همسرم بچه نمی خواد:(

[روژان20]

سلام دوستای گلم
راستش چند وقته میخوام مبحث در مورد این مشکلم بذارم چون گیچ شدم و نمیدونم چیکار کنم اما وقتی مشکلات بچه ها رو میخونم خجالت میکشم چون همه کارشناسا و دوستان واقعا وقت ندارن.
از بهار شادی عزیزم که تو مبحث قبلیم خیلی کمکم کردن هم مجدد تشکر میکنم چون نمیتونم پیام خصوصی بفرستم ازینجا سوء استفاده میکنم اما مشکلم:

همسرم بچه نمیخواد اصلا نمیخواد. منم عشق بچه نیستم اما خب الان تو مرحله ای از زندگیمم که بهترین و ایده ال ترین شرایط برای مادرشدنمه. میترسم ازینکه وقتم از دستم بره وافسوس این زمانو بخورم.
سنمون 30ساله هردومون.الان به نسبت قبلا وقتم خیلی خیلی آزاده و یه موضوع مهم اینکه دکترم پارسال بهم گفت داری هر روز شرایط مادرشدنتو بیشتر ازدست میدی (بعلت مشکل جسمی). این روزا همش احساس تنهایی میکنم.ناخودآگاه درمورد مقالات مربوط به مادران جوان کشیده میشم و از خوندنش لذت میبرم اما همسرم حاضر نیست در موردش حرفی بزنه. کسی هست شرایط مثل منو داشته باشه و یا کسی هست بتونه راهنماییم کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم

[yalda7]

سلام روژان جان
دلایل همسرت برای نخواستن بچه چیه
یه نظر موقته یا از ابتدا بهتون گفته

[sare jo0on]

سلام من هم تا دو هفته پیش مشکل شما رو داشتم . اما خدا رو شکر دو هفته است که واسه بچه دار شدن اقدام کردیم .
ببین شوهر من اصلا دلیلی واسه اینکه چرا بچه نمی خواد به زبان نمی آورد . میشه دلیل شوهرتون رو واسه بچه دار نشدن بگید . تا بشه بهتر راهنمایی کرد .

[روژان20]

سلام یلدا جان. از اول همیشه میگفت اه اه بچه چیه من اصلا هیچوقت بچه نمیخوام منم چون اصلا تو این فکرا نبودم میخندیدم و جدی نمیگرفتم. مثلا بیرون بودیم شیطونی میکردیم و میخندیدیم بعد زوجای همسن ما با بچه رد میشدن و درگیر بچشون بودن ما کلی میخندیدیم و خوش بودیم که باهمدیگه موافقیمو بچه نمیخوایم.البته هیچ حرفی برای تا ابد نبود و حتی من میگفتم فعلا نه.
از پارسال که دکتر بهم اینجوری گفت تو فکر رفتم و خیلی روش کار کردم چون امکان داره چند سال دیگه نابارور شم. اما همسرم میگه این غصه داره؟؟؟ فقط سلامتیه خودت مهمه کی بچه میخواد. حتی برای دکتر رفتن هم همراهیم نکردو فقط وقتی احساس کرد دارم سلامتیمو از دست میدم نگران شدو گفت چرا وقت نمیگیری بریم دکتر. وقتی بهش میگم ممکنه تو 10-15 سال دیگه هوس بچه کنی اونوقت این منم که ضرر کردمو بخاطر تو از خودم گذشتم میگه نه من هیچوقت بچه نمیخوام. اما خیلی با محبته احساس میکنم اگه بابا شه بابای خیلی خوبی میشه چون اوایل ازدواجمون همیشه بهم میگفت بهم بگو بابایی تا اینکارو برات بکنم(مثلا کاری که من دوست داشتم و ازش میخواستم).وقتی مجبور میکرد و میگفتم کلی ذوق میکرد.
دلایلش اینه که من اصلا بچه نمیخوام اما دو ماه پیش که سر این موضوع خیلی ناراحتی کردم یه سری دلایل برام آورد نمیدونم برای توجیه بود یا واقعی.مثلا گفت: اگه الان بچه دارشیم سی سال از زندگیمون عقب میفتیمو دیگه پیشرفت نمیکنیم.یا ما هنوز هیچ کاری برای خودمون نکردیمو خیلی زوده. یا میگه اگه بچه دار شی شکسته میشی و اعصابت بهم میریزه. یا میگه من هیچ کاری نمیتونم بکنم برای کمکت و خودمو میشناسمو عوض بشو نیستم. میگه بچه دار شدن کار (ببخشید تو رو خدا)کسایی هست که تو زندگیشون خلا دارن ما که خوشبختیم. میگه اگه بچه دار شیم بینمون فاصله میفته مطمئنم......

