ذاره. روزای تعطیل و حتی جمعه هم می ره سر کار. من هر شب تا ساعت 10-11 شب تنهام. بعدشم وقتی میاد خونه می شینه پای بازی های کامپیوتری. گاهی وقتا که استثنا می شه و زود میاد خونه مثلا 8 شب برا این میاد که بیشتر بازی کنه !!!!!
    بايد خدا را شكر كني كه مردت اينقدر به فكر زندگيشه و با تمام توان كار مي كنه. اون داره جنمشو بهت نشون ميده با اين شرايط بد كاري و خستگي و مسائل روزانه طبيعيه كه بايد جوري خودش را از تخليه كنه باز خوبه وقتش را به دوست و رفيق بازي و خيلي كارهاي ناسالم ديگه صرف نمي كنه و توي خونه جلوي چشم خودته.
    مردها براي تخليه هيجانات و خستگي هاي روزانه هر كدوم كاري مي كنند. يكي بعد از برگشت از سر كار تا 1 - 2 ساعت جلوي تلويزون ولو مي شه. يكي روزنامه مي خونه. يكي دلش مي خواد كسي باهاش كاري نداشته باشه. يكي مي خواد همسرش ماساژش بده. يكي فوتبال مي بينه. يكي هم بازي مي كنه.
    همسر من هم اكثرا فيفا بازي مي كنه. حتي يك موقع هايي با وجود خستگي و خواب آلودگي بهم مي گه تو برو بخواب من يكم بازي مي كنم دوباره ميام. و اين يكم بازي شايد 2 - 3 ساعت طول بكشه. (معمولا وقتي مشغله ذهني اش و خستگي روحي و فكريش بيشتر مدت بازي هم بيشتر ميشه)
    خلاصه به بهانه ی اینکه اون همش کار داره ما تفریح خاصی هم نمی کنیم . بخصوص که بزرگترین تفریح اون بازی کامپیوتری هستش و اون تفریح خودش رو داره . به منم میگه خوب تو هم یه تفریح واسه خودت درست کن !!!
    اكثر زوج هاي جوان متاسفانه توي اين روزگار تفريح خاصي ندارند. زندگي ها شده فقط كار. (به قول عمه بنده باز قديمي ها و نسل قبل از ما يك جواني كردند. ما كه نمي فهميم اول زندگي جواني چيه همه اش كار و درس و بدو بدو و متاسفانه تا حدودي اين موضوع غير قابل اجتنابه) اما شما هم به جاي غر زدن برو با همسرت بازي كن. اگه كمتر بهش غر بزني و گير بدي مطئمن باش كم كم ولع بازي مي ريزه و وقتش را تنظيم مي كنه كه به شما هم برسه. ولي از اون جايي كه مردها اكثرا لجبازند اگه با شكايت و طعنه گلگي كني نتيجه عكس مي گيري. به جاش با مهرباني دلتنگيتو بهش نشون بده مثلا بگو. دلم برات تنگ شده مي خوام بيام بغلت. يا بغلم كن. يا بگو هر وقت بازي ات تموم شد بيا يكم با هم حرف بزنيم. از صبح دلتنگتم و منتظرت تا با هم به آرامش برسيم . يا اصلا برو بشين پيشش تو هم تشويقش كن توي بازي باهاش شريك باش. يا مي توني بري آروم بغلش كني و با موهاش بازي كني. تا در حال بازي از نوازشت آرامش بگيرد و كم كم رو به شما كند.ولي اگه اعتراضت رو با غر زدن نشان بدي خوب اون هم مي گه همين ايكس باكس بهتره حداقل سرگرمم مي كنه و غر نمي زنه
    تو این 10 ما یه بار رفتیم مسافرت شمال که قبل از مسافرتمون بهم گفت ببین من خیلی خسته ی روحیم به خاطر کار زیادی که می کنم، تو این مسافرت می خوام استراحت روحی کنم و تنها باشم !!!!
