من شکیلا هستم و 23 سالمه.یک ساله که با شوهرم عقد هستم و کاملا از راه دور هستیم.ازدواجمون هم کاملا عاشقانه بوده.اما الان از بعضی اخلاقاش خسته ام.دوست داره حرفشو به کرسی بشونه.هر 4 ماه یکبار از من میخواد برم خونشون اونم از یک فاصله 2000 کیلومتری.البته ما به طور متوسط هر دو ماه یکبار همدیگه رو میبینیم.یک روز میگه با دوستات نپر.با فلان فامیلت مشکل دارم.با مرد صحبت نکن.با داداشت بیشتر از من صحبت نکن.از هیچ مردی حتی خواننده های هونور آب جلوی من صحبت نکن.عروسی نرو.اگه اعتراض میکنم میگه دوست دارم فقط مال من باشی.واسه من بخندی.واسه من حرف بزنی.سعی کردم اعتمادشو هر جوری هست جلب کنم میگه من کاملا بهت اطمینان دارم فقط چون دوستت دارم اینا رو میگم.شما بگید من چیکار کنم باهاش.ایندفعه نمیخوام باهش برم.گفتم اگرم بیام فقط هوایی.نمیخوام اذیتش کنم ولی منم دلیل دارم دنبال کارم.مدامم میگه حق با توئه اما من باید ببینمت.لطفا بهم کمک کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)