+سارا کمک میخواد!!!! لطفا کمکش کنید...

[Sara Ajram]

سلام دوستان....

میخوام زار زارگریه کنم

من فقط یک مشکل اساسی توی خونه دارم.....من عاشقم....یکی روخیلی دوست دارم..ولی خانواده ام چیزی نمیدونن....اصلا اینها مشکلی نیست.....خلاصه من فعالیتم توی اینترنت زیاده....و وقت زیادی را دراینترنت میگذرونم........به همین بهانه با عشقم هم حرف میزنم.....با اون اصلا مشکلی ندارم.......من برادری دارم که یک سال ازخودم کوچیکتره......من خودم به کاراش مشکوکم..حالا اون هم به من مشکوکه....من هجده سالمه...واون تازه میره دوم دبیرستان......زیادی بهم گیرمیده.....زیاد تیکه میندازه...خیلی بهانه گیری میکنه....
نمیدونم با این اخلاقش چیکارکنم؟؟؟؟بعضی مواقع آرزو میکنم کاش تک فرزند خانواده بودم...واقعا ازپدرومادرم راضی هستم...اگر برادری نداشتم....زندگیم گلستان بود...پدرمم با وضعیت من دراینترنت کنار اومده....البته اگرقضیه ی عاشقی مارو یکی ازخانواده ام بفهمن که هیچی.........فرقی نداره..به طور حتم منومیکشن.....حالا میخوام کاری کنم که برادرم زیاد بهم گیرنده...زیاد بهانه جویی نکنه.....
وراحت بتونم دوران عاشقیموبگذرونم.....بدون اینکه کسی چیزی بفهمه....

[Sara Ajram]

من واقعا عاشقشم.......وتاحالا کلی خطرات روپشت سرگذروندم...چندین بار بود درحالی که داشتم باهاش تلفنی حرف میزدم خانواده ام متوجه شدند...مجبورشدم دروغ بگم.....ولی باصمیمی ترین فرد توی خانواده ام حرف زدم.......نمیشه گفت یک نفر...من با عموم این موضوع رادرمیان گذاشتم..یعنی با اینکه میترسیدم...ولی تمام موضوع رابهشون گفتم...البته زنعموم هم میدونه......خب بگذریم..مشکل اصلی حساسیت زیاد برادرم..میخوام حساسیتشوکم کنم...ولی نمیدونم چطوری.....؟؟؟ اصلا بهانه گیری هاش برای چیه؟؟چرا بهانه گیری میکنه؟؟؟ چرا اینقدر زود قهرمیکنه...؟؟؟؟ بیخودی به چیزی که بهش مربوط نمیشه گیرمیده.....درضمن باید اینوبگم من دختری هستم که باعقیده ی بعضی هامخالفم که میگن باید بشینی توی خونت وخواستگاربرات بیاد وببینی اگرخوبه باهاش ازدواج کنی....من مخالفم....بخاطرهمین خودم دوست دارم آینده ام رو رقم بزنم.......الحمدالله هجده سالمه....وحداقل خوب وبد رومیشناسم.....ویکی ازدلایلی که اومدم تالار اینه که ازتجارب دوستان استفاده کنم.....حالا هم کمک میخوام...

[Sara Ajram]

مرسی دوستان...ولی باورکنید من بهش وابسته نیستم.....دوستان شما چرا دارید سردوست داشتن یا دوست نداشتن من بحث میکنید؟؟

من واقعا عاشقشم......وخدایی نکرده ازروی هوا وهوس نیست.....همدیگر را دوست داریم............بابا خدایی نکرده اون یک ماهه دیگه میشه بیست سالش منم دوساله دیگه میشه بیست سالم......یعنی دوتا دختر وپسرنمیتونن عاشق هم باشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟وایییییی اصلا درست نیست اینطوربگید......
ما درموردآیندمون تصمیم گرفتیم....ولی خب به نظرشما درسته که الان بیاد حرفشو بزنه؟؟؟مامدتی میخواهیم پنهانی باهم رابطه داشته باشیم....تا اون بتونه درسشوتموم کنه.......والان خیلی زوده که من بخوام به خانواده ام چیزی بگم.......خیلی زود....

[Sara Ajram]

بنده به خاطرموقعیت هایی که دارم...زیاد بهم پیشنهاددادند....که درآخر دوتا به نظرمن خوب بودند...
که من بازبهترینشون روانتخاب کردم.....الان هم ازش خیلی راضی هستم.....بنده خودم تجربه ای درزمینه ی شکست داشتم....بخاطرهمین این دفعه خیلی مواظبم تا اتفاقی برای خودم نیفته.....متشکرم ازت......
_______________________________
خیلی متشکرم

[آرزو]

سلام
سارا جون تو با مادر و پدر و عمو و زن عموت هیچ مشکلی نداری ،اما
تو همه اینها یک برادر دوم دبیرستانی داری که( به بقول خودت)بهت گیر میده ؟؟ !

یکم عجیبه :rolleyes:!