    يكم نيمه پر ليوان را ببين باز خوبه توي 10 ماه يك مسافرت رفتي. خود من دو سال و نيم عروسي كردم و با وجود اين كه نه عروسي گرفتيم و نه ماه عسل رفتيم، توي اين مدت فقط يك مسافرت 3 - 4 روزه فتيم مشهد اون هم از طرف اداره. دليل اين هم كه همسرت بهت هشدار داده مي خواد استراحت كنه و تنها باشه، احتمالاً به خاطر اينه كه پيش ضمينه ذهني داشته كه احتمال داره تو مدت سفر بري رو مخش و بهش گير بدي پس جلوي وقوع واقعه را گرفته
    خیلی وقتا می شه ما پند هفته رابطه ی جنسی نداریم چون یا قهریم یا اون خسته اس !
    در اين ضمينه هم بهتره مطالعات بيشتري داشته باشي. همه مشاوران و كارشناسان توصيه مي كنند وقتي همسرتان از روي خستگي و يا مسائل ديگه در اين مورد ناتواني دوره اي داره با مهرباني دركش كنيد و نكند يك موقع با طعنه و شكايت به رويش آوريد و اعتراضات به دعوا بكشد كه اثرات خيلي بدي دارد. در اين ضمينه هم كتابهايي براي مطالعه هست.
    مشکل دیگه مون سر مسئله مالی یه. چون اون تازه کارشو شروع کرد ما الان یکم شرایط مالیمون خوب نیست.من سعی می کنم بهش فشاری نیارم. مثلا این ماه دیدم خیلی نگران مسایل مالیه چون تولد من بود و تازه کلی خرج و بدهی هم داشت. منم بهش گفتم اصلا نگران نباش تولد من اصلا مهم نیست من هیچ کادویی نمی خوام هزار تا مناسبت دیگه هست مثلا سالگرد ازدواجمون یا چیزای دیگه. اون موقع برام کادو بخر. برای خرج خونه هم گفتم چیزی این ماه لازم نداریم پس نگران نباش و حقوقتو بذار برای قرضات. اونم قبول کرد. راجع به خرج خونه بهش دروغ گفته بودم. می خواستم حقوق خودم رو خرج خونه کنم این ماه ولی از طرفی نمی خواستم بهش بر بخوره یا بد عادت بشه.
    اين روزها كمتر كسي مشكل مالي نداره واين خيلي خوبه كه دركش مي كني ولي توي اين مورد خيلي بايد دقت كني كه در عين حال بد عادت نشه. با سياست زنانه او را متوجه كن كه قدردان تلاشش هستي و براي همراهي با او در اين شرايط حاضري از برخي خواسته هاي غيرضروري ات فعلاً بگذري و به بعد موكول كني. در مورد خرج منزل هم سعي كن اين هزينه ها رو به عهده نگيري و اگه چيزي هم توي منزل كمه بذار بفهمه ولي مي توني بگي اشكالي نداره حالا اين هفته فلان چيزو كمتر استفاده مي كنيم . يا چيز ديگه اي جايگزين مي كنيم.
    خلاصه دیروز فهمیدم اول این ماه از شرکت قبلیش 2 ملیون تومن بهش پاداش دادن و اون اصلا چیزی بهم نگفته . خیلی ازش ناراحت شدم. وقتی بهش گفتم داد و هوار راه انداخت که من چه بدبختم و یه سری حرفا و بهانه های الکی تحویل داد و آخرش گفت من می خواستم تورو سورپرایزت کنم. منم به نظرم حرفش خیلی مسخره اومد و کلا دیشب رفتم خونه ی بابام .
