به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 23:47]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    3,144
    سطح
    34
    Points: 3,144, Level: 34
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    257

    تشکرشده 299 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    نمی دونم اسم مشکل ما چیه فقط هست و گاهی مثله یه غول بی شاخ و دم سر میاره بیرون و دعواها راه میفتن...
    من 24 سالمه و همسرم 31 ما هر دو مهندسیم و شاغل.دو سالی هست که ازدواج کردیم و مشکل بزرگ و حادی توی زندگیمون نیست مگر ایرادهای اخلاقی من مثل کمالگرایی و افسردگی های مقطعی و ایرادهای او که یکیشون هنوز حل نشده مونده....

    توی این دو سالی که ازدواج کردیم چند بار دعوا ی جدی داشتیم و از کوره درفتیم....بعد از دو سال وقتی این دعواها رو بررسی می کنم در پس همه شون یه چیز عجیب می بینم....علت همه این دعواها واحده ه ه ...یعنی اگر این مسئله نباشه این دعواها هم نخواهند بود...

    حل این مسئله علیرغم اهمیتش از توان من خارج بوده چون هنوز باقیست...ریشه این مسئله رو نتونستم پیدا کنم و برای حلش هیچ راهی رو مثمر ثمر ندیدیم...

    من دعواها رو براتون می گم شما هم متوجه واحد بودن علت همه خواهید شد

    اولین دعوا مربوط به دوره عقدمون بود:همسرم با نجاری که سرویس خوابمون رو می ساخت درگیر شد و بهش بد و بیراه گفت....اون اقا دوست صمیمی دامادمون بود و همسرم بخاطر ما کوتاه نیومد و با دامادمون قهر کرد


    دومین دعوا مربوط به بعد از عروسیمونه زمانی که همسرم با داییش دعواش شد چون کادوی عروسی ما رو توی راه برگشت از یه پیک نیک خونوادگی بهمون داد در حالی که به خاطر دوریه مسافت نه به عروسیمون اومده بود و نه تبریک گفته بود

    سومین دعوا :دعوا با برادر من بر سر شوخی هاش با شوهرم.همسرم حاضر نبود بخاطر من کوتاه بیاد
    چهارمین دعوا:دعوای همسرم با من سر این موضوع که وقتی خواهرم همه رو واسه افطار دعوت کرده بود همسرم دیر اومد و بقیه منتظر اون نایستادند و شام خوردند...همسرم دیگه اون شب مهمونی نیومد
    پنجمین:قهر با زن داییش چون توی عروسی دختر داییش گفته بود عکس و فیلم نگیرید.و قطع رابطه دوستی با خانواده داییش

    ششمین:دعوا توی مسافرت با خونواده من و بدو بیراه گفتن به اونا چون سر شوخی های برادرم عصبانی شده بود...

    و آخریش هفته پیش قهر با خونوا ده من چون برنامه پیک نیک شوهرم رو رد کردند یا بهتر بگم کنسل کردند

    البته یکی دیگه ش هم یادم اومد:دعوا و ترک محل زمانی که ماشینش توی جاده پیک نیک عید با خونواده من خراب شد....


    حالا فهمیدین همه شون یه دلیل واحد داره که من نه ریشه شو می دونم نه علتشو نه راه حلشو هنوز هم علیرغم سازش محبت و پذیرش من تکرار میشه


    بعد از این رفتاراش با شرمندگی باید بگم ازش متنفر می شم...و بابت رفتارش توی جمع شرمنده!!!


    چرا این کارای بچه گانه رو تکرار می کنه و راه حل تموم کردن این دعواها و این رفتارا چیه؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    دوست خوبم فرشته جان

    هیچ وقت دعوایی اتفاق نمیفته مگر اینکه این دعوا 2 سر داشته باشه.حالا ممکنه جایی یک طرف کوتاه بیاد و یک طرف هم نیاد.

    اولین اشتباه شما نشستن و شمردن این دعواهاست.که کاری بس بیهوده ، اسیب زا ، به درد نخور د اعصاب خورد کنه .

