به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    چطور می توانم با همسرم بیشتر تفاهم داشته باشم و چطور بهتر هم رو درک کنیم؟

    سلام ، من همیشه فکر میکردم که هیچ مشکلی ندارم و زندگی خوبی دارم ولی الان که فکر میکنم میبینم یه مسائلی تو زندگیم هست که باید حلش کنم ، نیازمند راهنمائیهاتون هستم
    از خصوصیات اخلاقیم براتون بگم اینه که فوق العاده حساس هستم ، زود ناراحت میشم ولی آدم کینه ای نیستم بسته به موضوع ناراحتی و شدت ناراحت شدنم ناراحتی از دلم میره بیرون و دیگه بعد از مدتی موضوعی که واسش ناراحت بودم دیگه واسم اهمیت نداره و کسی هم که ناراحتم کرده میبخشم ... (ولی این ببخشش نیاز به زمان داره) ولی از دیروز فکر میکنم که یه مسائل ریز ریزی تو زندگیم هست که ممکنه جمع بشه و یه مسئله بزرگ بشه
    من 3/5 سال هست ازدواج کردم یک سال هم نامزد بودیم جمعا میشه 4/5 سال من و همسرم دوتامون خیلی حساس هستیم و دوتامون از حرف های همدیگه ناراحت میشیم و هر کدوممون فکر میکنیم که حق با خودشه (به شوخی که بگم هر کدوممون فکر میکنیم که حروم شدیم ) من از اینکه همسرم بخواد جلوی دیگران از من ایراد بگیره و سر هر چیز کوچولو غر بزنه و اگه یه چیزی یکی یا دو بار اتفاق بیافته اون دیگه هر جا بخواد صحبت کنه میگه همیشه اینطوری مثلا اگه یکبار شارژر موبایلش پیدا نشه دیگه میگه هیچ وقت تو این خونه و جلوه همه هم میگه هیچوقت .... اگه خودش یه کاری انجام بده خیلی کار مهمیه ولی اگه من اون کار رو انجام بدم یه کار خیلی عادی بوده و وظیفه ام بوده ... اگه من بهش بگم این کار رو انجام بده فکر میکنه که من دارم ازش سوء استفاده میکنم میگه که انگار من زن زنگرفتم شوهر کردم انگار اشتباه گرفتی که تو زن هستی و من مرد و ... هر چی بهش میگم واسش ایمیل های رمانتیک میفرستم مقالاتی که بعضی اوقات اینجا میخونم میبینم جالبه واسش میفرستم خواسته هام رو بهش میگم اصلا توجه نمیکنه میگه که تو یکی رو میخوای هی بهت بگه چشم و قربون صدقت بره و ... موقعی که میخوام در مورد مسئله ای که ناراحتم باهاش صحبت کنم یا میگه بعدا صحبت کنیم الان حوصله ندارم یا میگه ما مسئله ای نداریم یا یه دفعه در مورد یه چیز دیگه مثلا در مورد مطلبی که تو اخبار یا مجلات خونده صحبت میکنه یعنی انگار میخواد فرار کنه... یه بار میگه از ایران بریم تحقیق میکنیم کلی اطلاعات به دست میارم بعد حتی نمیشینه در مورد اطلاعاتی که به دست آوردم صحبت کنیم خودش میگه خودش پشیمون میشه ... هی میگه یاد جونیام اوفتادم اون موقع ها که مجرد بودم خیلی خوب بود و واقعا یه غم بزرگی تو دلش میشینه واقعا قلبش میگیره ها من گاهی اوقات باهاش همدردی میکنم گاهی میزنم به خل و چل بازی فضا رو عوض میکنم گاهی میگم بذارم تو حال و هوای خودش باشه ولی گاهی پیش خودم فکر میکنم مگه من چکار میکنم که انقدر از متاهل بودنش ناراحت میشه من مگه چقدر میتونم بد باشم که انقدر در حق این پسر بدی کنم که این به فکر مجردیش میافته انقدر ناراحت میشه ... خیلی ناراحتم خیلی مسائل دیگه دارم که الان اگه بگم خیلی طولانی میشه
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  2. 2 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    malakeh (دوشنبه 04 دی 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 بهمن 91 [ 12:52]
    تاریخ عضویت
    1391-8-04
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    1,204
    سطح
    19
    Points: 1,204, Level: 19
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    328