از چند وقت پیش که خیلی جدی شدم تو این موضوع انگار ترسیده حتی رابطشو کم کرده. احساس میکنم فکر میکنه شاید بخوام بدون رضایتش مامان شم.که البته هرگز همچین خواسته ای نخواهم داشت چون بدون همدلی و کمک دو طرف هیچوقت بچه خوشبحخت نمیشه و حس مادر بودن بدون همراهی و استقبال اون برام رضایتی نداره.

سلام من هم تا دو هفته پیش مشکل شما رو داشتم . اما خدا رو شکر دو هفته است که واسه بچه دار شدن اقدام کردیم .
ببین شوهر من اصلا دلیلی واسه اینکه چرا بچه نمی خواد به زبان نمی آورد . میشه دلیل شوهرتون رو واسه بچه دار نشدن بگید . تا بشه بهتر راهنمایی کرد .

خوشحالم که اقدام کردین و ایشالا خدا یه نی نی سالم بهتون بده تا عشقتون کامل شه. دلایلشو هیچوق نمیگفت و فقط مسخره میکرد و احساس تنفرشو نشون میداد اما خب از وقتی بهش گیر دادم کم کم یه چیزایی میگه که بیشتر احساس میکنم توجیه چون قبول ندارم.

[yalda7]

روژان جان من زیاد تجربه ندارم تو این زمینه
فقط به نظرم باید خواسته و احساست رو به همسرت دقیقا بگی
این که اگه پدر بشه و فرزندش باباصداش کنه
حمایت های پدرش
و...
کلا احساس پدرانه شو به زیبایی بیدار کن
خودخواهانه مطلب رو بیان نکن و از لذتی که مادر و پدر شدن داره براش بگو
ازینکه خیلی قشنگه برات فرزندی ازش داشته باشی و...
امیدوارم به خواسته ات برسی
ودوستان راهنمایی بهتری بهت بکنن

[maryam123]

سلام روژان جان

اینا رو ببین

چیکار میشه کرد تا موافقت هسمر برای بچه دارشدن را گرفت.

شوهرم بچه نمیخواد

شوهرم دوست نداره بچه دار بشیم

همسرم بچه دوست نداره!

[روژان20]

یلدا جان مرسی گلم. منم دقیقا همینو میخوام بدونم که چجوری رفتار کنم و مرحله به مرحله چی بگم تا کم کم این حسشو بیدار کنم. خیلی وقتا تا یه نقطه مثبت از یه بچه تعریف میکنه میگم وای تصور کن نی نی ما چه شکلی میشه و...کلی چیزای بامزه میگم از نی نی آیندمون میکنم گاهی یه ذره لبخند رو لبش میبینم اما سریع خودشو جمع میکنه و موضع میگیره

[sare jo0on]

عزیز میشه بگی شوهرت اعتقاداتش در چه حده ؟
رفتارش نسبت به بچه هاب خانواده چه جوریه ؟
از لحاظ مادی قادر به تامین فرزند هست ؟
و نظر خانواده اش در مورد بچه دار شدن چیه ؟