    ایا این همه که فکر کردی و شمردی و بررسی کردی به نتیجه ای رسیدی ؟خیر نرسیدی !

    برخی موارد انسانها ممکنه جزیی بین باشن و نکاتی که شاید از نظر شما کاملا ساده و پیش و پا افتادست از نظر همسرت و نوع تربیت و فرهنگش مهم و اساسی باشه.

    چاره این کار نزدیک کردن فرهنگ ها به همدیگه و بیش از حد سخت نگرفتن مسائله.

    و نکته دیگه اینکه اگر شما در این دوسال زندگی فقط و فقط 7 بار با همسرت دعوا کردید باید بهتون تبریک بگم و بگم که شما زوج استثنایی هستید !!!!!!!!!!!!!!!

    برخلاف دیدگاه شما من اصلا فکر نمیکنم که دلایل واحدی وجود داره.

    من فکر میکنم شما خودت کمی از همسرت دلخوری(شاید به دلیل همون اختلافات مالیتون باشه) و داری همسرت رو در موقیعتهای دیگه مورد خطاب و ایراد قرار میدی.

    و تقریبا همش میگی چرا همسرم کوتاه نیامد....

    در مورد اولین دعواتون:
    شاید حق با همسرت بوده...شاید واقعا نیاز به بحث بوده و هزار شاید دیگه.....شاید هم حق کاملا با شما بوده.اما هدف کلی من اینه که یه طرفه به قاضی نباید رفت.اگر کس دیگه ای نوشته شما رو بخونه و یه طرفه به قاضی بره میگه خب عجب داماد نا خلفی بوده ها !! هنوز نیومده ببین چه اشوبی به پا کرد و ....

    در مورد دومین دعواتون:
    من نفهمیدم دعوای همسر شما با داییش چه ربطی به دعوا و اختلاف دو نفره شما داره !

    در مورد سومین دعوا:
    شاید واقعا شوخی های برادرت ناراحت کننده بوده.شما که با برادرت صمیمی بودی خوب بود بهش تذکری خواهرانه میدادی و میگفتی رعایت همسرت رو که تازه وارده و ممکنه فرهنگش با خانواده ما جور نباشه رو بکنه

    در مورد چهارمین دعوا:
    این نیاز به بررسی داره.ایا همسرت قبلا پیش زمینه داشته؟ایا زمانی بوده که همسرت منتظره اونا باشه؟ایا میتونستنن صبر کنن و نکردن؟(یعنی انقدر دیر وقت نشده بود که بتونین کمی منتظر همسرت بمونن>؟)
    همسرت چه ساعتی اومد و ....

    در مورد پنجمین دعوآ:
    مورد پنجم هم مثل مورد دومه

    در مورد ششمین دعوا:
    که چون حلش نکردی مثل زخم دوباره سر باز کرد و شما در حل این ماجرا نقش پررنگی داشتی

    و مورد هفتم:
    یعنی ماشینش که خراب شد همسرت گذاشت و رفت؟چرا؟

    بازهم میگم شما نقش مهمی این وسط داری که ازش نا غافلی

    وقتی همسرت ابراز ناراحتی میکنه از رد کردن پیک نیکش توسط خانوادت، بهش بگو عزیزم چون میدونم برادرم ممکنه با رفتاراش باعث ناراحتی تو بشه و من هم بهشون تذکر دادم اونا هم نمیخوان تورو ناراحت کنن.

  3. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 10 دی 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    394
    امتیاز
    4,863
    سطح
    44
    Points: 4,863, Level: 44
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    906

    تشکرشده 891 در 308 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    وقتی شما می گی متنفر می شم ازش! یعنی باقی در اولویتند و همسرتون در حاشیه!