    تشکرشده 332 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    سلام عزيزم
    مردا اكثرا همينطورين وقتي بهشون گير بدي همين ديالوگا رو ميگن
    الان فكر كردم شوهر خودم داره باهام حرف ميزنه
    منم وقتيتو مسائل احساسي بهش گير ميدم يا ميگم كه بهم محبت نميكني اونم هين حرفا رو ميزنه ميگه تو يكي رو ميخواي كه مدام پرستشت كنه
    حالا اگه يه مدت بيخيالشون شي خودشون ميان طرفت و ازت ميپرسن كه چرا اينجوري شدي

  4. 4 کاربر از پست مفید هاجس تشکرکرده اند .

    هاجس (شنبه 02 دی 91)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    آخه من سعی میکنم خیلی وقتها بیخیال بشم ولی باز جواب نمیده من فکر میکنم خیلی واسش کوتا میام دقیقا اون هم همین نظر رو داره میگه اگه از اول انقدر کوتاه نمی اومدم الان تو حساب کار می اومد دستت ... خدایا من چقدر مشکل دارم نکنه تا الان خودم رو زده بودم کوچه علی چپ .......

    یعنی چی ... چرا همه بیننده این پست هستن یعنی آدم حتما باید مشکلات خیانت و طلاق و ... رو داشته باشه که جواب بشنوه حتما باید یه مسئله بزرگ داشته باشه هر چند که این مسائل به ظاهر کوچک هستند که زندگی ها رو به بیراهه ها میکشونه ... چرا کسی من رو دوست نداره که راهنمائیم کنه
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  6. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    malakeh (یکشنبه 08 بهمن 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 دی 91 [ 09:46]
    تاریخ عضویت
    1391-9-19
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    302
    سطح
    6
    Points: 302, Level: 6
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 208 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    سلام دوست من
    ببین اینکه یک زندگی بدون مشکل باشه تقریبا محاله. مهم اینه که مشکلات رو با تفاهم و درک متقابل حل و فصل کنیم وگرنه مشخصه که دو نفر که در دو خانواده متفاوت بزرگ شدند مثل هم نخواهند بود.
    خب دوست من اول بگو خودت و همسرت چند سالتونه ؟
    اینکه وقتی صحبت دوران مجردیش میشه حسرت اون روزها رو می خوره تا حدودی طبیعیه و اصلا دلیل بر بد بودن شما نیست. باید ببینی چه خاطراتی از دوران مجردیش بیشتر خوشحالش میکنه؟

  8. 5 کاربر از پست مفید fahime2012 تشکرکرده اند .