    شايد واقعاً مي خواست سورپرايزت كنه. در مورد مسائل مالي مردها واكنشهاي و رفتارهاي متفاوتي دارند. ديدم بعضي مردها رو كه خيلي در مورد مسائل مالي سكرتند. در اين مورد بهتره خودتون با هم صحبت كنيد و خواسته هات رو بگي و حرفهاشو بشنوي (البته قبلش مهارت گفتگوي موازنه و ارتباط موثر زوجين را ياد بگير تا باز به دعوا ختم نشه)
    در مورد ترك منزل خيلي اشتباه كردي . خانمها به هيچ وجه تحت هيچ شرايطي منزل را ترك نكنيد. اگه حتي دعواتون شد و كار به جايي رسيدكه گفت برو از خونه بيرون. خيلي آرام و متين بگو اينجا خونه منه و من مشكلي ندارم تو اگه مشكل داري بفرماييد بيرون.
    گفتم بیا بریم حساب مشترک باز کنیم. تا مدت ها که با این حساب مشترک مشکل داشت. بالاخره بعد از چندین ماه قبول کرد و حساب مشترک رو باز کردیم ولی دریغ از یک قرون که توی این حساب رفته باشه !!!!!! هر وقتم بهش می گم عصبانی می شه می گه من پول ندارم!!! این درحالیکه آقا هر روز با آزانس می رن سر کار و ناهارش هم بیرون می خوره.
    چرا نظرت رو تحميل مي كني. خودت هم دوست داري نظر كسي بهت تحميل شه. خوب شما نظرت اين بود كه حساب مشترك داشته باشيد ولي ايشان مخالف بودند. اين كه دعوا نداره. شايد و شايد اينجوري احساس كرده زير سلطه مي ره و اقتدارش خرد مي شه. حتي اگه مجبور بشن كاري كه مي خواهيم بكنند به اكراه نه به دلخواه اون وقت همين مي شه كه مي گي. اون با كارهايي كه مي كنه به خاطر حرفت حساب باز كرده ولي با كارهاش داره اعتراضو نشان مي ده.
    زمانیکه عقد بودیم خیلی وقتا می شد من ساعت 1 شب با ماشین از خونه ی همسرم تا خونه ی خودمون رو تنها می رفتم. خیلی وقتا ازش خواهش می کردم که باهام بیاد چون می ترسیدم اون موقع شب ولی اون می گفت خسته س حال نداره !!! منم چون پدرم روی شب موندن من تو عقد حساس بود هرجور شده می رفتم خونه. ولی الان می گه 9 شب به بعد حق نداری بیرون باشی!! من اصلا این جوری بزرگ نشدم تو دختریم خیلی آزاد بودم خودشم می دونه ولی نمی دونم چرا این جوری می کنه.
    كمتر مردي هست كه نسبت به اين موضوع حساس نباشه. و حساسيتش طبيعيه. خوب دختر خوب خونه بابا با خونه شوهر فرق مي كنه. دليل نداره كه همون رفتارهايي كه اونجا داشتي و برخوردهايي كه باهات مي شد اينجا هم همين باشه. خيلي ها خونه پدر محدود بودند خونه شوهر آزاد و خيلي ها خونه پدر آزاد بودند و خونه شوهر محدود.
    در كل مواظب باش كه اقتدار مردت ختشه دار نشه. چون مرد به اقتدار و غرورش زنده است. اگه اقتدار مردها را حفظ كنيم و قدر دان تلاششان براي زندگي مشترك باشيم و به آنها نشان دهيم كه قدر تلاششان را مي دونيم و سپاسگذاريم آنها را اسير خود مي كنيم. پس با جان و دل براي ما قدر زحماتشان را مي دانيم تلاش مي كنند و كم كم آنها هم در مقابل اين قدر داني ها و تلاشهاي ما محبت نثارمان مي كنند