  5. 3 کاربر از پست مفید mehran21 تشکرکرده اند .

    mehran21 (یکشنبه 10 دی 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 23:47]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    3,144
    سطح
    34
    Points: 3,144, Level: 34
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    257

    تشکرشده 299 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    مریم جون دوست گلم مرسی بابت جواب خوب و عالییت
    واقعیتش من موضوع درگیری مالی رو با این موضوع قاطی نکردم بخدا...و واقعا همه دعواهای ما 10 تا نیست که من 7 تاش رو به این موضوع مربوط می دونم...
    می دونی عزیز من قصدم شمردن دعواهامون نیست بخدا قصدم ریشه یابی اصولی و مدیریت مشکله اگر من این موضوع رو بتونم درست مدیدیت کنم 70 درصد دعواهامون تموم میشه و می دونی سالی 10 تا دعوا میشه 3تا!!!این خیلی بهتر نیست؟پس من هدفم ساختنه نه ویرانی


    بابت این موضوع هم که فرمودید علتشون واحد نیست علیرغم حرف شما من علت رو واحد میبینم و اون زود رنجی همسرم و سطح پایین سازشش با مردم اطرافه چه فامیل چه غریبه...یه به قول معروف از کاه کوه ساختن و لحظه ای برخورد کردن...یا به قول دیگه خیلی شخصی کردن برخوردای دیگرانه که اون رو اینهمه زودرنج و در عین حال حق به جانب کرده و علت همیشگی دعواهای ما تو این موارد درخواست و یا اعتراض منه که ازش می خوام مردم دار و سازگار باشه و اون منو متهم به جانب داری هم میکنه...

    مهران عزیز شما به نکته ظریفی اشاره کردین که اون هم میگه ولی من بهش اعتراض دارم و اون هم به این علته که من همیشه بهش نشون دادم چقدر برام مهمه که مهمترینه....ولی واقعا توی مواردی که خودم میدونم اون بی تقصیر نیست نمی تونم تظاهر به حمایت بکنم چون اگر من هم از اون حمایت بکنم اشتاهش رو درست جلوه دادم و اون در موارد بدی دوباره این کار رو تکرار خواهد کرد...و من اینو نمی خوام

  7. کاربر روبرو از پست مفید فرشته من تشکرکرده است .

    فرشته من (پنجشنبه 07 دی 91)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    394
    امتیاز
    4,863
    سطح
    44
    Points: 4,863, Level: 44
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    906

    تشکرشده 891 در 308 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    خب در هر حال راه حلش متنفر شدن نیست. همسرتون یک ضعف ارتباطی داره به اسم زودرنج بودن. آیا واقعا زودرنجی یک نفر شما رو باید به درجه تنفر برسونه؟ من فکر می کنم بهترین کسی که می تونه بهش کمک کنه شما هستید.

    بهتره هماهنگی های لازم رو انجام بدید برای اینکه همسرتون مطمئن بشه که شما پناهش هستید و از این احساس خارج بشه. چون می گید همسرتون هم به نتیجه من رسیده و واقعا اگر همسرتون یک درصد به این نتیجه رسیده باشه که شما جانبداری از دختر خاله و پسرخاله می کنید رابطه شما روز به روز خرابتر می شه.

    برای ساختن، باید ابتدا شالوده را محکم کنید(شالوده احساسی است که شما به او می دهید) سپس اگر می خواهید دیوار زودرنجی او را بشکنید و او را محکم تر کنید به او این را برسانید که در بسیاری از موارد واقعا افراد منظوری ندارند و ایشون نباید خودش رو بابت این قضیه رنج بده و ارتباط ها رو سست کنه.

  9. 2 کاربر از پست مفید mehran21 تشکرکرده اند .

    mehran21 (پنجشنبه 07 دی 91)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 23:47]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    3,144
    سطح
    34
    Points: 3,144, Level: 34
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    257

    تشکرشده 299 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    مرسی مهران عزیز
    من دلخور میشم ازش و چون اون هم چنان ادامه می ده دلخوریم بیشتر میشه و وقتی که بهش می گم فلانی منظوری نداشت حرفهای بیخود دیگه ای می زنه مثل اینکه من جانبداری می کنم واین باعث میشه ازش توی اون لحظه ازش بدم میاد از خودخواهیش که نمی تونه یه ذره به دیگران حق بده و از غرورش که با اینکه میدونه کارش منو رنجیده میکنه بیان میکنه و عکس العمل نشون میده...چرا من باید بخاطر اون به خونواده ش همه جوره احترام بذارم و اون ناراحتیشو اینقدر شدید به سمع و نظر همگان میرسونه!!!!یعنی من نمی تونم مقابله به مثل کنم و خیلی زودرنج و نازک نارنجی باشم...چرا اون به عنوان یه مرد 31 ساله درک تفاوت مردم اینقدر واسش دشواره؟؟؟


