سلام به همگی:
موضوع از این قراره که پدرشوهر من از کار افتاده هست و همچنین آدم خیلییییی ضعیفیه طوری که فکر میکنه اگه شوهر من نباشه میمیره... شوهر من شده عصاکش پدرومادرش. تنها خواهر و برادرش توی یه شهر دیگه هستن. برادرشوهر خدابیامرزم همیشه درخدمت زنش و خانواده زنش بود. جاری من مثل نوکرش باهاش رفتار میکرد حتی اجازه نمیداد بیاد خونه مامانو باباش ولی همیشه زبون بازی میکرد و میکنه... خیلییی خودشیرینه... من اصلا اینطوری نیستم و خیلی رسمی و خشک باهاشون رفتار میکنم چون میترسم اگه اینطور باشم از اخلاقم سو استفاده کنن. توقع دارن برم پیششون زندگی کنم. شوهرم بشه نوکرشون منم کلفتشون. منکه مثل جاریم نمیتونم پسرشونو جلوی چشمشون کتک بزنم بعدشم بشینمو چاخان کنم.
حالا من موندم بایه مادرشوهر و پدرشوهر ساده ی روستایی و دهن بین که همش میخوان خودشونو بچسبونن به ما... و با اینکه من بهشون احترام میذارم و هواشون خیلی دارم و در مقابل خواهرشوهر و جاریم فقط برای خوشگذرونی میان خونشون چونکه اونا زبون بازن و من نیستم عزیزترن درحالی که من وشوهرم عصاکش اوناییم.... اگه به همین جا ختم میشد مشکلی نبود اما اصل موضوع اینه که اونا هدفشون اینه که باباشونو تلکه کنن و هرچی داره با این زبون بازیا ازش بگیرنو بعد بدنش تحویل ما بهم بگید باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا منم باید از این نقطه ضعف اونا استفاده کنم و زبون بازی کنم؟؟ یا با این کار روشون زیادتر شد چی؟؟

نقل قول نوشته اصلی توسط گلچهره
اینو هم اضافه کنم که شوهرم کارش با باباش شراکتی هست و از اول قرار شده اون روی سرمایه باباش کار کنه و باهاش شریک شه در مقابل توی شهر خودشون بمونه... همه هم موافق بودن اما الان که دارن میبینن شوهرم داره پیشرفت میکنه میخوان سرمایه باباشونو ازش بگیرن تا شوهر من نتونه روی این سرمایه کار کنه بعدشم ما بشیم مسئول زندگی پدرومادرشون... چیکار کنم؟؟