سلام خوشحالم که بالاخره یه جایی رو واسه بیان مشکلم پیدا کردم. قبلا بارها پیش مشاور رفتم ولی هنوز همون آشه و همون کاسه
مشکل من از جایی شروع شد که عاشق شدم و سرانجامش به ازدواج رسید.ازدواجی که به خاطرش تو روی خیلیا واسادم.انصافا همسرم هم پابه پای من اومد.
همونطور که از عنوان معلومه من حسودم خییییلی حسود تا حدی که تبدیل شده به یه بیماری و معضل بزرگ.این مشکل باعث شده بیشتر وقتا مریض و بی حوصله باشم.تا دلتون بخواد وزن کم کردم و...البته این حسادت فقط نسبت به همسرمه.شاید بگین همه خانوما این حسو نسبت به شوهراشون دارن ولی این حس من فرق داره.
چندتا از نمونه هاشو میگم شاید کمکی بکنه مثلا اینکه از مادرشوهرم متنفرم چون شوهرمو خیلی دوس داره.وقتی با محبت بهش نگاه میکنه دلم میخواد خفش کنم حتی بیشتر وقتا به همین خاطر سعی میکنم پیششون نباشم.اگه تو جمع یا مهمونی شوهرم با کسی غیر من حتی یه کلمه حرف بزنه مریض میشم شبا خوابم نمیبره آخه جالبش اینجاس که این احساساتو تا حالا نه به شوهرم گفتم و نه نشون دادم به اون صورت.یه مشاور بهم گفت مثل این میمونه که یه کرمی داره از تو میخورتت و داغونت میکنه.بیشتر راهارو امتحان کردم ولی نتیجه نداده.واقعا ممنون میشم اگه اینجا راه چاره ای بهم نشون بدین.خیلی مستاصلم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)