سلام به همه دوستان عزيز
دوستان ابتدا يك مقدار از وضعيت زندگيم بگم و بعد به طرح مسأله بپردازم.
طوفاني كه در زندگيم بود تقريباً رد شده و همه چيز ظاهراً و تقريباً آرومه.
شوهرهم رفتارش خيلي خوب شده.
احترامم را خيلي بيشتر رعايت ميكنه.
از نظر مسائل زناشويي مشكلي نداريم و حتي احساس ميكنم از نظر كيفي هم بالاتر رفته.
بيشتر از قبل عواطف و احساساتش را بروز ميده.
از نظر مسائل مالي هم مشكلي وجود نداره. (هر چند هنوز استقلال ماليام را به دست نياوردم. اما دارم آهسته روش كار ميكنم كه به يك نتيجه برسونم. در اين مورد هم افت و خيزهايي زيادي با هم داشته و داريم و فعلاً پرونده بازه)
تقريباً آرامش بر زندگي حاكم شده و من خيلي مواقع احساس خوشحالي و خوشبختي ميكنم. (اينا را گفتم كه بدونيد ناشكر نيستم و خدا را شكر نقاط مثبت زندگيم را متوجه هستم.)
اما مسأله كه فكرم را مشغول كرده،
در مورد مشكل دو سال پيشم و اشتباه احمقانه من، همسرم چندين بار بهم گفت كه اگر من ارتباطي با غير برقرار كردم به تو اصلاًو ابداً مربوط نيست. و حق نداري اعتراض كني. اوايل چون خيلي عصباني بود من چيزي نميگفتم ولي بعد در چند نوبت بهش فهموندم كه تحمل همچين چيزي را ندارم و اگر اتفاقي بيافته به قيمت از دست دادن همه چيز زندگي را تموم ميكنم و ازش جدا ميشم. و اون هم فقط خنديده و ازش سرسري رد شده و گفته اگر خواستم كاري بكنم حتماً بهت ميگم.
اما مسائلي كه باعث شده من مشكوك بشم:
1- من به هيچ عنوان حق ندارم به گوشياش دست بزنم. (علاوه بر خط ثابتش ايرانسل هم داره)، البته تا به حال شب ها نديدم اس ام اس بازي كنه فقط از يك دوستش همش براش جوك ميآد كه گاهي مواقع به من نشون ميده. اما وقتي هم اس ام اس مياد ميپره سمت گوشي.
2- شبها اكثر مواقع 2 الي 3 ساعت بيرون از خونه است. (6 تا 9 شب) خودش ميگه براي تمدد اعصاب و ريكاوري خودش نيازه به اين تنهايي داره. و اگر نره توي خونه دوباره خاطرههاي بد براش زنده ميشه و عصبياش ميكنه.
3- تازگي توي هيستوري كامپيوتر چيزهايي ديدم كه بر ظن من افزوده، البته آدرس سايت ها را از هيستور پاك كرده بود من از طريق ديگري متوجه شدم. اينكه يك سري سايتهاي با اين مضمون سرچ كرده بود؛ "روشهاي مخزني دخترها"، "اس ام اس هاي عاشقانه"، " اسم ام اس هاي ولنتاين"
يك بار كه من خيلي حساس شده بودم و اون هم فهميد، اولش بهم رو نميداد و حتي حاضر نبود در مورد اين مسأله توضيحي بهم بده. در نهايت وقتي حال و روز منو ديد بهم گفت كه الكي خودت را اذيت نكن اينطوري ديونه ميشي. هيچ مسألهاي وجود نداره . مي دونم كه ميترسي من تلافي كنم. اما فعلاً ( دقت كنيد فعلاً) كاري نكردم.
دو شب پيش هم بهم گفت كه وقتي من بيرون از خونه هستم زنگ نزن اينكه كجايي و چكار ميكني،من عصبي ميشم.
ديشب بيرون بود بهش زنگ زدم كه ببينم كجاست و كي ميآد. بهم يادآوري كرد كه مگه نگفته بودم كه زنگ نزني، من هم گفتم منظورت را از اين كارها نميفهم و گوشي را روش قطع كردم. خيلي بهم ريخته بود. همونطور روي مبل خشكم زده بود و داشتم ميلرزيدم. نگو نزديك خونه است و 5 دقيقه بعد رسيد خونه. فكر ميكردم براي دعوا بياد و بگه كه چرا گوشي را روش خاموش كردم. اما حال منو كه ديد انگار غلاف كرد و سعي كرد آرامشش را حفظ كنه و از من دلجويي كنه.
هيچ صحبتي بينمون رد و بدل نشد. و من تا الان باهاش توي لك بودم و سرسنگين. اون فكر ميكنه به خاطر حرفش ناراحتم. در صورتي كه من به خاطر چيزهايي كه توي هيستوري اش ديدم دچار شك و نگراني شدم.
نمي دونم
بچه ها به نظرتون بايد نگران باشم. به نظرتون مسألهاي وجود داره. چكار كنم كه پيشگيري كنم.
كمكم كنيد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)