    musawinasab (یکشنبه 08 بهمن 91)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    این رو میدونم فهیمه جان که زندگی بدون مشکل نیست ولی من دوست دارم اگه یه ناراحتی تو زندگیم هست حلش کنم و این باید دو طرفه باشه من 31 و همسرم 32 .
    همسر من دوران مجردیش یه پسری بوده که اصلا خودش رو درگیر مسائل زندگی و به قولی خاله بازی های زندگی نکرده هر جا مهمونی یا مسافرتی بوده با خانواده اش نمی رفته بیشتر با پسر عمو هاش و پسر عمه هایش زمان تفریحش رو میگذرونده هر وقت عشقش میکشیده از سر کار که تعطیل میشده یه هو سر از شمال در می اورده و آخر هفته ها اکثرا میرفته شمال پیش پسر عموها و پسر عمه هاش و با هم بودن این جمعهای پسرونه خیلی هم بهشون خوش میگذشته (البته از نوع تفریحات سالم ) ولی با هم بودن و همیشه از خاطراتش برام تعریف میکنه با ذوق و شوق من هم میشه با لذت به خاطراتش گوش میدم ... الان هم خیلی مواقع من بهش میگم بیا بریم میگه دیگه حال نمیده الان کلی باید برنامه ریزی کنی کی بری کجا بری کی برگردی انگار تو یه مرحله از زندگی افتاده که خودش هم نمیدونه از زندگی چی میخواد (این رو دیروز بهش گفتم) یه روز میگه تو چرا واسه من بچه نمیاری اوایل بهش میگفتم که فعلا بذار ببینیم شرایطمون چی میشه آخه من با خانواده همسرم تو یک ساختمان زندگی میکنیم اونها طبقه بالا ما پائین هیچ مشکلی هم ندارم باهاشون خیلی خانواده خوبی هستند شده حتی یک هفته هم گذشته و ما همدیگر رو ندیدیم ولی ناراحتی پیش نیومده کلا آدمهای پر توقعی نیستن باهاشون مشکلی ندارم ... ولی یکی از مسائل زندگی من این بوده که کاشکی من این شرایط رو قبول نکرده بودم و دورتر از خانواده همسرم زندگی میکردم برای بچه دار شدنم یکبار به همسرم گفتم که شرط بچه دار شدنم اینه که محل زندگیمون رو عوض کنیم (که هر وقت در این مورد باهاش صحبت میکنم هر دومون ناراحت میشیم و به هیچ نتیجه ای نمیرسیم) بهش میگم الان ما مشکل نداریم ولی پس فردا بچه بیاد اون وقت خانواده ات از روی نگرانی حرفی بزنن یا بیان و برن ( گفتم که من خیلی حساس هستم) به مشکل می خورم گفت بچه ای که بخواد با شرط و شروط باشه نمیخوام بعد که فکر کردم دیدم اشتباه کردم نباید اینجوری میگفتم ... ازش هم بخاطر این شرط عذر خواهی کردم ... یه روز میگه اگه بچه دار شیم مشکل من میشه دوتا باید ناز دو نفر رو بکشم یه روز میگه تو نمیتونی مادر بشی تو بلد نیستی مادر بشی یه روز میگه دلم میخواد بابا بشم یه روز میگه اگه پدر شدم نمیدونم چطوری در حق بچه ام پدری کنم نمیدونم تو این وضعیت جطوری از پس یه بچه باید در بیام یه روز میگه تو یه بچه بی ادب بچه ننه لوس و ننر بار میاری و .... دیشب بهش گفتم من میخواستم واسه سال آینده برنامه ریزی کنیم که بچه دار شیم (هر چند که از ته دلم اصلا دوست ندارم یه آدم دیگه به این دنیا اضافه کنم ولی در کل به قول یکی از آشناها این قرضیه (خودخواهانه ) مادرانه یه جورائی آدم رو وسوسه میکنه) ولی بیا بریم اقداماتش رو انجام بدیم دکتر بریم آزمایشی چیزی هست انجام بدیم من هم از لحاظ جسمی خودم رو آماده کنم که بچه دار شیم ولی دوباره شروع کرد نه تو نمیتونی مادر شی تو شرط و شروط برام میذاری و ... همسرم خیلی خوبه خیلی مهربونه خیلی دوستش دارم ولی با این حرفهاش من رو میکوبه و نمدونه که داره چیکار میکنه بهش میگم من این همه بهت دارم راهنمائیت میکنم که با یه زن چطور رفتار کنی ولی تو اصلا توجه نمیکنی که آخری ناراحت شد گفت که باهام قهر کن کاری به کارم نداشته باش یه روز من هم کاری به کارش نداشتم صبح که داشتم میاومدم سر کار از ش پرسیدم میخواهی قهر باشی گفت آره و تا الآن هم ازش خبری نیست
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  10. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    malakeh (یکشنبه 08 بهمن 91)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 07 شهریور 92 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1390-11-17
    نوشته ها
    218
    امتیاز
    1,668
    سطح
    23
    Points: 1,668, Level: 23
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    590

    تشکرشده 585 در 180 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    کمی از خودتون و همسرتون بگید که چند سالتونه؟ شاغلید؟ چجوری آشنا شدید و ...

