سلام .
فک کنم همه تون دیگه در جریان مشکلات من و همسرم هستین ..
امشب یه موضوعی پیش اومد که از وقتی اومدم خونه دارم گریه میکنم و خودمو لعنت میکنم . واقعا خراب کردم همه چیز رو ..
گفته بودم که همسرم شکاکه و من اجازه ی هیچ کاری رو ندارم .. حتی اینترنت رفتن ... جز همین سایت که میدونه برا مطالب روانشناسی ش میام ..
چون تنهام و خیلی روابط بسته ای دارم و حق ندارم جایی برم من یه وبلاگ درست کردم و حرفامو توش مینوشتم و از این طریق چند تا دوست دختر پیدا کردم و با اس ام اس و تلفن با هم در ارتباط هستیم .. البته یواشکی و دور از چشم همسر ..
امشب که پیش همسر بودم یکی از اون دخترا اس ام اس زد و گفت رمزت رو عوض کردی به منم بده .. من براش زدم نمیفهمم چی میگی که خودش سریع گرفت و گفت ببخشید اس ام اس رو اشتباهی فرستادم ..
به همسرم گفتم از دوستای دوره ی دبیرستانمه و اون موقع حرفی نزد .. تا زمانی که منو رسوند خونه و رفت خوب بودیم و شوخی میکردیم با هم ..
رفت خونه و زنگ زدم .. بی حوصله جواب داد .. اس ام اس زدم میدونم از این موضوع ناراحتی و باور کن دوستم اس ام اسو اشتباه فرستاده بود . زد نمیخوام درباره ش حرف بزنیم .. من کلی براش توضیح نوشتم و فقط زد شب بخیر .. و دیگه جوابمو نداد ..
همسرم خیلی شکاکه .. میدونم اشتباه من بود و اعتمادشو خراب کردم . میدونم دروغ گفتم . ولی الان حالم خیلی بده . از این به بعد میدونم که میخواد منو واقعا بندازه تو قفس و همین امکانات ساده رو هم ازم میگیره .. دارم دق میکنم . جوابمو نمیده و حرفمو باور نمیکنه .. حرفی که خودمم میدونم دروغه .. اما چاره ای ندارم ..
خسته شدم از این زندان . از این بی اعتمادی . از ادمی که به هیشکی اعتماد نداره و حتی به من تهمت زد که تو با شوهر خاله ت و با دوستای من رابطه داری . من خسته شدم . من دلم زندگی میخواد . حالم از گریه هام داره بهم میخوره . از زندگی و از همسرم و از خودم بدم میاد . با این کاراش یه بلایی سرم اورده که من پناه ببرم به همه چی جز اون . کاری کرده که من روزمو با سیگار شب میکنم و هیچ امیدی ندارم ..
چیکار کنم ؟ میدونم فردا صبح که بشه دنیای من سیاه میشه .. دارم میمیرم از ترس فردا ..
علاقه مندی ها (Bookmarks)