[Sara Ajram]

بله آرزوجون........نمیدونم این این وسط چیکارست؟؟؟ولی بهرحال.....از ریپورت دادن هاش میترسم.....اصلا بهش اعتماد ندارم..نمیتونم هیچ حرفی باهاش بزنم.......

[Sara Ajram]

واقعا این همه پست خوندم هیچ کدومشون به اندازه ی پست جهانگرد زیباترنبود...جهانگرد...دستت دردنکنه...هرچی گفتی درسته......خیلی مممممممنونم ازت...
ولی دوست عزیزم.....برای من ازدوستیتون بگو...خیلی مشتاق شدم.....یعنی شما هم باهم چت میکردید وهم اس ام اس بازی؟؟؟؟ الحمدالله مشکل شما با برادرتون حل شد...ولی خداشاهده هیچ جوربرادرم باهام را نمیاد...هیچ جور..مثلا همین دیروز.....اون زیاد به بازی کامیپوتری علاقه داره...من هم از(چطوری براتون بگم)..ازمحمد کلی سوال پرسیدم که بازی کامپیوتری بهم معرفی کنه...محمد سوالم روجواب داد.....ومن بازی کامپیوتری رو به داداشم معرفی کردم....
اون اصلا علاقه ای به اینجور مطالب نشون نمیده.....به اون چیزهایی که اون علاقه داره سعی کردم علاقه پیداکنم....مثلا بحث درموردانواع مدل گوشی ها...
اینگار بامن نمیخواد راه بیاد.....اگراطلاعات جدیدی ازچیزی که علاقه داره به دستم برسه...بهش بگم....هیچ عکس العملی نشون نمیده.......والا موندم چیکارکنم باهاش.........فکرکنم وضعیت برادرشما خیلی بهترازوضعیت برادربنده باشه........البته خودش باموبایلش کلی مخفیانه حرف میزنه...ولی من هیچ وقت نخواستم کنجکاوی کنم.......چون میدونستم باعث میشه اونم توی کارهام کنجکاوی کنه....البته فرقی هم نداره......به همه چیزمشکوکه......تادلتون بخواد به چیزی که من علاقه دارم ....تیکه میندازه.....و......دیگه چی بگم؟ خب اینم بگم که من ازکودکی تاحالا که هجده سالم شده تنها بیرون نرفتم....هیچ وقت......این اواخراگربخوام ماهی یکبار پاموبزارم بیرون....باید کلی منت آقا روبکشم.......کلی وعده وعید بهش بدم که مثلا اگربیایی باهم بریم بیرون ....چیزی برات میگیرم....مثل بچه هاست......البته الان دیگه به این چیزها هم راضی نیست....همین چند روز پیش کلی مامانم نهیبش کرد تا پاشد باهام اومد بیرون.....دوستاش اگرساعت دونیمه شب هم زنگ بزنن...میپره میره..بدون چون وچرا.......اونقدر بهم مشکوکا که هرچی بهشون بگم که براحتی برام نمیخرن......حتی باپول خودم هم نمیذارن چیزی برای خودم بگیرم....مثلا همین قضیه ی ADSL من میخوام خودم بگیرم.....باهزینه ی خودم....ولی پدرم میگه....نه....آخه چی بگم؟؟؟؟؟؟؟من ماهی حدود بیست هزارتومان پول قبض تلفن رومیدم.......کلی هم پول کارت اینترنت که سرعتش خیلی پایینه.......هرچی فکرکردم که ADSLبگیرم به نفعمه..ولی اینگار نه اینگار...افکارم برای خودمه....مشکلات من زیاده...........به عقاید وافکارم توی خونه اهمیتی نمیدند....

[jahangard]

دوست عزیز ساراجان این کاری که بهت گفتم انجام بده اگر حواب نداد اون موقع با من
داداش شما از شما کوچیکتره اما داداش من از من بزرگتره

اما در مورد دوستیمون اینکه من با اون آقایی که چث می کردم اس ام اس بازی نمی کردم
اون اسمش سعید بود همیشه با هم چت می کردیم و خیلی به هم دیگه علاقه داشتیم تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم مثل همین رابطه شما که با اون آقا دارین و فقط و فقط تماس تلفنی و چت
اما یه روز بهم نامردی زد و عکس اسکن شده کارت عروسیش رو برام فرستاد .
تا سه ماه مثل دیونه ها بودم اما بعد از یه مدنی با مصرف دارو بهتر شدم چند ماه بعدتوی محل کار دوستم با یه آقایی آشناشدم از همکارای دوستم بود چند بار با هم صحبت کردیم و یه مدتی هم من word,یادش می دادم کم کم به هم علاقمند شدیم الان هم یه نامزدی کوچول بین خودمون داریم بدون اینکه کسی بدونه حتی خونواده من فقط خونواده اون می دونن که این هم من ازش خواستم که بهشون بگه اول با مخالفت روبه رو شدیم کم کم دارن میان تو راه تا عقد کنیم.

زیاد به این دوستی های اینترنتی توجه نکن آخر و عاقبت نداره هر چی هم دوستش داشته باشی می شه یکی مثل سعید.