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    گفتم که من 31 و همسرم 32 ... آشنائی با همسرم هم با یکی از دوستام بودم تو حال و هوای درس خوندن و امتحان بودیم یه روز داشتیم میرفتیم خونشون که درس بخونیم که سوار ماشین همسرم شدیم اونجوری با هم آشنا شدیم تقریبا 3-4 ماه این آشنائی طول کشید که بعدش آمدن خواستگار و عقد کردیم و الآن در خدمت شما هستیم
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh
    هیچکی نظری نداره ؟؟؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh
    یعنی چی ... چرا همه بیننده این پست هستن یعنی آدم حتما باید مشکلات خیانت و طلاق و ... رو داشته باشه که جواب بشنوه حتما باید یه مسئله بزرگ داشته باشه هر چند که این مسائل به ظاهر کوچک هستند که زندگی ها رو به بیراهه ها میکشونه ... چرا کسی من رو دوست نداره که راهنمائیم کنه
    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh
    پس کجائین راهنماها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh
    بعضی از دوستان راست میگن انگار فقط به بعضی از مشکلات جواب داده میشه اینحا
    از ساعت 11 تا 19:20 چهار بار به ما غر زدی و گفتی که چرا دوستم ندارید. چرا جوابم را نمی دید. چرا ....
    این می تونه تا حدودی نشان دهنده رفتارهای شما با همسرت هم باشه!!
    چقد سرش غر می زنی؟

    نوشتی با خانواده همسرت توی یک ساختمان هستید و اگر یک هفته هم نبینیشون هیچ گله و شکایت و دخالتی توی کارهات نمی کنند. خب این هم پسر همون خانواده است. حتما به اندازه اونها فهمیده و بی آزار است.
    بک کمی بیشتر به خودت و کارهات فکر کن، شاید واقعا اشکال توی رفتارهای خودت باشه.

  14. 2 کاربر از پست مفید پیدا تشکرکرده اند .

    پیدا (دوشنبه 04 دی 91)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: فکر میکردم با همسرم مشکل ندارم

    خوب من هم واسه همین اینجا هستم پیدای عزیز میخوام ایرادهای زندگیم رو بشناسم و از بین ببرم مرسی از جوابتون
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  16. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چطور می توانم با همسرم بیشتر تفاهم داشته باشم و چطور بهتر هم رو درک کنیم؟

    سلام،

    به نظرم به خودتون تلقین نکنید که مشکل دارید. نه! بلکه شما و همسرتون خوشبخت هستید و حالا چه خوب هست که دنبال یک راه هایی هستید که تفاهم بیشتری با هم پیدا کنید و بهتر همدیگر رو درک کنید! من تجربه ام کم هست، ولی فکر می کنم زندگی مشترک شامل این می شود که مرد و زن برای بهتر و بهتر شدن رابطه شون تلاش کنند و به مرور زمان درک متقابل رو بالا ببرند. همیشه شما و همسرتون تفاوت هایی خواهید داشت، ولی تفاهم شامل این می شود که این تفاوت ها و نقاط ضعف همدیگر رو بپذیرید و همدیگر رو با تمام کمی ها و کاستی ها دوست داشته باشید.

    فکر می کنم مطالعه ی مقالات تالار خیلی برای رسیدن به جواب سوالتون مفید باشه. همینطور مطالعه کتاب ها و مقالات مختلف از سایت های دیگر. و مهم ترین چیز بهتر کردن ارتباطتون با همسرتون هست. با گفتگو می شود از خواسته های یکدیگر آگاه شد و صمیمیت رو بیشتر کرد.

    پیشنهاد می دهم تاپیک های انجمن مهارت های ارتباطی رو مطالعه کنید:
    http://www.hamdardi.net/forum-82.html

    همینطور به نظرم صبر کنید آستانه صبر و تحملتون رو بالاتر ببرید. به خصوص چون گفتید آدم حساسی هستید، راجع به این مسئله هم در تالار تاپیک ها و مقالات مختلف رو پیدا و مطالعه کنید.

    در آخر، می توانید حضوراً به یک مشاور و متخصص مراجعه کنید و یا در کلاس های مرتبط با مشکلتون شرکت کنید.

    موفق باشید.

  17. 4 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (یکشنبه 03 دی 91)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.