    ببخشيد يكم طولاني شد ولي چيزي كه باعث شد دوباره مطالب را كه يكبار برات نوشتم متاسفانه پاك شد باز بنويسم اينه كه مسائلي كه ميگي خيلي برام آشناست. دقيقا همين مشكلات رو اوايل زندگي داشتم كه به لطف خدا خيلي كمتر شده. اميدوارم قابل استفاده باشه

  12. 3 کاربر از پست مفید negar_ba تشکرکرده اند .

    negar_ba (دوشنبه 18 دی 91)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 خرداد 92 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1391-10-12
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    287
    سطح
    5
    Points: 287, Level: 5
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    مرسی نگار عزیز

    یک مدتی سعی کردیم کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو باهم بخونیم ، دو روز خوب بودیم بعدش دوباره همه چیز برگشت سر جای اول. هیچ کدام از این راه حل ها دایمی نیست همشون یه جور مسکنه که چند روز آرومت می کنه بعد که اثر اولیش رفت همه ی مشکلات دوباره مثل قبل شروع می شه.

    به خدا من اصلا بهش غر نمی زنم. سر هیچی. کلا اون خیلی مشکلی با رفتارای من نداره منم که بارفتارای اون خیلی مشکل دارم. اون می گه علتش اینکه من خیلی حساسم ، من می گم علتش اینکه من خیلی با ملاحظه رفتار می کنم ولی اون اصلا ملاحظه ی منو نمی کنه و تازه جاهایی که سعی می کنه درک کنه تازه اوضاع رو خراب تر می کنه چون معمولا اشتباه درک می کنه!!!!
    مثلا من واقعا با بازی کردنش دیگه مشکلی ندارم . اصلا توقعی ندارم بیاد بشینه پیشم یا هر چیز دیگه ای. فقط حرفم اینکه من که انقدر بخاطر اون از خواسته هام کوتاه اومدم و اون رو درک کردم و همین جوری قبولش کردم چرا اون اصلا بخاطر من کوتاه نمی یاد؟؟ اصلا انگار هیچ کدوم از اینارو نمی بینه.

    مثلا سر همین تفریح کردن من فکر می کنم وقتی شرایط تفریح این جوریه زن و شوهر باید سعی کنن اگر یک فرصت کوچیک برای با هم بودن یا تفریح کردن مشترکشون پیدا می شه واقعا ازش استفاده کنند و از کنار هم بودن لذت ببرن. یه مثال الان یادم اومد که من خیلی بخاطرش دلم شکست. جند وقت پیش قرار شد ما با دوتا از دوستامون بریم بولینگ. رفتیم اونجا خواستیم هاکی بازی کنیم . یه بازیه دو نفره ست. شوهرم با شوهر اون دوستم شروع کردن بازی کردن من و خانوم اون کلی تشویقشون کردیم. بعدش نوبت بازی ما رسید من و خانوم اون شروع کردیم بازی کردن. شوهر اون شروع کرد به تشویق کردن خانومش اونوقت شوهر من اصلا بازی منو نگاهم نکرد . داشت بیلبوردای اطراف رو می خواند. اصلا انقدر از دستش ناراحت شدم اونجا مخصوصا که توی جمع این جوری بهم بی محلی کرد. وقتی بهش گفتم عصبانی شد گفت خوب من داشتم قواعد بازی بولینگ رو یاد می گرفتم !!!!!!! جالب اینجاست که اون از من عصبانی می شه تو این جور مواقع !!!!!!

    در مورد بازی کامپیوتری قبلا هم گفتم من خیلی سعی کردم باهاش بازی کنم ولی نشد. یعنی هر کاری می کنم یاد نمی گیرم بعد چون خیلی خنگ بازی در میارم اونم اعصابش خورد می شه. بازی کردن اصلا با روحیه ی من سازگار نیست.

    در مورد اینکه می گی مثلا موقع بازی کردن برم نازش کنم یا بغلش کنم این کارو چتد باری کردم ولی در مورد شوهر من نتیجه ی کاملا عکس می ده. اگه این کارو بکنم می گه دارم بازی می کن اذیتم نکن . یا حتی اگه همین جوری بهش بگم بغلم کن یا یه همچین حرفایی اون خیلی سرد برخورد می کنه. انگار خوشش نمیاد. بیشتر دوست داره خودش هروقت خواست بغلم کنه.