    باشه مهران عزیز...من هم بخدا می خوام کمکش کنم مشکلش حل شه ولی چه فایده وقتی بعد یه مدت دوباره مثل یه قارچ بارون خورده یهو میزنه بیرون؟!؟!؟واقعا نا امید میشم گاهی...اون خودش رو واقعا محق و حق به جانب می دونه و با یه منطق مسخره که میراث مادر شه(علیرغم همه احترامم بهشون) کارش رو توجیه میکنه ...می دونی یه جور بی اهمیتی غلیظ نسبت به ناراحتی دیگران و اهمیت فوق العاده به احساس خود یا به قول معروف یه بوم و دو هوایی...



    من این دلخوری ها رو میذارم کنار...لطفا بگید چطور بهش کمک کنم؟؟؟اولا چطور از برخورداش مخصوصا با خونواده م که اینهمه واسم عزیزن کمتر ناراحت شم...ثانیا تو این زمانها بهترین برخوردتو اون لحظه چیه؟؟؟ثالثا چطور دیدش رو نسبت به مردم وسیع و نرم تر کنم...می دونی یه اخلاقایی از طرف مادرش گرفته که به قول معروف شمشیرش از رو بسته ست و کلا با فکر منفی سمت مردم میره...اولین برخورداش متاسفانه بدترین هاست... و تا بیام دید ملت رو نسبت بهش اصلاح کنم یه رفتار ناجور دیگه ازش سر می زنه..

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آذر 95 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1391-8-16
    نوشته ها
    394
    امتیاز
    4,863
    سطح
    44
    Points: 4,863, Level: 44
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    906

    تشکرشده 891 در 308 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    در جواب تمام چراهای شما یک پاسخ است. ( چون شما متفاوت هستید و این تفاوت حتی در برخی موارد جذاب نیز هست و موجب جذب شما شده است.)

    به عبارت دیگر، بایستی قبول کنید که همه انسانها نسبت به یک رفتار یک عکس العمل یکسان نشان نمی دهند. از ساده ترین مسائل که ترس یک خانوم از یک گربه و عدم ترس یک مرد از همان موجود گرفته تا مسائل پییچده تری مانند صبر معمول برخی زنها در برابر رفتارهای تلخ دیگران.

    راهکار چیست؟ متعادل کردن رفتار ایشان و نه شبیه کردن و منطبق کردن کامل رفتار ایشان با شما! یعنی قرار نیست ایشان همان عکس العملی را نشان دهند که شما نشان می دهید یا اینکه چون ایشان اینطور نیستند شما مقابله به مثل نمایید و به خانواده ایشان مثلا بی حرمتی کنید.

    بلکه رفتار ایشان بایستی از این تلخی غیر قابل تحمل به سمت تعادل حرکت کند.

    رویکرد چیست؟ عرض کردم شما برای ساده ترین کارها گرفته که یک آشپزی است تا ساخت یک بنا فونداسیون یا شالوده یا پی آن کار را می ریزید و سپس آن کار را انجام می دهید. وگرنه ساختمان رویایی ذهنتان با کوچکترین تغییری فرو می ریزد. اگر شما بلافاصله پس از رفتار زشت ایشان این رفتار را به ایشان یادآور شوید ایشان شما را در جبهه طرف مقابل و خود را تنها می بیند و واکنشش شدیدتر می شود.
    ولی اگر شما به جای اینکار مثلا او را ببوسید و با کلمات محبت آمیز او را به سمت خود جذب کنید، یقین داشته باشید ایشان این فرصت را خواهد داشت که با اقتدار فراموش کند و عزیزان شما را نیز رنج ندهد.

