سلام ازتون خواهش میکنم کمکم کنید من تازه با همدردی اشنا شدم ، من 20سالمه و حدود 8 ماهه که ازدواج کردم همسرم 28 سالشه 6 ماه هم عقد بودیم . یک هفته بعد از عقد با هم به مسافرت رفتیم که تازه اونجا بود که متوجه شدم همسر از نظر رفتاری مشکل داره خیلی کم حرف بود و بیشتر از همه وسواس داشت مثلا اگه میبوسیدمش جایی رو که بوسیده بودم و پاک میکرد یا تو لیوانی که میخواست اب بخوره با وسواس میخورد از همه چیز ایراد میگرفت مثلا چرا اینجوری راه میری چرا ابروهات اینطوریه و... و اخر سر هم سر اینکه تو یه فرم قرعه کشی برای ماشین شماره تلفنم و یکی از اعدادش رو جابه جا نوشتم و خط زدم دادو بیداد راه انداخت که تو بلد نیستی یه کار درست و انجام بدی و زد توی صورتم جلو جمع و گذشت با خودم گفتم درست میشه اما ... کم کم فهمیدم همسرم با خانواده خودش هم مشکل داره با اینکه خانوادش من و خیلی دوست داشتند اما با شوهرم به خاطر رفتارهاش مشکل داشتند توی دوران عقدمون یه بار دیگه هم سر یه موضوع جزیی بحثمون شد که به کتک کاری کشید باز من کوتاه اومدم سرانجام عروسی کردیم و اومدیم زیر 1 سقف باز هم وسواس و گیر دادن سر چیزهای بیخودی باعث دعوامون میشد که همیشه هم من و کتک میزد مثلا اینکه چرا آب خورشت غلیظ نیست یا چرا این چایی رنگش اینطوریه بعد من میگم مثلا چه جوری باید خورشت و درست کنم مامان خودت هم همینوری درست میکنه بعد سفره رو بهم میریزه و ... از نظر جنسی بسیار راضی هستش از من اما خودش کوچکتری کاری توی امیزش برای من نمیکنه و لذت یک طرفه میبره هروقت بهش میگم من هم نیاز هایی دارم میگه من بلد نیستم جالبه که وقتی کتکم میزنه بلافاصله عذر خواهی میکنه و اصرار به اشتی داره اما هفته ی پیش سر اینکه بهم گفت در ماشین و قفل کن و من گفتم چرا ؟ عصبانی شد که چرا یه حرف و باید 2 بار بزنم و دعوا مون شد و بعد به مامانم زنگ زد که من نمیتونم دخترت و تحمل کنم ... مامانم هم گفت بری پیش مشاور که گفت باشه بعد اومد خونه گفت من همینم که هستم و درست نمیشم میخوای بخواه نمیخوای نخواه و از اون روز حرفی نزدیم . ایشون یک بار هم عقد کردند و جدا شدند من واقعا نمیدونم باید با او چیکار کنم لطفا کمکم کنید
میشه لطفا کمک کنید من باید چیکار کنم چرا هیچکس چیزی نمیگه ؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)