    بازم می گم. بخدا من اصلا به شوهرم غر نمی زنم. اتفاقا من از اوناییم که هی هیچی نمی گم بعد یهو منفجر می شم. می دونم این جوری خیلی بده . خود شوهرم چند بار تا حالا بهم گفته تو یه شهر فوق العاده برا آدم می سازی بعد با بولدوزر می زنی خرابش می کنی. این حرفش رو قبول دارم. ولی می گم اون انقدر توی این مسایل زندگی من و اذیت می کنه که دیگه از توانم خارج می شه.

    در مورد مسایل مالی و خرج خونه من خودمم اصلا دوست ندارم پول بدم ولی شوهر آدم بشدت کمال گرایی یه. من می دونم اگه بهش بگم فلان چیز رو نداریم ولی اشکال نداره بجاش از یه چیز دیگه استفاده می کنیم خیلی از دست خودش ناراحت می شه و یه جورایی افسرده می شه . وقتی هم افسرده می شه اخلاقش تو خونه بدتر می شه . با منم بد اخلاقی می کنه. همش اخم می کنه. منم ترجیح می دم به جا اینکه اون رو افسرده کنم بهش بگم چیزی لازم نداریم. بازم تو این مورد راهنماییم کنید

    در مورد ترک منزل قبلا توضیح دادم. من اولین بار که خونه رو ترک کردم. ولی تو این 10 ماه شوهرم بارها در این مورد منو تهدید کرد که شب خونه نمیاد و می مونه شرکت. چند بار هم تهدیدش رو عملی کرد. ولی من آخرش دلم طاقت نمی آورد و شب و نصف شب بهش زنگ می زدم که بیاد خونه یا می رفتم دنبالش . ولی من الان دو شبه خونه ی بابامم دریغ از یک تلفن خشک و خالی !!!! اصلا انگار بود و نبود من تو اون خونه فرقی نداره. چرا مردا انقدر بدن؟؟؟؟؟؟؟؟ می خوان با همه ی وجود بهت ثابت کنن اصلا مهم نیستی

    در مورد حساب مشترک هم باز توضیح داده بودم. من قبل از عقدمون براش توضیح دادم که در مورد مسایل مالی چه جوری فکر می کنم و دوست دارم شوهرم باهام چه جوری باشه. دقیقا بحث سکرت بودنه . من از این موضوع متنفرم و کاملا هم بهش گفته بودم. اونم قبول کرده بود. من نخواستم نظرم رو بهش تحمیل کنم . پس صحبت قبل از عقد برای چیه؟؟؟؟ می تونست قبول نکنه. حالا الان که داره سکرت بازی در میاره حس می کنم از اعتمادی که قبل از عقدمون به حرف ها و قولاش کردم داره سواستفاده می کنه.


  14. کاربر روبرو از پست مفید ساحل آرامش تشکرکرده است .


  15. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: سر همه چیز باهم مشکل داریم

    ساحل جان سلام

    "هر شرکت تازه تاسیسی نیاز به انرژی زیاد داره.سعی کن تو این زمینه درکش کنی چون این دقیقا یکی از مصادیق درک و فهم زنه."

    من این رو درک کردم و پذیرفتم. با اینکه برام سخت بود که انقدر دیر بیاد خونه و وقتی برای من نداشته باشه، با این حال قبول کردم. ولی اون در جواب این درک من هیچ قدر دانی از من نکرد. یه جورایی حس می کنم همه ی اینا وظیفه ام انگار !