    دلیل شمشیر از رو بستن، احساس تنهایی کردن هست. نگذارید این احساس در وجودش تداوم یابد.




    حرفهایی که زدم رو چند بار بخونید. من به صورت کلی صحبت کردم و منظورم این نیست که او همیشه تنهاست یا...

  12. 2 کاربر از پست مفید mehran21 تشکرکرده اند .

    mehran21 (جمعه 08 دی 91)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 22:17]
    تاریخ عضویت
    1390-6-29
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    1,611
    سطح
    23
    Points: 1,611, Level: 23
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 39 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    سلام عزیزم:
    چقدر حافظت قویه من اصلا یادم نیست هر بار که با شوهرم دعوام شده به خاطر چی بوده...!!!!
    به نظر من نباید هی بشینی و این چیزا رو بزرگ کنی و دعواهاتونو به یاد بیاری... منکه وقتی دعوامون شد و آشتی کردیم همو موقع همه چیز یادم میره
    شوهر شما آدم فوق العاده پرتوقعیه و منو یاد چند تا از فامیلامون میندازه...یکیشون 40 سال و اون یکیم 65 سالشه.... بعضیا اینطورین..... خییییلیییییی زودرنجن شاید با صحبت کردن باهاش و اینکه بهش بگی باید گذشت داشته باشی چونکه روابط فامیلی ارزشش خیلی بیشتر از اینه که سر هر موضوعی مثل بچه ها قهر کنی موثر باشه

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1391-6-24
    نوشته ها
    215
    امتیاز
    4,122
    سطح
    40
    Points: 4,122, Level: 40
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    566

    تشکرشده 594 در 190 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    فرشته جان یه مدت بی خیال همه دنیا غیر از شوهرت شو. بذار حق با اونا باشه اما تو جانب همسرتو بگیر. بذار کم کم باورش شه که تو طرف اونی نه بقیه. مگه بقیه چقدر مهمن؟؟؟
    این معجزه میکنه. کم کم بهونه گیریاش از بقیه کم میشه اگر باور کنه تو و طرفداریتو باخودش داره.

  15. 2 کاربر از پست مفید روژان20 تشکرکرده اند .

    روژان20 (جمعه 08 دی 91)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 آذر 94 [ 23:47]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    3,144
    سطح
    34
    Points: 3,144, Level: 34
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    257

    تشکرشده 299 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل

    مهران ٰگلچهره و روژان عزیز مرسی بابت پاسخ و پیگیریتون...

    شما خیلی خوب احساس اون رو درک میکنیداین رو به این دلیل می گم که اون عینا بارها به من گفته اون حمایتی که لازمه رو از طرف تو نمی بینم و یا اینکه واقعا گاهی فکر میکنه من طرفدار بقیه مخصوصا خانواده م هستم...واینکه گاهی احساس بی پناهی کرده هم درسته ولی بخدا گاهی دوست دارم در برابر رنجی که با رفتارش وارد می کنه تلافی کنم کارشو...هر چند خیلی وقتا پرهیز میکنم ولی گاهی هم کم میارم

    من بخاطر رفتارش و زودرنجی هلش روابطم رو علیرغم میل باطنیم با خونواده م خیلی محدود کردم هرچند خونواده اون به روال همیشه با ما خیلی بیشتر رفت و امد دارن و این هم یکی دیگه از دلایلیه که من فکر میکنم اون خودخواهی می کنه البته گاهی...من این رو هرگز به روش نیاوردم و به قول معروف با سیاست زنونه از بروز مسائل بیشتر خودداری کردم.

    من هنوز یه مسئله برام مبهمه
    اگر من علیرغم رفتار تندش ازش حمایت کنم ایا اون بیشتر تکرار نمی کنه ایا دیگران منو احق فرض نمی کنن؟
    برای نشون دادن همدردی چی کار کنم؟کارش رو تایید کنم؟یا فقط هم حسی کنم؟کی ناراحتیمو بهش بگم؟و به جه شکلی خواسته مو مطرح کنم؟مرسی از راهنمایی همه دوستان


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.