[روژان20]

عزیز میشه بگی شوهرت اعتقاداتش در چه حده ؟
رفتارش نسبت به بچه هاب خانواده چه جوریه ؟
از لحاظ مادی قادر به تامین فرزند هست ؟
و نظر خانواده اش در مورد بچه دار شدن چیه ؟

ساره جون همسرم خیلی به حق و ناحقو...اعتقاد داره تا حدی که هیچ جوونی به این سنو سال ندیدم اینطوری باشه مثلا قبلا که کارمند بودم یه بار تو ادارم براش شعر پرینت گرفتم اوردم از دستم ناراحت شد اما اصلا مذهبی نیست (نمیدونم چطوری توضیح بدم اخه).
زیاد بچه تو فامیلمون نیست اماهمیشه در موردشون مطالب خنده دار میگه مثلا میگه مثل نخوده یا نگاش کن چطوری راه میره و...اما هیچوقت هیچ بچه ای رو ندیدم بغل کنه.
بله از لحاظ مادی مشکلی نداریم اما اون میخواد همه منابع مالی رو روی پروژه ای بذاره که تا 2-3سال بعد سوددهیش شروع میشه حتی با این وجودم اونقدر هست که بشه از پس بچه براومد. خیلی از دورو بریهام فقط مرده سرکاره وخانومش خونه داره و حتی حقوقش از من که خانومم هم کمتره اما دو تا بچه رو اداره میکنن.نمیگم سختی نیست چون دوره و زمونه ای شده که هیچ کس امنیت مادی نداره خب.
خانوادش اتفاقا زیاد میگفتن اما جلو من نه اون . چون ازش حساب میبرن اصلا تو این موضوع شوخی نداره باهاشون.هم اینکه جلو اون خودشونو خراب نمیکنن. اما به من خیلی فشار می آوردن تا حدی که پشت سرم مادرشوهرم میگفت این نمیذاره بچه دار شن چون میترسه پسرمون بچشو بیشتر ازون دوست داشته باشه

[sare jo0on]

ببین عزیزم
اولین کاری که لازمه بکنی اینه که با شوهرت صحبت کنی و قاطعانه در مورد حقت از فرزند دار شدن رو بهش بگی. بگوکه در این مورد هر دو حق دارید انتخاب کنبد و انتخاب شما داشتن یک فرزنده .
ودر جواب اینکه شما آسیب میبینی و هیکلت بهم میخوره و عصبی میشی بگو هیکل برمی گرده و بکو که داشتن یک فرزند نه تنها عصبی ات نمی کنه بلکه بهت آرامش میده .بگو دیدن اینکه هدف زندگیت یک موجود رنده است که عواطف و احساساتون رو بهش هدیخ می کنید خیلی زیبا تر از اهداف مالیه .
بگو 30 سال هم جلو بیافتیم چه فایده یک روز به همه اهدافمون میرسیم اونوقت چی؟ اما یک موجود زنده کوچولو تا آخر عمرمون واسمون هدف و هیچ وقت تکراری نمیشه .
حس پدرانش رو تحریک کن . بگو حیف بابای نازی مثل تو نیست که نی نی نداشته باشه و به باباش افتخار کنه .
اما لابه لا حرفات بهش بگو نبینم اون رو بیشتر دوست داشته باشی ها . اصلا حق نداره بین من و تو بخوابه . حتی وقتی نی نیه . بزار اگه نگران ازدست دادن عشق شماست این نگرانی از بین بره . یک مقدار از لحن های تحریک آمیز زنانه استفاده کن .

اگر هم اعتقاداتش خوبه . از لحاظ دین هم بهش بگو که خدا روح خودش رو در انسان دمید تا انسان روح خودش رو در نوزادی دیگر بدمه . بهش بگو میخواهی یک فرد دیگه مثل تو برای من وجود داشته باشه