    میدونی خانومی مشکل اصلی خیلی الان زن شوهرها اینه که خالصانه محبت نمیکنن.مثلا شما عزیز ترین کست رو در نظر بگیر(غیر از همسرت).
    وقتی بهش محبت میکنی توقع داری بفهمه؟منتظری ازت تشکر کنه؟یکمی به این موضوع فکر کن.
    میبینی که اگر محبتت از ته دل باشه اصلا دوست نداری کسی ازت تشکر کنه.
    وقتی مثل ادم اهنی همیشه منتظر بازخورد باشیم تا بتونیم برای ارسال پاسخ بعدی دوباره شارژ بشیم زندگی میشه سخت و خشک.

    پس ساحل جان.این حس رو بذار کنار.منتظر نباش اون همیشه بهت بگه که من میدونم فلان کار وظیفه تو نیست اما تو داری بهم محبت میکنی.


    "ازت خواهش میکنم در مسائل مالی دخالت نکن و حس تدبر و مدیریت رو از همسرت نگیر.مطمئن باش این کمک نیست.اتفاقا یک ضربه است ! به همسرت "

    یعنی چی دخالت نکنم ؟ یعنی وقتی می بینم الان در مضیقه س محل نذارم ؟؟ یا اینکه در مورد حساب مشترک و این حرفا می گین ؟ مشکل اصلی من اینکه من همه اینارو قبل از عقد بهش گفتم. همه ی این خواسته ها رو گفتم اونم قبول کرد. بهش گفتم صداقت سر این مسایل برام خیلی مهمه و منظورم از صداقت و کامل براش باز کردم. حالا الان که عروسی کردیم زده زیر همه چیز. این خیلی ناراحت کننده س. انگار از اعتماد من سواستفاده کرده


    نه عزیزم...کسی نمیگه محل نذار.قبل از عقد خیلی حرفها بهم زده میشه.مثلا میگم:
    شما و همسرت قرار بذاری هر روز صبح باهم برید پیاده روی.ایا بعد از مثلا 10 سال با 4 تا بچه قد و نیم قد بازم این کار امکان داره؟چون شما باهم توافق کرده بودید؟

    نه دیگه !ممکنه به اقتضای شرایط یکسری چیزها تغییر کنه.

    جریان شما هم همینطوره...مثلا تاسیس همین شرکت جدیدش.این طبیعتا یکسری خلل ممکنه تو قول و قرار شما ایجاد کنه.

    منظور من از دخالت در مسائل مالی دست برداشتن از امر و نهی در این زمینه به همسرته.مرد فطرتا نیاز داره در این زمینه حرفش برو داشته باشه و شما نمیذاری بنابراین خلاء رو در جای دیگه از همسرت میبینی.
    این رفتار باعث دوری از همسرت میشه.چون بهش اجازه مرد بودن و حس مرد بودن نمیدی

    ادامه این رفتارت باعث میشه همسرت از لحاظ روانی ازت کم کم دور بشه و سعی کن خلاء احساسایش رو با چیزهایی مثل همون ایکس باکس و ..پر کنه.
    بعد از یه مدتی هم که از تنش با شما خسته میشه کلا خرج و دخل رو میسپره به شما که هم خودش منزوی [size=medium]میشه و هم شما بهت فشار زیادی میاد


    "شما عجب کار عجیب و غریبی کردی !

    رفتی خونه بابات !؟

    به همین راحتی؟!!

    باور کن همین ترک کردنهای منزل مشترک برایت مشکل ساز خواهد شد و مشکلات رو چند برابر خواهد کرد."

    به همین راحتی نیست. من اولین باره خونه رو ترک کردم. ولی تو این مدت اون صد بار اینکار و کرده. هر دفعه بحثمون می شد می گفت من دیگه امشب خونه نمی ام میمونم شرکت !! حرمت این قضیه رو اون بینمون شیکوند. من دیگه ازش خسته شدم . از این همه غرور و خودخواهیش . از اینکه من باید همش ملاحظه کنه . من باید کوتاه بیام . من نباید ناراحت بشم . من باید درکش کنم . من باید قبولش کنم و ... . من روزی که باهاش ازدواج کردم نه تنها چیزی کم نداشتم بلکه از خیلی لحاظ ازش بالاتر بودم . هیچ وقت دوست نداشتم این جوری به زندگیم نگاه کنم ولی اون با خودخواهیش همه ی احساس فداکاری رو تو من از بین برده. همش به خودم می گم مگه چه گلی به سرت زده که باید انقدر بخاطرش خودتو ببری زیر سوال.
    [/size]


