با سلام به همه ی دوستای خوبم نمیدونم تاپیکهای قبلی منو خوندین یا نه آخه حدودا نه ماه پیش آخرین موضوعم رو گذاشته بودم.یعنی از زمان تولد دخترم الا نه ماهشه توی این مدت برام ثابت شده بود که حضور بچه توی زندگی چقدر برکت و خوبی میاره شوهرم آدم منطقی و خوش اخلاقی شده بود با اینکه گاهی از بچه داری خسته میشدم بهش غر میزدم یا حوصلشو نداشتم به روم نمیاورد اما الان دو هفته است که دوباره دخالتهای برادرش و جاریم توی زدگیمون شروع شده دوباره دهن بین شده تا اونا حرفی رو میزنن قبول میکنه و حرفهای منو انگار نمیشنوه دخترم رو پیش دکتر بردیم یک آزمایش بهش داد اما چون اونا گفته بودن این کار بیخودیه و دکتر اشتباه کرده شوهرم هم پذیرفت و من هرچی اصرار کردم که آزمایشو انجام بدیم تا اگه مشکلی داشته باشه درمانش کنیم گوش نداد.تازه طلبکارم هم شد و دوباره طرفداری ا ز اونا .دو هفته است باهام حرف نزده با اینکه خودش مقصره من هم حاضر نیستم نگاهش کنم یه جوری برخورد میکنه انگار دشمنش رو دیده .اصلا اینجوری نبود تازه اگه گاهی حرف زوری میزد یا اشتباهی میکرد اینقدر با نرمی باهام برخورد میکرد تا از دلم دربیاد .باور کنید کارم شده فقط گریه از صبح تا شب توی خونه با دخترم تنهام .من از کارم زدم تا بچمو خودم تا یکسالگی بزرگ کنم اما اونا منو به درست انجام ندادن وظایفم محکوم کردن .با شوهرم چه برخوردی داشته باشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)