سلام بزرگواران
من دیشب متوجه موضوعی شدم که خیلی نگرانم کرده. اول در مورد خودم و خانمم بگم. من 36 سال دارم و دندانپزشک هستم. خانمم 29 سالشه و ایشون هم دندانپزشکه. ما 4 ساله که ازدواج کردیم و زندگی خیلی خوبی داریم. هیچ مشکل بزرگ و قابل ذکری هم نداریم. بعضی وقتها یک مسائل جزئی هست که تو همه زندگی ها هست و با گذشت و تفاهم حل میشه.آشنایی مونم به این صورت بود که تو دانشگاه خانمم دانشجوی من بود و اولین کسی بود که احساس کردم بدرد هم می خوریم و به قصد ازدواج جلو رفتم. قبلشم با هیچ دختری رابطه دوستی نداشتم. در حد استاد و شاگردی روابط داشتیم خیلی رسمی. خلاصه ازدواج کردیم و من خیلی دوسش داشتم (و دارم) با هم خیلی خوب بودیم و اونم همیشه به من ابراز علاقه می کرد به قول مادرم مثل دو تا مرغ عشق! ضمنا خانمم صبحا خونه است و بعد از ظهر ها هم که دوتایی میریم مطب و با هم توی یک مطب هستیم. دیشب موقع برگشت از مطب قرار بود همسرم از یکی از دوستاش یک کتاب بگیره که رفتیم در منزلشون و همسرم رفت که کتاب را بگیره و گوشی اش موند تو ماشین. من از روی کنجکاوی (کارم درست نبود قبول دارم) گفتم ببینم چی تو گوشی اش داره برداشتم نگاه کردم که اتفاقا روی منوی اس ام اس بود و دیدم به یک شماره چندتا اس ام اس زده. مثل حرفهایی که با هم میزنیم. قربون صدقه رفتن و .. . یک اس ام اس اش خیلی منو بهم ریخت اونم این بود محتواش : امیر من ماله توام. درسته پیشت نیستم اما دلم پیشته. صبح بیشتر حرف میزنیم. عصرها زنگ نزن این پیشمه. بعد هم ده تا علامت قلب و عشق و ..
خدااااااا من چقدر می تونم بد باشم که این طوری بشه. من چی کم گذاشتم براش ؟ چرا در ظاهر باهام خیلی خوبه. کوچکترین نارضایتی نداره اما پشت سرم اینطوریه. من خداوکیلی هیشه باهاش صادق بودم. چرا ؟ من اونقدر بهش اعتماد داشتم که تا حالا نه گوشیشو چک کردم نه لپ تاپ شو نه تلفناشو هیچی.
خیلی بهم ریختم اما به روش نیاوردم. الانم فکرش داره مثل خوره مغزمو میخوره. حتی کار هم نمی تونم بکنم صبح رفتم درمانگاه دیدم تمرکز ندارم گفتم مریض های امروز را کنسل کنند زدم بیرون.
به نظرتون چی کار کنم؟ من زنمو زندگیمو راحت به دست نیاوردم که راحت از دستش بدم. کلی مصیبت کشیدم. الان 6 ماهه تازه خونه خریدم. بچه ام چی میشه؟ خدایا کمکم کن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)