    قبل از هرچیزی یادت باشه تلافی در زندگی زناشویی مقدمات جدایی و راحت بهت بگم طلاق رو فراهم میکنه.
    و اینم بدون.اگر اون رفته ، اون رفته شرکت نه خونه مامان و باباش.خیلی با اقدام شما فرق داره.حداقل حفظ آبرو کرده .اما شما وقتی میری خونه پدر و مادرت(مطمئن باش اونا میفهمن دخترشون چرا امده خونه پدریش) خیلی همرت رو خراب میکنی.

    اگر هم اعتقاد داری همسرت کار غلطی کرده شما به هیچ عنوان با بهانه ای تحت عنوان" حرمت این موضوع شکسته" شما هم این کار غلط رو ادامه نده

    ببین خانومی

    زن مظهر ارامشه.این زنه که ارامش منزل رو تعیین میکنه.با رفتارش..با صبرش...با درکش...شما چه تو این زندگی و چه تو زندگی دیگه ای باشی همیشه باید سنگ زیرین آسیاب باشی. و این به خاطر روحیه زنه.به خاطر صبرشه.

    از من میشنوی دیگه منزل رو ترک نکن.این تجریه 4 ساله منه.فکر نکن درکت نمیکنم و نفسم از جای گرم بلند میشه.اما با هر بار ترک کردن منزل نه تنها مشکلی ازم حل نشد بلکه دو چندان شد.


    "هرچقدر به اخر متنت نزدیک تر میشم مییبینم حساسیتت زیاده و غیر مستقیم به دنبال ایجاد تنش هستی(حتی خودتم شاید از این حست خبر نداشته باشی)"

    می شه بیشتر بازش کنی.


    دنبال بهانه ای.دلت میخواد از کاه کوه بسازی...دلت میخواد نکات منفی همسرت رو خیلی بزرگ جلوه بدی دلت میخواد مظلوم نمایی کنی (بیش از حد) و من حس میکنم به خاطر خستگیه .



    "یه سوال

    شما دو نفر ادم توی منزل چه کارهایی دارید که سنگینه و از عهده خودتون برنمیاد؟"

    شوهرم تو هیچ کار خونه کمک نمی کنه. من هم سر کار می رم و هم دانشگاه می رم. واقعا این دوتا باهم خیلی ازم زمان می بره.مثلا فرض کنید از صبح رفتم سرکار 7 شب می رسم خونه فرداشم امتحان دارم تازه آشپزی هم باید بکنم. شوهرم اگه تو یه همچین روزی کلا خونه باشه هم حاضر نیست یه مراعاتی بکنه و پاشه یه چیزی حاضر کنه. در حالیکه قبل از ازدواج خودش آشپزی می کرد. حالا بگذریم . یه آخر هفته س که اونم باید کارای دانشگاه رو انجام بدم و اگه بشه یه استراحتی کنم. دیگه شستن زمین و دست شویی و گردگیری و این حرفا واقعا برام سخت می شه. زور اینجاست که من اصلا بهش غر نمی زنم چرا کمکم نمی کنی. اصلا دیگه برا اینکه بحثی نشه هیچ انتظاری ازش ندارم ولی اون نه تنها اینا رو نمی بینه بلکه همین کارگری که برای کمک به من هستش رو هم گیر می ده بهش و می گه حذف بشه.


    ببین همه اینها برمیگرده به توان و قدرت آدم.

