سلام به همه دوستان خوب و مهربانم.
یک مشکل دیگه ای که برام پیش اومده رو خواستم مطرح کنم.
مشکل اینه که من همونجور که گفتم از شوهرم دورم.
چند ماهه پیش به اصرار شوهرم به خونه اونها رفتم و مدتی رو اونجا گذروندم.
بعد از برگشتنم شوهرم سوالاتی از من پرسید و گفت که مامانش اون حرفها رو در مورد من بهش زده.من هم به شوهرم گفتم که من اصلا همچین حرفهایی نزدم. و اون هم سر همین قضیه مدت زیادی با مامانش صحبت نکرده بود.حتی یک مدت مامانش خیلی با من بد صحبت کرد که من همه این قضایا رو تحمل کردم و کوچکترین بی احترامی نکردم.البته پدرشوهرم هم شدیدا هوای منو داره.تا الان که موضوع حل شده و ظاهرا دوباره مادرشوهرم مثل قبلش شده.
خلاصش که من به شوهرم گفتم که دیگه اونجا نمیام تا همچین مشکلاتی هم پیش نیاد اون هم گفت من دیگه خودمم روم نمیشه ازت بخوام که بیای اونجا.
حالا بعد از 6 ماه از این ماجراها دوباره از من خواسته که برم اونجا.الان هم دو ماه هست که ما همدیگرو ندیدیم.یک شرایطی هم هستش که اگه من نرم ما تا 6 ماه دیگه هم نمیتونیم همدیگه رو ببینیم.اون هم نمیتونه بیاد.
حالا میخوام بهم کمک کنید ببینم که باید چیکار کنم.به این خواسته چه جوابی بدم؟برم یا نرم؟اگه بخوام برم اون حرفا چی میشه؟من اگه بخوام قبول کنم باید شرطی بذارم؟لطفا کمکم کنید.بد گیر کردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)