    شما اگر از لحاظ جسمی ادم سالمی باشی باید طبیعتا بتونی این کارها رو با یه برنامه ریزی درست انجام بدی.
    من درکت میکنم...چون وقتی ازدواج کردم هم درس میخوندم هم کار میکردم و هم کارهای خونه بود و هم مکشلات زیاد دیگه ای که با خانواده همسرم داشتم...با یه برنامه ریزی میتونی درستش کنی.

    میتونی روزهایی که تعطیلی برای چند وعده در هفته چند جور غذا درست کنی.حتی برنجت رو هم آبکش کنی و بذاری یخچال و قبل از شام بذاری دم بکشه.خب معلومه اگر همه کارها رو بذاری شب که خسته و کوفته میای دیگه چیزی ازت نمیمونه

    ببین آب پاکی رو بریزم روی دستت؟همسرت کمکی بهت نمیکنه
    بابت این موضوع اوقات خودت و اونو تلخ نکن.توقعی هم نداشته باش.یادمه من یه زمانی ساعت 7 و نیم صبح سر کلاس بودم دقیقا تا ساعت7 شب.نزدیکای 9 هم میرسیدم خونه.(روز جمعه بود)

    وقتی صبح میخواستم برم همه مواد غذام رو میریختم توی قابلمه حتی ادویه و نمک و ...رو هم میزدم و بشقابهای شام رو هم حاضر میکردم.فقط ساعت 6 بعد از ظهر به همسرم زنگ میزدم و میگفتم زیر گاز رو روشن کنه.حتی شعله پخش کن هم میذاشتم.

    سخته اما شدنیه.

    کارها رو تقسیم بندی کن
    مثلا بگو این هفته فقط کمد ها رو تمیز میکنم.یا فقط گاز و یخچال رو تمیز میکنم.


    در مورد موندنت توی اتوبان و ....

    وقتی میبینه همسرش اگر دیر وقت باشه ترس و واهمه ای نداره از توی خیابون موندن خب اونم به این موضوع بی اهمتی میشه

    وقتی خودت براش جا انداختی که وحشتی نداری از اینکه تا دیر وقت بیرون باشی خب اونم با توجه به شناختش از شما تصمیم میگیره.به خاطره همینه که بهت میگم تا دیر وقت بیرون نباش.هم به خاطر امنیت خودت و هم به خاطر یاد دادن یکسری ظریف کاریها به همسرت


    در مورد بازی کامپیوتری قبلا هم گفتم من خیلی سعی کردم باهاش بازی کنم ولی نشد. یعنی هر کاری می کنم یاد نمی گیرم بعد چون خیلی خنگ بازی در میارم اونم اعصابش خورد می شه. بازی کردن اصلا با روحیه ی من سازگار نیست.

    نگو اینو ! شمایی که ارشد میخونی باید توانایی یاد گرفتن داشته باشی.فکر کن بهت بگن برای حفظ زندگیت باید فلان بازی رو یاد بگیری ! خیلی سخته !؟

    همسر منم برخی مواقع خیلی بازی میکنه.منم زیاد اهل بازیهای فکری نیستم و زود قاطی میکنم ! اما وقتی دیدم همسرم فکر میکنه تواناییشو ندارم وقتی خونه نبود اون بازی رو جلو جلو انجام میدادم و میگشتم توی اینترنت و راه حل هاشو پیدا میکردم

    وقتی میومد خونه و میدید یه جایی حسابی گیر کرده و من میومدم با یه کلیک مشکل رو حل میکردم !! خیلی خوشش میومد.

    اصولا مردها از زنهای دور از جون شما خنگ (البته شما خودت رو به اون راه میزنی وگرنه مشکلی نداری !!) خوششون نمیاد

  16. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 16 دی 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ** برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت **
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 خرداد 95, 21:17
  2. پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 تیر 94, 01:23
  3. لبریز از ترس
    توسط سارا بانو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 اردیبهشت 91, 19:11
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 06 آذر 89, 16:00

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.